سینِہ ٺان بۅےِ شَہادَٺ نَدَهَد شَہید نِمے شَۅید...❤️
🎤 هَمرَزمِ شَہید:
دَر حاݪِ رَفٺَن 🚶♂ بِہ حَرَمِ حَضرَٺِ زِینَب 🕌 بۅدیم
ڪِہ حُسِین شُرۅع ڪَرد اَز
💔شَہادَٺ 💔 گُفٺَن.
مےگُفٺ:اَگِہ مےخۅاهید شَہید بِشَۅید بایَد 🌹خاݪِص🌹 باشید،
بِہ مادیاٺ دُنیَۅے دِݪ نَبَندید🖤
ڪِہ میانِ سینِہ ٺان را بۅ 😳 مےڪُنَند
اَگِہ بۅےِ شَہادَٺ مےداد
بِہ بالا مےبَرَند.😭
اَۅَݪ بایَد اَز خۅدِ بےبے زِینَب 🤲
ۅَ اَئِمِّہ اَطہار طَݪَب ڪُنید 🙏
دُۅُم اینڪِہ اَز هَمِہ چے این دُنیا دِݪ بِڪَنی.🧐
چۅن شَہادَٺ آسان نیست ۅَ
شَہادَٺ 😍 را بِہ هَر ڪَسی نِمے دَهَند.
تَنہا ڪَسانی بِہ این دَرَجِہ ۅاݪا دَسٺ پِیدا مےڪُنَند ڪِہ
💐سَعادَٺ ۅَ 💐ݪیاقَٺَش را داشٺِہ باشَند.
🌷شَہیدحُسِینمِحرابے🌷
#شب_قدر
#ظهور
#رمضان
🌷@taShadat 🌷
#سلام_شهید ❤️
رسم عاشقیست ، #سـر باختن !
ڪه آغاز شد ، با #سر علی در محراب ...
از آن پس ، #سر علمدار ، زیر عمود آهن ...
و ڪمالش #سر مبارڪ امام عشق در قتلگاه ...
⬅ اما #سرِ ما ...
همچنان گرم و در سوداےِ بازیهاےِ دنیا !
رزق «رمضانالمبارڪ» ، در محضر
#أباالشهداءامیرمؤمنان_علےعلیهالسلام
و
#شهداے_سرباختہء_علے_و_اولادش
🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مداحی #شهید_مدافع_حرم حامد بافنده🌹
مادرم گفت شیرم حلالت پسرم، به یک شرط،
که باشی غلام حیدر و اولاد حیدر...🌿
🌷 @taShadat 🌷
﷽
#براساس_داستان_واقعیق
#رمان_نسل_سوخته
══🍃🌷🍃══════
#قسمت_شصت_و ششم
🔹محمد مهدی
شب بود که تلفن زنگ زد ... محمد مهدی ... پسر خاله مادرم بود ... پسر خاله ای که تا قبل از بیماری مادربزرگ ... به کل، من از وجود چنین شخصی بی اطلاع بودم ...
توی مدتی که از بی بی پرستاری می کردم ... دو بار برای عیادت اومد مشهد ... آدم خون گرم، مهربان، بی غل و غش، متواضع و خنده رو ... که پدرم به شدت ازش بدش می اومد... این رو از نگاه ها، حالت ها و رفتار پدرم فهمیدم ... علی الخصوص وقتی خیلی عادی ... پاش رو در می آورد و تکیه می داد به دیوار ... صدای غرولندهای یواشکی پدرم بلند می شد ...
زنگ زد تا اجازه من رو برای یه سفر مردونه از پدرم بگیره ... اون تماس ... اولین تماس محمد مهدی به خونه ما بود ...
پدرم، سعی می کرد خیلی مودبانه پای تلفن باهاش صحبت کنه ... اما چهره اش مدام رنگ به رنگ می شد ... خداحافظی کرد و تلفن رو با عصبانیت خاصی کوبید سر جاش ...
- مرتیکه زنگ زده میگه ... داریم یه گروه مردونه میریم جنوب... مناطق جنگی ... اگر اجازه بدید آقا مهران رو هم با خودمون ببریم ... یکی نیست بگه ...
و حرفش رو خورد ... و با خشم زل زد بهم ...
- صد دفعه بهت گفتم با این مردک صمیمی نشو ... گرم نگیر ... بعد از 19، 20 سال ... پر رو زنگ زده که ...
که با چشم غره های مادرم حرفش رو خورد ... مادرم نمی خواست این حرف ها به بچه ها کشیده بشه ... و فکرش هم درست بود ...
علی رغم اینکه با تمام وجود دلم می خواست باهاشون برم مناطق جنگی ... عشق دیدن مناطق جنگی ... شهدا ... اونم دفعه اول بدون کاروان ...
