📚کتاب رمان پسرک فلافل فروش
#پارت42
حجت الاسلام سميعي و...:
يادم هست در خاطرات ابراهيم هادي خواندم كه هميشه دنبال گره گشايي
از مشکلات مردم بود.
اين شهيد والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواسته ام هميشه جيبم پر
پول باشد تا گره از مشكلات مردم بگشايم.
من دقيقاً چنين شخصيتي را در هادي ذوالفقاري ديدم. او ابراهيم هادي را
الگوي خودش قرار داده بود. دقيقاً پا جاي پاي ابراهيم ميگذاشت.
هادي صبح ها تا عصر در بازار آهن كار ميكرد و عصرها نيز اگر وقت
داشت، با موتور كار ميكرد.
اما چيزي براي خودش خرج نميكرد. وقتي مي ً فهميد كه هيئت
نوجوانان مسجد، احتياج به كمك مالي دارد دريغ نميكرد.
يا اگر ميفهميد كه شخصي احتياج به پول دارد، حتي اگر شده قرض
ميكرد و كار او را راه مي انداخت. هادي چنين انسان بزرگي بود.
من يك بار احتياج به پول پيدا كردم. به كسي هم نگفتم، اما هادي تا
احساس كرد كه من احتياج به پول دارم به سرعت مبلغي را آماده كرد و به
من داد.
زماني كه ميخواستم عروسي كنم نيز هفتصد هزار تومان به من داد.
⋆C᭄زندگے بــا خدا زیــباستC᭄⋆
☜ تَࢪڪِگُناہ
🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1