#همسرداری ♥️
✍ پيامبر صلى الله عليه و آله:
هيچ زنى نيست كه فرمان شوهرش را اطاعت كند و حقوق او را به جا آورَد، و از خوبىهاى او ياد كند، و در خود و اموال شوهرش به او خيانت نكند، مگر آن كه در بهشت، ميان او و شهيدان، تنها يك درجه فاصله باشد. پس، اگر شوهرش، مؤمن و خوشاخلاق بوده، در بهشت نيز همسر اوست وگرنه خداوند، مردى از شهيدان را به همسرى او در مى آورَد.
📚کنز العمّال، ج۱۶، ص۳۳۸،
↶【به ما بپیوندید 】↷
@tarkgonah1
زمان:
حجم:
2.55M
اگه از همسرت ناراحت شدی فحش نده سکوت کن از صد تا فحش بدتره😳
#استاد_پناهیان
#همسرداری
҉↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
#ترک_گناه
● @tarkgonah1 ●
4_5940709480047051875.mp3
زمان:
حجم:
2.05M
🛄 چجوری خواستگارمون رو بشناسیم؟
اگه دروغ بگه چی؟
👤حاج آقا حسینی
#همسرداری
↶【به ما بپیوندید 】↷
●━━━━━━───────
#ترک_گناه
● °•| @tarkgonah1 |•° ●
4_5940709480047051859.mp3
زمان:
حجم:
2.42M
✅ با هر کسی که ازدواج کردی بهترین آدمی هست که میتونه رشدت بده...👌
👤حاج آقا حسینی
#همسرداری ۱۳
↶【به ما بپیوندید 】↷
●━━━━━━───────
#ترک_گناه
● °•| @tarkgonah1 |•° ●
3.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👨🏫👨👩👧👦 #مشاورانه
🔴 قابل توجه بانوان عزیز🧕❗️
🤷♀چه کنیم مردان🙍♂ کمتر رفیق بازی کنند⁉️
#همسرداری
#استاد_دهنوی
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
#ترک_گناه
● @tarkgonah1 ●
#همسرداری 💕
#آقایان_بدانند
🙄مردها تصور ميكنند تلاش براي تامين خانواده براي نشان دادن علاقه و محبتشان به همسر و خانواده كافي است. در حالی که اينها نشانه #مسئوليتپذيري تلقي ميشوند نه #عشق و #محبت!
↶【به ما بپیوندید 】↷
........................................
#ترک_گناه
● @tarkgonah1 ●
🚩 {ترک گناه1} 🏴
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎 💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے 💎 #حرمت_عشق 💞 قسمت ۱۰ عادت داشت چ
💎بنـــامـ خــــداے یــــوســـــف💎
💎رمـــــان جذاب و نیمہ واقعے
💎 #حرمت_عشق
💞 قسمت ۱۱
نزدیک ظهر بود...
خانم بزرگ در آشپزخانه...
مشغول آماده کردن سفره ناهار بود. آقا بزرگ و یوسف درحیاط حرفهایی میزدند که مردانه بود. و خانم بزرگ خوب این را درک میکرد.
پیچ رادیو قدیمی را باز کرد...
نوای روحبش کلام الله در خانه پیچید.
آقابزرگ و یوسف به سمت حوض کوچک وسط حیاط رفتند، برای وضو.
خانم بزرگ وضو گرفته از آشپزخانه بیرون آمد،...
سجاده ها را از روی طاقچه برداشت. نزدیک ورودی حیاط رو به آقابزرگ گفت:
_آقاجلال،.. سجاده رو بیارم براتون حیاط، یا میاین داخل!؟
آقا بزرگ با #لحن_شیرینی گفت:
_شما کجا میخونی..؟! هرجا هسی برا منم سجاده رو همون جا بذار
خانم بزرگ_هوا سرد نیست؟!
_نه،اصلا اسفند شده، ولی مثل بهاره!
خانم بزرگ بود و زانو دردش...
میز و صندلی مخصوصی،آقابزرگ برایش تهیه کرده بود،..تا در نماز، از زانودرد در امان باشد. و گوشه ایوان گذاشته بود.
مخصوص نماز هایی که #دونفره میخواندند.
به سمت میزش رفت.سجاده خودش را گذاشت. کمی جلوتر سجاده آقابزرگ را پهن کرد.سجاده ای که برای مهمان گذاشته بود، کنارش پهن کرد تا یوسف روی آن نماز گذارد.
مقنعه اش را سرکرد...
چادرش را پوشید. عطر خوشی در هوا پیچید. که ادمی را مست میکرد.
این همان #عطرتربتی بود که مادرش به او بخشیده بود. و حالا همچنان او را نگه داشته بود.
آقابزرگ وضو گرفته،...
آستین پیراهنش را به پایین میکشید. و به سمت سجاده ای که خانم بزرگ انداخته بود آمد.
_به به.. به به...عجب عطری #خاتون_جان.
قطره اشکی سمج از گوشه چشمش چکید. گرچه سریع پاکش کرد. اما یوسف و خاتون هردو دیدند.
با لحن آرامی گفت:
_خیلی خوب کاری کردی اومدی بیرون. از کجا فهمیدی نماز اینجا بیشتر به من میچسبه؟!
خانم بزرگ لبخندی زد. و چیزی نگفت.
یوسف سجاده اش را جمع کرد،...
انگار که دلخور شده بود.ترجیح میداد تنهایی نماز بخواند. هم خلوت عارفانه و عاشقانه شان را به هم نمیزد! و هم راحت تر با خدایش حرف میزد.
