🚩 {ترک گناه1} 🏴
📚کتاب رمان پسرک فلافل فروش #پارت38 آن ضربه آنقدر محکم بود که بخش هايي از صورت هادي چندين روز بي حس
📚کتاب رمان پسرک فلافل فروش
#پارت39
دوستان شهيد:
ورود هادي به مسجد با مراسم يادواره ي شهدا بود. به قول زنده ياد سيد علي
مصطفوي، هادي را شهدا انتخاب كردند.
از روزي كه هادي را شناختيم، هميشه براي مراسم شهدا سنگ تمام
ميگذاشت.
اگر ميگفتيم فلان مسجد ميخواهد يادواره ي شهدا برگزار كند و كمك
ميخواهد، دريغ نميكرد.
اين ويژگي هادي را همه شاهد بودند كه به عشق شهدا، همه كار ميكرد.
از شستن و پخت و پز گرفته تا ...
تقريباً هر هفته شب هاي جمعه بهشت زهرا ميرفت. با شهدا دوست
شده بود. و در اين دوستي سيد علي مصطفوي بيشترين نقش را داشت.
هيئتي را در مسجد راه اندازي كردند به نام رهروان شهدا هر هفته با بچهها
دور هم جمع ميشدند و به عشق شهدا برنامه ي هيئت را پيگيري ميكردند.
هادي در اين هيئت مداحي هم ميكرد. همه او را دوست داشتند.
اما يكي از كارهاي مهمي كه همراه با برخي دوستان انجام داد، نصب
تابلوي شهدا در كوچه ها بود.
من اولين بار از سيد علي مصطفوي شنيدم كه ميگفت: بايد براي شهداي
محل كاري انجام دهيم.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1