°•| ترک گناه |🏴•°
📚کتاب رمان پسرک فلافل فروش #پارت101 اما همين که نمايشگاه آغاز شد، هادي به نجف برگشت! او عاشق
📚کتاب رمان پسرک فلافل فروش
#پارت102
(مرد ميدان نبرد)
يكي از دوستان عراقي شهيد:
اولين بار که ايشان را ديدم همراه ما با يک خودرو به سمت نجف
برميگشتيم.
موقع اذان صبح بود که به ورودي نجف و کنار وادی السلام رسيديم. هادي
به راننده گفت: نگه دار.
تعجب کرديم. گفتم: شيخ هادي اينجا چه کار داري؟
گفت: ميخواهم بروم وادی السلام
گفتم: نميترسي؟ اينجا پر از سگ و حيوانات است. صبر کن وسط روز
برو توي قبرستان.
هادي برگشت و گفت: مرد ميدان نبرد از اين چيزها نبايد بترسد. بعد هم
پياده شد و رفت.
بعدها فهميدم که مدتها در ساعات سحر به واديی السلام ميرفته و بر سر
مزاري که براي خودش مشخص کرده بود مشغول عبادت ميشده.
٭٭٭
هادي مرد مبارزه بود. او در ميدان رزم و در مقابل دشمن هم دست از
اعتقاداتش بر نميداشت.
هميشه تصوير مقام عظماي ولایت را بر روي سينه داشت. براي رزمندگان
عراقي صحبت ميکرد و آنها را از لحاظ اعتقادي آماده ميکرد.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1