eitaa logo
°•| ترک گناه |🏴•°
2.5هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
7.7هزار ویدیو
118 فایل
🌸وتوکّل علےالحیّ الذےلایموت🌸 وبرآن زنده اےکه هرگز نمےمیردتوکل کن. شرایط تبادل: https://eitaa.com/sharayete_tab خادم↙️ @shahide_Ayandeh313 #تبادل⬇️ @YAMAHDIADREKNI_12 حرفای‌ناشناسمون↙ https://daigo.ir/secret/2149512844
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 علت مهم آشوب دل‌ها ✍️علامه طباطبایی(ره): گردش زبان، دل را به گردش آورد؛ اگر زبان به ذکر خدا مترنم گردد، دل نیز در حرم خدا حرکت می‌کند و اگر زبان به گناه حرکت کند، دل نیز در این مرتع شیطان جولان می‌کند. یک علت مهم آشوب دل‌ها همانا تکثیر در کلام‌هاست. 🔹به روایت علامه حضرت رسول (صلی‌الله علیه و آله) فرمودند: اگر نبود تشویش و اضطراب در قلوب و زیاده سخن گفتن شما، قطعاً می‌دیدید آنچه را من می‌بینم و می‌شنیدید آنچه را من می‌شنوم. 📚تفسیر المیزان، ج ۵ ✍ علامه طباطبایی
. به گفتند: ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﺁﻣﺪﺕ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻣﯿﭽﺮﺧﻪ؟ ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺭﻭ ﺷﮑﺮ، ﮐﻢ ﻭ ﺑﯿﺶ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ. ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩﺵ میرﺳﻮﻧﻪ. گفتند : ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﻟﻮ ﻧﻤﯿﺪﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﻫﻢ کاﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﺟﻮﺭ ﺑﺸﻪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯿﺪﻡ، ﺧﺪﺍ ﺑﺰﺭﮔﻪ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻤﻮﻧﻢ. گفتند : ﻧﻪ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ. ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﯾﻪ ﺟﻮﺭﯼ ﺣﻞ ﺷﺪﻩ، ﺧﺪﺍ ﺭﺯّﺍﻗﻪ، ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ. ﮔﻔﺘند : ﻣﺎ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ. ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﮕﻮ دﯾﮕﻪ. ﮔﻔﺖ: ﺗﻮ ﻓﮑﺮ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺗﺎﺟﺮ یهودی ﺗﻮﯼ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻫﺴﺖ ﻫﺮ ﻣﺎﻩ ﯾﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﭘﻮﻝ ﺑﺮﺍﻡ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﮐﻤﮏ ﺧﺮﺟﻢ ﺑﺎﺷﻪ. گفتند : ﺁﻫﺎﻥ، ﺩﯾﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ. ﺣﺎﻻ ﺷﺪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﯼ. ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﻧﻤﯿﮕﯽ؟ ﮔﻔﺖ : ﺑﯽ ﺍﻧﺼﺎﻑ ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﻮنه ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﯼ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﻪ تاجر یهودی ﻣﯿﺮﺳﻮﻧﻪ ﺑﺎﻭﺭﮐﺮﺩﯼ.  ﯾﻌﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﻪ تاجر یهودی ﭘﯿﺶ ﺗﻮ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟ «به خدا کنیم»
8.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ⚜«ارزش خودت رو بدون» وقتی من، به غیر من تبدیل بشه خودشو از دست میده.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•| ترک گناه |🏴•°
📖کتاب رمان یادت باشد... #پارت_دوازدهم🔗 دلم مثل سیر و سرکه می جوشید؛  دست خودم نبود.  روسری ام را آز
