eitaa logo
🚩 {ترک گناه1} 🏴
2.5هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
8.9هزار ویدیو
124 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩 {ترک گناه1} 🏴
📚کتاب رمان پسرک فلافل فروش #پارت124 مادر و برادر شهيد: سه شنبه بود. من به جلسه ي قرآن رفته بودم.
📚کتاب رمان پسرک فلافل فروش تماس ها از سوي يکي دو تا از بچه هاي مسجد و دوست هادي بود. سريع زنگ زدم و گفتم: سلام، چي شده؟ گفت: هيچي، هادي مجروح شده، اگه ميتوني سريع بيا ميدان آيت الله سعيدي باهات کار داريم. گوشي قطع شد. سريع با موتور حرکت کردم. توي راه کمي فکر کردم. شک نداشتم که هادي شهيد شده؛ چون به خاطر مجروحيت هفده بار زنگ نميزدند!! در ثاني کار عجله اي فقط براي شهادت ميتواند باشد و... به محض اينکه به ميدان آيت الله سعيدي رسيدم، آقا صادق و چند نفر از بچه هاي مسجد را ديدم. موتور را پارک کردم و رفتم به سمت آنها. بعد از سلام و احوالپرسي، خيلي بي مقدمه گفتند: ميخواستيم بگيم هادي شهيد شده و... ديگه چيزي از حرف هاي آنها يادم نيست! انگار همه ي دنيا روي سرم من خراب شد. با اينکه اين سال ها زياد او را نميديدم اما تازه داشتم طعم برادر بودن را حس ميکردم. يکدفعه از آنها جدا شدم و آرام آرام دور ميدان قدم زدم. ميخواستم به حال عادي برگردم. نيم ساعت بعد دوباره با دوستان صحبت کرديم و به مادرم خبر داديم. روز بعد هم مقدمات سفر فراهم شد و راهي نجف شديم. هادي در سفر آخري که داشت خيلي تلاش کرد تا مادرمان را به نجف ببرد، رفت از پدرمان رضايتنامه گرفت و گذرنامه را تهيه کرد، اما سفر به نجف فراهم نشد. حالا قسمت اينطور بود که شهادت هادي ما را به نجف برساند. ما در مراسم تشييع و تدفين هادي حضور داشتيم. همه ميگفتند که اين شهيد همه چيزش خاص است. از شهادت تا تشييع و تدفين و... ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1