eitaa logo
از گـــنـــاه تـــا تـــوبـــه
3.4هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
29.9هزار ویدیو
80 فایل
✨•°﷽°•✨ 🌱کانال تخصصی ترک گناه😊 ارتباط🕊️ 🔮 تبلیغات ارزان 🆔 eitaa.com/joinchat/800784548C35b1345b7e
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت عیسی علیه‌السلام به حواریین خود فرمود: مرا به شما حاجتی است! گفتند: چه کار کنیم؟ عیسی از جای حرکت کرد و پاهای حواریین را شستشو داد! عرض کردند: یا روح الله ما سزاوارتریم که پای شما را بشوئیم! فرمود: سزاوارترین مردم به خدمت کردن، عالم است، این کار را کردم که تواضع کرده باشم، شما هم تواضع را فرا گیرید و بعد از من در بین مردم فروتنی کنید آن طور که من کردم و بعد فرمود: حکمت، با تواضع رشد می‌کند نه با تکبر، چنانکه در زمین نرم گیاه می‌روید نه در زمین سخت کوهستانی. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAx0CVc35HwAC5ixlhzki8dh-7UcfjrN9BjPJ_hhF0QACKgYAAp25QVNvkXUgVMcI7jME.mp3
3.95M
🎧🎧 ⏰ 4 دقیقه 👆 ✅ امام حسین(ع)برای همه است 🔹 ═══✼🍃🌹🍃✼═══ 🎤 🔹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا إِمامَ الْمَسيحِ... ▫️سلام بر تو و برآن روزی که فرزند مریم، نمازش را به تو اقتدا خواهد کرد. 📚 صحیفه مهدیه، ص۵۷۸. 💚هفته را با سلام بر او آغاز کنیم... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 شاه‌کلید عاقبت بخیری 🎧 اگه در زندگیت گرفتاری داری 🎤 حجت الاسلام مسعود عالی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
♦️داستان 🔹روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار برروی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد، دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی‌نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران‌بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم می‌زد به مرد کشاورز گفت: می‌توانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده‌ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم از کشاورز پرسید: مرا می‌شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا می‌شناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سال‌هاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزی‌ام می‌خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می‌خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می‌خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده‌ای که به من زدی. فقط می‌خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. 🔹از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی‌نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی‌انتهاست ولی به خواسته‌ات ایمان داشته باش. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
رسم دنیا درهمین است آنکه آمد رفتنی ست بعدِ رفتن نام نیکت بر زبانها ماندنی ست تا توانی خلق را ازخود مرنجان با سخن آنکه بالاتر نشیند ، آخرش افتادنی ست عمرو جانت گرچه عمر نوح هم باشد ولی شیشه ی عمرگرانم عاقبت بشکستنی ست ثروتت بند است برشب شهرتت با یک تبی عاقبت ثروت به دست وارثان بسپردنی ست دل مبند بر مال دنیا ، مالِ دنیا بی وفاست خرقه ی زرهم بپوشی سیم و زرنابردنی ست •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽نور و ظلمت!! همه‌ی‌عالم‌در‌ظلمات‌غرق؛ منشاء آن دونفر!!!!! •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔴 تعبیر از سفیانی به شامی: 🌕 امام صادق علیه السلام فرمودند: ...و در این هنگام شامی لشکری به سوی مدینه می‌فرستد که خدا آنها را بیرون مدینه هلاک می‌کند؛ و در آن روز هرکس از فرزندان علی علیه السلام در مدینه است به سمت مکه فرار کرده و همه به صاحب الامر عجل ﷲ فرجه، پیوسته و حضرت صاحب الامر به سوی عراق رو می‌آورد. ✅ در این قسمت از روایت که دربارهٔ خروج سوم سفیانی سخن می‌گوید، از وی تعبیر به شامی شده؛ که می‌رساند او با خروج در شام شناخته می‌شود. ...