_بااجازتون من میرم داخل میخونم.
خانم بزرگ خواست حرفی بزند تا دلجویی کند، اما آقابزرگ سریع گفت:
_باشه بابا جان هرجور راحتی
آقابزرگ کلاه سفیدی که یادگار حج بود را روی سرش گذاشت،...
عبایش را انداخت، و شروع کرد به اذان و اقامه گفتن.هراز گاهی به #بهانه صاف کردن آستین لباسش #نگاهی به همسرش میکرد.
اذان و اقامه شان تمام شده بود... دستهایشان را بالا بردند. و خواندند ۴ رکعت نماز جماعتی که سجده هایش با هق هق آقابزرگ و ریزش اشک های بی پایان خانم بزرگ همراه بود.
یوسف گیج بود،...
حال خودش را نمیدانست. وارد پذیرایی شد، پشت پنجره به تماشای زوجی بود که بعد از گذشت نزدیک ۶٠ سال از زندگی مشترکشان #همچنان_دلداده اند.
باید #آقابزرگ را #الگو قرارمیداد.
چقدر زیبا #بندگی میکرد.
چقدر زیبا #همسرداری میکرد.
و چقدر زیبا با بهترین لحن ممکن #تشکر میکرد.
یوسف، سرش را پایین انداخت.
خانه فقط دو اتاق داشت. راهش را کج کرد به سمت اتاق میهمان.در رابست.
چنان در فکر بود که حواسش نبود، جهت قبله را اشتباه کرده،چند دقیقه ای فکر کرد، سجاده را چرخاند بسمت راست، ایستاد، اما نای ایستادن نداشت،
اینجا کسی نبود..بی نامحرم، بی واسطه، خودش بود و محبوب، خودش بود و معبود...آرام روی زمین نشست....
زانوانش را در بغل گرفت، سرش را روی دستانش گذاشت، و آرام آرام اشکهایش جاری میشد.
حس کرد صدایی از بیرون می آید،..
حتما خلوت عاشقانه و عارفانه شان تمام شده بود. به خودش آمد....بلند شد تا نماز گذارد.
هنوز تکبیر نگفته بود که آقابزرگ با خنده در زد.
_یوسف باباجان..!نمازت رو خوندی بیا ناهار، فقط زود بیا، تو رو نمیدونم، ولی #دستپخت_خاتون ترمز من یکی رو که بریده
بالبخند از #جمله_شیرین_آقابزرگ نماز را شروع کرد.
سرش را از سجده برداشت...
نمازش تمام شده بود، اما درد دلهایش نه، روی دوزانو نشست،تسبیح فیروزه ای را برداشت.ذکر تسبیحات را میگفت، سجاده را جمع کرد.در را باز کرد.
با تسبیح وارد پذیرایی شد....
با صحنه ای که دید چنان ذوقی در دلش بوجود آمد که نتوانست آن را بروز ندهد.
آقابزرگ و خانم بزرگ #کنارهم،..روی#زمین، مقابلشان سفره ای #ساده، اما #صمیمی،پهن بود...
عطر دلپذیر دستپخت خانم بزرگ شیرین پلو با قیمه، که #آقابزرگ_عاشق_این_غذابود.
نزد یوسف که نوه شان بود، چنان آرام باهم حرف میزدند، که گویی #تازه به هم رسیده اند.
یوسف_عجب غذایی خانم جون..!! دستتون درد نکنه..! هوووووم....شیرین پلو با قیمه
ادامه دارد...
✨✨💚💚💚✨✨
✍نام نویسنده؛ بانو خادمـ کوےیار
💚✨💚✨✨✨💚✨💚💚
راستی خیلی دلم می خواست یه چیزی بهتون بگم، یه پیشنهاد که خودم میخوام اجراش کنم؛
بیاین همگی ما از فردا تا روز اربعین نیت کنیم و خونه هامون رو بکنیم #موکب ابا عبدالله؛ قربتا الی الله به نیت تعجیل در فرج. بیاین مشایه ی اربعین رو بیاریم تو خونه هامون.
از فردا تا اربعین یه پرچم بزنیم سر در خونه و روزی حداقل یبار تو خونه مون صدای روضه بذاریم و چای روضه ای دم کنیم، غذا ها رو به نیت امام حسین ع بپزیم و کارای خونه رو برا آسایش مهمون های حسین ع سر و سامون بدیم.
بیاین چهل روز خالص برا مهمون های موکب امام حسین ع خدمت کنیم، خدمتی حقیقی. بدون اخم، بدون انتظار به پاسخ، بدون دستور، بدون ناراحتی،بدون خودخواهی، بدون اینکه دنبال این باشیم همسرمون چرا اینجور کرد چرا اونجور نکرد،چرا خدمت ما رو ندید، بدون غرور، تکبر و منیت، همراه با فداکاری، ایثار، از جان گذشتگی، دگر دوستی و مواسات.
همونجور که مردمان عراق تو مسیر مشایه برا امام حسین ع نوکری میکنند؛ ما هم نوکری کنیم برای امام حسین و مهمون های موکبش. برای همسر، فرزند، پدر و مادر و یا برادرخواهرامون.
خوب معامله ایه.خوب!هر کسی با حسین معامله کنه برنده است و خود حسین ع دل های اهل اون خونه رو به هم وصل میکنه.
پایه ای؟
موکب بزنیم؟
#محرم #همسرداری
🌸نقل از کانال زیر یک سقف🌸