📖کتاب رمان یادت باشد... 🔗 عمه هم گفت: « خدا وکیلی موندم توی کار شما. حالا که ما عروس  رو راضی کردیم،  داماد ناز میکنه!»  در ذهنم صحنه های خواستگاری،  گل های آن چنانی و قرار های رسمی مرور می شد،  ولی الان بدون اینکه روحم از این ماجرا خبر داشته باشد همه چیز خیلی ساده داشت پیش می رفت!  گاهی ساده بودن قشنگ است!  حمیدی که به خواستگاری من آمده بود همان پسر شلوغ کاری بود که پدرم اسم او و برادر دوقلویش را پیشنهاد داده بود.  همان پسرعمه که با سعید آقا همیشه لباس یکسان می‌پوشید؛  بیشتر هم شلوار آبی با لباس برزیلی  بلند با شماره های قرمز!  موهایش را هم از ته می‌زد؛یک  پسر بچه ی کچل فوق العاده  شلوغ و بی نهایت مهربان که از بچگی هوای من را داشت.  نمی گذاشت با پسرها قاطی بشوم.   دعوا که میشد طرف من را می گرفت،  مکبر مسجد بود و با پدرش همیشه به پایگاه بسیج محل می رفت.  اینها چیزی بود که از حمید می‌دانستم.  زیر آینه روبروی پنجره که دیدش به حیاط خلوت بود نشستم.  حمید هم کنار در به دیوار تکیه داد.  هنوز شروع به صحبت نکرده بودیم که مادرم خواست در را ببندد تا راحت صحبت کنیم.  جلوی در را گرفتم و گفتم: « ما حرف خاصی نداریم.  دوتا نامحرم که داخل اتاق در و نمی بندن!»  سرتاپای حمید را ورانداز کردن.  شلوار طوسی و پیراهن معمولی؛  آن‌هم طوسی رنگ که روی شلوار انداخته بود. بعدا متوجه شدم که تازه از ماموریت برگشته بود،  برای همین محاسنش بلند بود. 🌺@TARKGONAH1
📖کتاب رمان یادت باشد... 🔗 چهره اش زیاد مشخص نبود به جز چشم هایش که از آن‌ها نجابت می بارید.  مانده بودیم کداممان باید شروع کند.  نمکدان کنار ظرف میوه به داد حمید رسیده بود؛  از این دست به آن دست با نمکدان بازی می کرد.  من هم سرم پایین بود و چشم دوخته بودم به گره های فرش شش متری صورتی رنگی وسط اتاق پهن بود؛  خون به مغزم نمی رسید. چند دقیقه سکوت فضای اتاق را گرفته بود تا اینکه حمید اولین سوال را پرسید:« معیار شما برای ازدواج چیه؟»  به این سوال قبلا خیلی فکر کرده بودم،  ولی آن لحظه واقعا جا خوردم.  چیزی به ذهنم خطور نمی‌کرد.  گفتم: « دوست دارم همسرم مقید باشه و نسبت به دین حساسیت نشون بده.  ما نون شب نداشته باشیم بهتر از اینکه خمس و زکاتمون  بمونه.»  گفت: « این که خیلی خوبه.  من هم دوست دارم رعایت کنیم.»  بعد پرسید: « شما با شغلم مشکلی نداری!؟  من نظامی،  ممکنه بعضی روزا  ماموریت داشته باشم،  شبها افسر نگهبان بایستم،  بعضی شبها ممکنه تنها بمونید.»  جواب دادم: « با شغل شما هیچ مشکلی ندارم.  خودم بچه پاسدارم.  می دونم شرایط زندگی یه آدم نظامی چه شکلیه.  اتفاقاً من شغل شما رو هم خیلی هم دوست دارم.»  بعد گفت: « حتماً از حقوقم خبر دارین. دوست ندارم بعداً  سر این چیزها به مشکل بخوریم. ازحقوق ما چیز زیادی در نمیاد.»  گفتم: « برای من این چیزها مهم نیست.  من با همین حقوق بزرگ شدم.  فکر کنم بتونم با کم و زیاد زندگی بسازم.»  همانجا یاد و خاطره ای از شهید همت افتادم و ادامه دادم: « من حاضرم حتی توی   خونه ای باشم که دیوار کاه گلی داشته باشه،  دیوارها رو  ملافه بزنیم،  ولی زندگی خوب و معنوی ای داشته باشیم»؛  حمید خندید و گفت: «  با این حال حقوقمو بهتون میگم که شما باز فکراتون رو بکنین؛  ماهی ششصد و پنجاه  هزار تومان چیزیه که دست مارو میگیره.» 🌺@TARKGONAH1
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چرا امام خمینی (ره) دفاع از جمهوری اسلامی و حفظ آن را اوجب واجبات می‌دانستند؟ ✨ ⋆C᭄‌زندگے بــا خدا زیــباستC᭄‌⋆ ☜ تَࢪڪِ‌گُناہ 🌻⃟•°➩‹@TARKGONAH1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استشمام عطرخوشبو؎"رمضان" ازپنجره ملکوتے"شعبان "گوارا؎ وجود پاکتان. ﴿حلول ماه تهنیت باد۔۔﴾
«الله‌اکبـــــ🇮🇷ـبر» یعنی خدا بزرگ‌تر است از محاســبه‌‌هایِ غلط، از فراخوان‌هایِ بی‌فرجام، از قدرت‌‌های بشری؛ یعنی خدا بزرگ‌تر است از همه‌چیز! یعنی پرچم‌دارانِ عَلَـمِ مزین به نامِ «الله» بدانند، بزرگ‌ترین قدرتِ هستی؛ «الله» در مقابل جبهــهٔ الحــاد؛ حامیِ آن‌هاست. •به نامِ نامیِ تو، الله‌اکبر.✌️🏻🇮🇷