اما خوب می دونستم ... چرا پدرم اینقدر از آقا محمدمهدی بدش میاد ... تحمل رقیب عشقی ... کار ساده ای نیست... این رو توی مراسم ختم بی بی ... از بین حرف های بزرگ ترها شنیده بودم ... وقتی بی توجه به شنونده دیگه ... داشتن با هم پشت سر پدرم و محمد مهدی صحبت می کردن ...
🌷 @taShadat 🌷
﷽
#براساس_داستان_واقعیق
#رمان_نسل_سوخته
══🍃🌷🍃══════
#قسمت_شصت_وهفت
🔷 رقیب
آقا محمدمهدی ... که همه آقا مهدی صداش می کردن ... از نوجوانی به شدت شیفته و علاقه مند به مادرم بوده ... یکی دو باری هم خاله کوچیکه با مادربزرگم صحبت کرده بوده ... دیپلم گرفتن مادرم و شهادت پدربزرگ ... و بعد خواستگاری پدرم ... و چرخش روزگار ...
وقتی خبر عقد مادرم رو به همه میگن ... محمدمهدی توی بیمارستان، مجروح بوده ... و خاله کوچیکه هم جرات نمی کنه بهش خبر بده ... حالش که بهتر میشه ... با هزار سلام و صلوات بهش خبر میگن ... آسیه خانم عروس شد و عقد کرد ... و محمد مهدی دوباره کارش به بیمارستان می کشه ... اما این بار ... نه از جراحت و مجروحیت ... به خاطر تب 40 درجه ...
داستان عشق آقا مهدی چیزی نبود که بعد از گذشت قریب به 20 سال ... برای پدرم تموم شده باشه ... و همین مساله باعث شده بود ... ما هرگز حتیاز وجود چنین شخصی توی فامیل خبر نداشته باشیم ...
نمی دونم آقا مهدی ... چطور پای تلفن با پدر حرف زده بود... آدمی که با احدی رودربایستی نداشت ... و بی پروا و بدون توجه به افراد و حرمت دیگران ... همیشه حرفش رو می زد و برخورد می کرد ... نتونسته بود محکم و مستقیم جواب رد بده ...
اون شب حتی از خوشی فکر جنوب رفتن خوابم نمی برد ... چه برسه به اینکه واقعا برم ... اما...
از دعای ندبه که برگشتم ... تازه داشت صبحانه می خورد ... رفتم نشستم سر میز ... هر چند ته دلم غوغایی بود ...
ـ اگر این بار آقا مهدی زنگ زد ... گوشی رو بدید به خودم ... خودم مودبانه بهشون جواب رد میدم ...
ـ جدی؟ ... واقعا با مهدی نمیری جنوب؟ ... از تو بعیده ... یه جا اسم شهید بیاد و تو با سر نری اونجا ...
لبخند تلخی زدم ...
ـ تا حالا از من دروغ شنیدید؟ ... شهدا بخوان ... خودشون، من رو می برن ...
🌷 @taShadat 🌷
⚘﷽⚘
#یک_قرار_معنوی
#ساعت_۸_به_وقت_امام_هشتم🕗
تاخراسان راهی نیست...✋
دست بر سینه و عرض ادب
🌷بسم الله الرحمن الرحیم
🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى
🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً
🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک...
تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام...
به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام...
خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری....
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا
🌷 @taShadat 🌷
1_208537320.mp3
11.47M
🔰پویش قرائت #دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه🌹
هرشب ساعت ۸ به وقت امام رضا
🎼🎤حاج محمود کریمی
#نشرحداکثری
#کرونا
🌷 @taShadat 🌷
#سلام_بر_شهدا
#رفیق_شهیدم
•┄❁#قرارهرشبما❁┄•
فرستـادن پنج #صلواتــ
بہ نیتــ سلامتے و
ٺعجیـل در #فرجآقاامامزمان«عج»
هدیہ بہ روح مطهر تمامی شهدا مخصوصا شهید
#شهیدعباس_دانشگر
🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سردار شهید حاج قاسم سلیمانی: اگر امیرالمومنین با معاویه صلح میکرد، ممکن بود در ظاهر به شهادت نرسد، اما از اسلام چه چیز باقی میماند⁉️
🌷@taShadat 🌷
﷽✨
💠امروز دوشنبه
🌤۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۹
🌛۲۴ رمضان ۱۴۴۱ قمری
📿 ذکرروز: ۱۰۰ مرتبه یا ارحم الراحمین
🍽طبخ غذابه نیت: حضرت نجمه خاتون(س)
🌷 @taShadat 🌷
﷽
#نهج_البلاغه
#حکمت42
══🍃🌷🍃════
💠وَ قَالَ [علیه السلام] لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِى عِلَّةٍ اعْتَلَّهَا جَعَلَ اللَّهُ مَا كَانَ مِنْ شَكْوَاكَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِكَ فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِیهِ وَ لَكِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ وَ یَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِى الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَیْدِى وَ الْأَقْدَامِ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَ السَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ
قال الرضى و أقول صدق ع إن المرض لا أجر فیه لأنه لیس من قبیل ما یستحق علیه العوض لأن العوض یستحق على ما كان فى مقابلة فعل الله تعالى بالعبد من الآلام و الأمراض و ما یجرى مجرى ذلك و الأجر و الثواب یستحقان على ما كان فى مقابلة فعل العبد فبینهما فرق قد بینه ع كما یقتضیه علمه الثاقب و رأیه الصائب .
