eitaa logo
°•| ترک گناه |🏴•°
2.5هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
7.7هزار ویدیو
118 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
📖کتاب رمان یادت باشد... 🔗 خیلی دنبال چیزهای آنتیک و گران نبودیم. هر فروشگاهی که میرفتیم دنبال جنس ایرانی بودیم. نظر هر دوی ما این بود که تا جایی که امکانش هست وسایل زندگی آینده مان ایرانی باشد. حمید روز اول خرید جهاز گفت نقش حضرت آقا گفتند از کالای تولید داخل حمایت کنیم ما هم باید گوش کنیم دوستان ایرانی باشند شهریور روز عروسی و با سهولت بیشتری از رفتار حمید مشخص بود زیاد سرحال نیست ته چشم هایش نگرانی داد میزد به خاطر ازدواج برادر دوقلویش یک جور خاصی شده بود بعد از مراسم جلوی در تالار منتظرش بودم اما حمید آنقدر در حال و هوای خودش غرق بود که حواسش پرت شد و من را برای بعد از  مراسم در حیاط تالار جا گذاشت.  چند قدم که رفته بود تازه یادش افتاد من هم هستم و ناراحت شدم به خنده چند تا تیکه انداختن و حسابی از خجالتش در اومدم ماشالله حمید آقا‌! به به! ببین ما با کی داریم میریم سیزده بدر! با کی داری میریم پیک نیک! روی دیوار کی داریم یادگاری می نویسیم! آخه کی زنشو جا میذاره حمید؟ این طور جاها دوست داشتم آب روغنش را زیاد کنم تا بیشتر تحویلم بگیرد. به خاطر همین فراموش کردن، با کلی شرمندگی کلی معذرت خواهی کرد. به حمید حق میدادم. بالاخره بعد از این همه سال دو برادری که با هم بزرگ شده بودند داشتند سراغ زندگی خودشان می رفتند و این خیلی سخت بود. خندیدم و گفتم بله حق دارین حمید آقا. منم خواهر دوقلوم ازدواج می کرد ممکن بود همچین کاری کنم شما که جای خود داری. بعد از عروسی آقا سعید هر جا که میرفتیم همه از عروسی ما می‌پرسیدند وقت زیادی نداشتیم مهم‌ترین کارمان اجاره کردن یک خانه مناسب بود...