وَ يَبْعَثُ عِنْدَ ذَلِكَ الشَّامِيُّ جَيْشاً إِلَى الْمَدِينَةِ فَيُهْلِكُهُمُ اللَّهُ دُونَهَا وَ يَهْرُبُ مِنَ الْمَدِينَةِ يَوْمَئِذٍ مَنْ كَانَ بِالْمَدِينَةِ مِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلَى مَكَّةَ فَيَلْحَقُونَ بِصَاحِبِ الْأَمْرِ وَ يُقْبِلُ صَاحِبُ الْأَمْرِ نَحْوَ الْعِرَاق‏. 📗الغيبة(للنعمانی)، ب ۱۴، ح ۴ 📗الکافی، ج ۸، ص ۲۲۴، ح ۲۸۵ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️تا واپسین روزِ چشم گشودنم به روی عقربه‌های انتظار، تو را آرزو می‌کنم... سلام آرزوی چشمانم! ✨ وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ سلام عزیز دل های ما ،مهدی جان♥️ آدینه ای دیگر است و شمیم یادت همچون عطر بهار نارنج در تار و پود لحظه ها تاب میخورد و جان منتظرانت را صفا می‌بخشد ... مشتاقان چشم براهی که ایمان دارند روزگار غم‌آلود فراق ، دیری نخواهد پابید و صبح دل انگیز ظهورت به زودی در اوج فرمانروایی شب ، طلوع خواهد کرد ... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایت جالب و پند آموز بهلول و هارون الرشید 👌 حتما تا پایان ببینید ... ‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
⚜من حلال زاده بوده‌ام روزی متوکل عباسی در حالی که جمع کثیری از مردم در دربارش حاضر شده بودند نظرش به شخصی افتاد که وضع سایر مردم را نداشت. از او سؤال کرد نامت چیست و از چه قبیله‌ای هستی؟ گفت نام من منصور و از قبیله‌ی بنی مخنث هستم. متوکل عباسی پرسید بگو بدانم خلیفه بعد از رسول خدا که بود؟ گفت اسد الله الغالب و مظهر العجائب مولانا علی بن ابی طالب. متوکل ناراحت شد و به غلامان دستور داد تا او را مفصل بزنند. در همین حال غلامی به او رساند که بگوید ابوبکر. او هم گفت ای امیر ابوبکر. متوکل سؤال کرد خلیفه دیگر کیست؟ گفت الطاعن بالرمحین و الضارب بالسیفین و المصلی القبلتین ابی الحسنین امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب.(کسی که به دو نیزه می‌جنگید و با دو شمشیر ضربه می‌زد؛ کسی که به دو قبله نماز خواند؛ پدر حسن و حسین، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب). باز متوکل امر کرد تا او را بزنند تا این که غلامی به او رساند که بگوید عمر. او هم گفت عمر. برای سومین بار همان سوال متوکل تکرار شد و او گفت ابن عم الرسول و زوج البتول الذی انزل فیه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون» مولانا مولی الثقلین علی بن ابی طالب. (پسر عموی رسول و همسر بتول است کسی که درباره‌ی او نازل شد «سرپرست شما خدا است و رسول خدا و کسانی که ایمان آوردند نماز را اقامه می‌کنند و زکات می‌دهند در حالی که در رکوع هستند» مولای ما مولای جن و انس علی بن ابی طالب). بار هم متوکل دستور داداو را بزنند تا این که به او رساندند بگوی عثمان او هم گفت عثمان. تا این که وقتی برای چهارمین بار متوکل از او سؤال کرد خلیفه‌ی چهارم کیست؟ گفت یا امیر حجاج بن یوسف ثقفی. متوکل گفت ای مردک این بار که نوبت علی بود چرا نام او را نبردی؟ گفت هر بار که نام علی را بردم امر به زدن کردی این بار از تو ترسیدم و نام حجاج ظالم را بردم تا در شأن و هم ردیف همان سه نفر باشد. باز هم متوکل دستور داد او را بزنند. متوکل از او سؤال کرد بگو بدانم عایشه افضل بود یا ؟ به کنایه گفت: عایشه. گفت: چرا؟ گفت زیرا که خداوند فرموده «فضل الله المجاهدین علی القاعدین درجة» یعنی «خداوند مجاهدین را بر کسانی که در خانه نشستند یک درجه برتری داده است» و عایشه بارها در بصره به جنگ با امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) برخواست در حالی که فاطمه هرگز از خانه برنخواست. باز هم متوکل دستور داد او را بزنند. متوکل گفت از طایفه‌ی تو هیچکس شیعه نبوده است چگونه تو شیعه ‌ای؟ گفت اگر امان دهی می‌گویم. گفت در امان هستی. گفت چون من حلال زاده‌ام و مادر و جد و اجداد من زنا نکرده‌اند. متوکل بسیار غضبناک شد و چون او را امان داده بود دستور داد او را از دربار و از بغداد خارج کنند. 📜دوبال برای پرواز (تولی و تبری) ص43 به نقل از کتاب أنساب النواصب •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•