eitaa logo
🚩 {ترک گناه1} 🏴
2.5هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
8.9هزار ویدیو
124 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 🔥 غیر قابل تصور بود! نزدیک صد، صد و پنجاه تا مرد با لباس دشداشه ی عربی بلند با رنگ مشکی و شمشیر و قمه به دست! با کلی تجهیزات صوت و فیلمبرداری که همراه با صدای مداحی که شور گرفته بود و حسین حسین می خوند میزدن توی سر و صورتشون!!! من از دیدن چنین صحنه ای بیشتر وحشت کردم چون شمشیرها واقعی بودن و اگر یکیشون به سمت ما می اومد می تونست خیلی راحت قطعه قطعمون کنه! آخه کسی که به خودش رحم نمی کنه و این شمشیر رو با اون وضعیت می کوبه توی سر خودش، هیچ بعید نبود دست به چنین کاری بزنه! یه سری از اهالی محل هم دورشون جمع شده بودن ، چون منطقه، منطقه ی شمیرانات تهران بود، بعضی از افراد که جمع شده بودن برای دیدن هیئت نوع تیپشون سبک خاصی داشت ! با دیدن این دسته که مثلا دسته ی عزاداری محرم بود! شروع به فیلم گرفتن با گوشی هاشون میکردن و با حالت های چهره ایی که نگفته پیداست چی با خودشون فکر می کنن، از این صحنه های دلخراش و وحشتناک فیلم می گرفتن! از دیدن چنین صحنه هایی واقعا به لکنت زبان افتادم! بریده، بریده گفتم: مهدی... مهدی... اینجا چه خبر! اینا چرا اینجوری میکنن حاجی...! برگشت نگاهم کرد و گفت: مگه تو توی هیئتشون نبودی! من فکر کردم دیدی این صحنه ها رو! گفتم: یا پیغمبر!!! نه! من خیر سرم توی آشپزخونه بودم! یعنی اینا دار و دسته ی منصوراند! نیمچه لبخندی زد و گفت: منصور که یه نوچه ای مثل همین هاست! گفتم: نوچه! نوچه ی کی؟ گفت: فرقه ای به اسم شیرازی ها یادم افتاد منصور اون شب از شخصی به اسم سید صادق شیرازی حرف زد... گفتم: مهدی این وضع! توی این منطقه! واقعا باعث نمیشه ملت راجع به عزدارهای آقامون اما حسین(ع) یه جور دیگه فکر کنن که چقدر انسان می تونه اهل خشونت و تهجر باشه که همچین کارایی انجام بده! گفت: اخوی کجای کاری! اینجا که خوبه! حداقل ملت میدونن این رسم ما برای عزاداری امام حسین(ع) نیست، فرض کن این جماعت خیلی آزادانه توی خیابونهای لندن، پایتخت انگلیس به اسم شیعه چنین کارهایی رو میکنن! فقط فک کن مردم اونجا با دیدن چنین تصاویر و صحنه هایی راجع به شیعه چی فکر می کنن!!!! چشمهام از حدقه زد بیرون گفتم: چی انگلیس! اخوی اونجا که شیعه پیش کش، اسم اسلام هم ببری حسابت با کرام الکاتبین! با کنایه گفت: پس خبر نداری بچه ها ارادتشون بیشتر از این حرفها هست! تا جایی که روز عاشورا محموله، محموله شمشیر و قمه از انگلیس برای فرقه ی شیرازی ها توی کربلا توزیع می کنند! بعد با اشاره به همین دسته ی مثلا عزاداری! گفت اونجا حوزه ی علمیه هم داریم فک کن چه طلبه ای از دل اونجا میاد بیرون تازه از نوع شیعه اش! گفتم: میدونم دشمنمونن ولی واقعا آخه چراااا چه نفعی برای اونها داره ؟ اون هم بحث امام حسین(ع)؟! اون هم با این وضعیت خون ریختن به چه قیمتی؟! مهدی نفس عمیقی کشید گفت: بخاطر تفکر انگلیسی که میگه چرا زحمت بکشیم بجنگیم و نابودشون کنیم! بدون جنگ نابودمون کنن به راحتی و بی زحمت با تفرقه بین شیعه و سنی! به همین سادگی از داخل که بشکنیم دیگه مشکلشون حل میشه! چون وحدتی که زیر سایه اسلام باشه میشه نفوذ ناپذیری در مقابل هر چی دشمنه! اینا خوب میدونن ما با وحدت چکارها که میکنیم بهشون نشون دادیم ها! شعار نمیدم مرتضی! اونها هم این رو، هم خوب فهمیدن، هم خوب دیدن، مثلا یه نمونه اش وحدت که باشه هر مدل و هر چقدر هم که دشمن خبیث باشه در مقابل ما شکست معنی نداره، چون میشیم یک دست متحد! یکیش میشه تیپ حیدریون! یکیش میشه تیپ زینبیون! یکیش می‌شه تیپ فاطمیون! یکیشم می‌شه بچه های تیپ نبویون اهل سنت! که بلند شدن رفتن سوریه برای دفاع از اسلام جنگیدن شهید دادن و جلوی دشمن رو مثل بقیه مدافعان حرم گرفتن! اونوقت اینها که ادعای تشیع واقعی رو دارن وقتی داعش رسید کربلا داشتن فرار میکردن آقا مرتضی! تفاوت تفکر اینجاهاست که هویدا میشه! همین تفکر غلط و متحجر و فاسد شیرازی ها و امثال شیرازی ها که کاملا هدفمند هم هست باعث شد... 🍁نویسنده: سیده زهرا بهادر🍁 🌸🌸🌸🌸🌸
🚩 {ترک گناه1} 🏴
#من_میترا_نیستم 🎊 #قسمت_سی_و_پنجم🦋 چند روز پیش از عید، مهران که نگران وضع ما بود اسباب و اثاثیه خ
🎊 🦋 حمید یوسفیان در خرداد سال ۶۰ شهید شد. جنازه او را به اصفهان آوردن و در تکه شهدا دفن کردند. شهادت حمید خیلی دلم را سوزاند اگر حمید و خانواده‌اش به ما کمک نمی‌کردند معلوم نبود که سرنوشت من و بچه هایم چه می شد. ما در مراسم تشییع جنازه حمید شرکت کردیم و کنار مادرش بودیم ولی زینب آن روز امتحان داشت و نتوانست به تشییع جنازه بیاید اما به من و مادربزرگش خیلی سفارش کرد و گفت شما حتما شرکت کنید. بعد از امتحانات خرداد هم با شهلا سر قبر حمید یوسفیان رفتند مادر حمید چند روز بعد از شهادت پسرش خواب دید که شهیدی آمده و صندوق صندوق میوه روی قبر حمید گذاشته است. مادر حمید می گفت توی خواب این شهید را خوب می‌شناختم انگار خیلی با ما آشنا بود. من و بچه ها مرتب برای شرکت در دعای کمیل و زیارت عاشورا به تکه شهدا می رفتیم زینب علاقه زیادی به شهدا داشت. هر بار که برای تشیع آنها به گلزار شهدای اصفهان می رفت مقداری از خاک قبور شهدا را می‌آورد و تبرکی نگه می‌داشت زینب هفت میوه درخت کاج و هفت تا خاک تبرکی شهدا را در بین وسایلش گذاشته بود. هنوز در محله دستگرد بوداه زینب برای زیارت به تکه شهدا رفتیم زینب مرا سر قبر زهره بنیانیان از شهدای انقلاب برد و گفت مامان نگاه کن فقط مردا شهید نمیشن زنها هم شهید میشن. زینب همیشه ساعت ها سر قبر زهره بنیانیان می‌نشست و قرآن می‌خوانم ماه آخر که در محله دستگرد بودیم مینا و مهری همراه مهران پیش ما آمدند. دخترها راضی به آمدن نمی‌شدند می‌ترسیدند برادرشان برای خارج کردن آنها از آبادان نقشه کشیده باشد اما مهران قول داد آنها را به آبادان برگرداند. همزمان با آمدن بچه ها بابای مهربانم از ماهشهر به اصفهان آمد او تصمیم گرفت خانه ای در اصفهان بخرد. شرکت نفت برای خرید خانه وام می‌داد این موقعیت خوبی بود که از مستاجری رها شویم. بابای مهران قصد داشت که با وام در شاهین شهر اصفهان خانه بخرد تعداد زیادی از کارگرهای بازنشسته شرکت نفت خوزستان در آنجا خانه خریده بودند ادامه دارد...