و درود خدا بر او به یكى از یارانش كه بیمار بود فرمود : خدا آنچه را كه از آن شكایت دارى ( بیمارى ) موجب كاستن گناهانت قرار داد ، در بیمارى پاداشى نیست اما گناهان را از بین مى برد ، آن ها را چونان برگ پاییزى مى ریزد و همانا پاداش در گفتار به زبان ، و كردار با دست ها و قدم هاست ، و خداى سبحان به خاطر نیت راست ، و درون پاك ، هركس از بندگانش را كه بخواهم وارد بهشت خواهد كرد .
مى گویم : ( راست گفت امام على [علیه السلام] " درود خدا بر او باد " كه بیمارى پاداشى ندارد ، بیمارى از چیزهائى است كه استحقاق عُوُض دارد ، و عوض در برابر رفتار خداوند بزرگ است نسبت به بندة خود ، در نا ملایمات زندگى و بیمارى ها
🌷 @taShadat 🌷
بهش پیشنهاد بازی در سینمای لبنان را داده بودند اما رها کرد و دعوت حضرت زینب را لبیک گفت
و سعادتمند شد🌹 🕊
🌷 @taShadat 🌷
شھید شدن اتفاقے نیست
اینطور نیست ڪہ بگویے:گلولہ اے خورد و مُرد..
شهــــید...
رضایت نامہ دارد...
و رضایت نامہ اش را اول حسین(ع)
و علمدارش امضا میڪنند...
بعد مُھر
حضرت زهـــــرا(س)میخورد...
شهـــید...
قبل از همہ چیز دنیایش را بہ قربانگاه برده...
او
زیر نگاه مستقیم خدا زندگے ڪرده...
شھادت اتفاقے نیست...
سعادتے ست ڪہ نصیب هرڪسے نمیشود..
باید شهیدانہ زندگے ڪنے
تا شهیدانہ بمیرے...
#ڪلنا_فداڪ_یا_زینب_س❤️
🌷 @tashadat 🌷
#شهید_ویژه_ی_رمضان
شهادت رمضان، عملیات رمضان و خرج قبرش را امام زمان فرستاد...✅
ارادت ویژه ی او به امیرالمؤمنین.ع. زبانزد همه بود و همواره به ایشان توسل میکرد. تولدش مصادف شد با 13 رجب همزمان با تولد مولا و شهادتش 21 رمضان همراه با شهادت مولایش در عملیات رمضان ...😔
#راز_3030
ازاهالی داراب بود(استان فارس) و از همسایه های خانواده شهید عارف.
یک شب خواب دیده بود که توی جمکران بعد از به جا آوردن زیارت و آداب مسجد، گم شده است که امام زمان عج را می بیند و "آقا" راهنماییش میکنند تا به خانواده اش برسد و بعد میفرمایند .
"از قول ما به خانواده شهید عارف بگویید چرا به وصیت نامه حمید عمل نکردید ... ".❗️
حمید در یکی از وصیت نامه هایش نوشته بود "قبرم را ساده مثل شهدای بقیع بسازید👌
"آقا" میفرمایند "شما قبر را درست کنید، ما خرج قبر را میدهیم" و نشانه ی محل پولی را میدهند.❤️
در همین حین از خواب بیدار میشود و باخانواده اش به گلزار شهدا میرود، هم برای زیارت و هم برای پیدا کردن آدرس و نشانی مورد نظر
یک دستمال سبز با بوی خاص و عجیبی در محل نشانی پیدا میشود که درون آن مبلغ 3030 تومان قرار دارد.😭
#شهیدحمیدعارف🌹
🌷 @taShadat 🌷
#خبر_آمد_خبری_در_راه_است
🌷گفتند خبر رسیده باران داریم
باز از طرف دمشق مهمان داریم
ای دوست مگو بی سر و جان می آیی
از فیض سر توست که ما جان داریم
🌷@tashadat🌷
#شھیدانـہ🌸🍃
هر وقت ميخواست برایِ
بچـه هـا یادگارى بنویسه
مینوشت :
🔸مَن کان لِله کانَ الله لَه🔸
هرکى باخدا باشہ خدا با اوست
🌷°•| رفیق اونیه که ما رو به امام حسین برسونه
بقیش بازیه....🌱
رفیق تویی ، بقیه اداتم نمی تونن در بیارن❤️
#شهید_ابراهیم_همت😍
#رفیق_آسمونی💖
#یادشون_صلوات
🌷 @taShadat 🌷