°•✨| ترک گناه |✨•°
قسمت #104رمان سجاده صبر 🌹🍃 سهیل نگاهی به فاطمه کرد، نفس عمیقی کشید و چشمهاش رو بست... نمیدونست چرا
قسمت #105رمان سجاده صبر🌸🍃
کامران ابرویی باال انداخت و گفت: همین؟
سهیل کالفه گفت: آره همین، چطوری باید ثابت کنیم که این مدارک جعلیه؟
-جعلی نیست، امضای تو پاشه.
-اما من اونجا رو امضا نکردم
-آروم باش سهیل ... من باید بیشتر بررسی کنم ... سها کارگاهه زنگ میزنم بیاد خونه، تو فعال برو خونه ما و تا وقتی
که بهت نگفتم دورو بر خونه خودتون پیدات نشه، با فاطمه هم تماس بگیر و ماجرا رو بهش بگو ... ممکنه با حکم
جلبت برن دم در خونتون، بهتره فاطمه خونه باشه، بگو بهشون بگه تو رفتی مسافرت.
-اگه بخوان خونه رو بگردن چی؟ فاطمه که تنهاست.
-اوال بعیده که بخوان بگردن، چون با حکم جلب فقط یک بار میشه خونه ای رو گشت و اونها این فرصتشون رو به
همین راحتی از دست نمیدن، بعدم به فرض محال که بخوان بگردن، پلیس همراهشونه دیگه، نگران نباش... من
پیگیر کارت میشم و تمام تالشم رو برای تبرئت میکنم... اما ...
-اما چی؟
کامران سکوت کرد و باز هم به تماشای مدارک مشغول شد، سهیل کالفه گفت: خوب بگو اما چی؟
-نمیتونم االن نظری بدم، اما حدودا میتونم بگم دستم خیلی خالیه ...
سهیل نفس تندی کشید و لیوان آب رو تا ته سر کشید...
+++
بسته ای که به دست محسن رسیده بود کمی نگرانش کرده بود، بی نام و نشون بود، معلوم بود چیزی که توشه نامه
نیست، رو به مش رجب گفت: مرسی، می تونی بری
مش رجب هم بیرون رفت و در رو بست. با باز شدن در پاکت، یک نامه و یک سی دی بیرون افتاد، محسن نامه رو
برداشت و شروع کرد به خوندن:
سالم آقای خانی
امیدوارم بعد از خوندن این نامه به خاطر حفظ آبروی من هم شده نامه رو از بین ببرید
#طرح_اختصاصی_کانال
هرروز ساعت #10باماهمراه باشید
🌹✨🌹✨🌹
@tarkgonah1
🌹✨🌹✨🌹