eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃بسمـ رب شهدا والصدیقین 🍃 🕊 سر كلاس فن سخنوری استاد دهقانی قرار شد هر كس تو خونه يه سخنرانی كنه و ازش فيلم📹 بگیره بياره يكی يكی بچه ها رو استاد خوند و رفتن سی دی رو تحويل دادن قرار بود آقای دكتر فيلما رو ببينه و جلسه ی بعد نمره بده جلسه ی بعد استاد تک تک اسما رو ميخوند و نكات مثبت و منفی سخنرانی رو ميگفت تا رسيد به دهقان اميری 😂 ما ديديم استاد رنگ عوض ميكنه😒😠 محمدرضا هم ميخنده 😅 يه سكوت چند دقيقه ای به همين منوال سپری شد... بعد استاد دهقانی گفت خجالت بكش و از اسم محمد رضا رد شد!! بعد از كلاس استاد گفت حالا آقای دهقان اين همه لباس چرا با ركابی سخنرانی كردی؟؟؟ 😅😅😅😅 🔺نقل از هم کلاسی @taShadat
🔸 " در محضـر شهیــد " ...✨ ببخشید تا خداوند ببخشد شما را بپوشید گناهان دیگران را تا بپوشاند خداوند گناهان شما را قرآن بخوانید و تا می‌توانید آن را سرلوحه زندگی خود قرار دهید. 🌷 @taShadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#قاب_‌ماندگار - عزیزم اینجا چه می‌کنی؟ لبخندی بر صورت آسمانیش جاری شد،  سرش را با معصومیتی ازلی به زیر انداخت + عاشقـم !!! آنقدر کوچک بود ،  که پاسخش من را مبهوت کند ... - عاشـق کی؟! + معلومه ، عاشق امام !  لحظه‌ای ترنم زیبای اشک در چشمانش جاری شد، انگار موجی از نور ، قطراتِ اشکش را به آسمان متصل می کرد ... - کجا می روی؟ + ان‌شاءالله، می‌ریم تا راه ڪربلا باز بشه !  عکسی به یادگار از صورت نیلگونش گرفتم، اما لحظاتی بعد، وقتی با پیکری که نقش هزار  زخم را بر خود داشت روبرو شدم، چشمانم به  اشک نشست و شانه هایم بی امان لرزید ... نازنینم . . .  حالا دیگر قول می‌دهم که مبهوت نشوم، حالا می‌فهمم برای عاشق ، ماندن جایز نیست،  ولی چه زود به دیدار معشوق شتافتی،  حالا دیگر راه ڪربلا باز شده ،  بی علت نبود امام عاشـق شما بود ... ✍ راوی : عکاس دفاع مقدس سید مسعود شجاعی طباطبایی  #تیرماه_۱۳۶۵  #عملیات_ڪربلای_یک
#دل_بده ♥️ شهید حسن باقری می گفت : آن نیرویی ڪه نمازش را اول وقت نخواند ، خوب هم نمی تواند بجنگد . ✍ پ.ن : برا جنگ با شیطون و نفس ، نماز اول وقت بهت انرژی و قدرت میده ؛ از دستش نده . خسته نباشی مبارز @taShadat
🌸خاطره ای از خواستگاری حمید آقا🌸 ❣وقتی از حمید نتوانستم موردی به عنوان بهانه پیدا کنم سراغ خودم رفتم. سعی کردم از خودم یک غول بی شاخ و دم درست کنمکه حمید کلا از خواستگاری من پشیمان شود😂، برای همین گفتم: « من آدم عصبی هستم😓، بد اخلاقم، صبرم کمه، امکان داره اذیت بشی،» حمید انگار متوجه قصد من از این حرفها شده بود گفت: «شما هر چقدر هم عصبانی بشی من ارومم🙂، خیلی هم صبورم، بعید میدونم با این چیزا جوش بیارم.» گفتم : « اگه یه روزی برم سر کار یا برم دانشگاه خسته باشم، حوصله نداشته باشم، غذا درست نکرده باشم، خونه شلوغ باشه، شما ناراحت نمیشی🙁؟» گفت: «اشکالی نداره، زن مثل گل میمونه، حساسه😌، شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا میکنم!» شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی🌹 @taShadat
🔸 " در محضـر شهیــد " ...✨ ببخشید تا خداوند ببخشد شما را بپوشید گناهان دیگران را تا بپوشاند خداوند گناهان شما را قرآن بخوانید و تا می‌توانید آن را سرلوحه زندگی خود قرار دهید. 🌷 @taShadat
📜✨ آیت الله بهجت (رحمه الله) 🌼هر کس به هر کدام از 14 معصوم محبت داشته باشد 😍❣کارش تمام است. فقط شرطش این است که محبتش راست باشد. 🙃 ✅نکته های ناب ؛ ص 74 @taShadat
خیلی برای کارش دل میسوزاند میگفت : مهم نیست چه مسئولیتی داریم وکجا هستیم، هر جا که هستیم باید☝ درست انجام وظیفه کنیم .🙂 جاوید الاثر مدافع‌حرم @taShadat
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨ کرامات شهدا ✨ سرهنگ خلبان حق‌شناس، نماینده نیروی هوایی در قرارگاه هویزه بودند. من به همراه سرهنگ بابایی که در آن زمان پست معاونت عملیات را به عهده داشتند، برای تحویل پست سرهنگ حق‌شناس به قرارگاه رفته بودیم. در برخوردهای گذشته، برخورد جناب حق‌شناس با عباس زیاد دوستانه به نظر نمی‌رسید ولی در آن روز ایشان خیلی گرم و صمیمانه با عباس برخورد کردند. او را در آغوش کشیدند و بوسیدند. حق‌شناس گفت: جناب بابایی! من نمی‌دانم چرا این‌قدر شما را دوست دارم! عباس هم گفت: خدا را شکر! ما فکر می‌کردیم شما از ما ناراحت هستید، ولی خدا شاهد است که من هم شما را دوست دارم. جناب حق‌شناس پس از سفارشات لازم به همراه سرباز راننده خداحافظی کردند و قرارگاه را به مقصد تهران ترک گفتند. عباس پس از رفتن سرهنگ حق‌شناس شروع کرد به خواندن قرآن. پانزده الی بیست دقیقه‌ای نگذشته بود که بی اختیار روی به من کرد و گفت: خداوند او را بیامرزد. خدا رحمتش کند. گفتم: که را می‌گویی؟ یک‌باره به خود آمد و گفت: همین‌طوری گفتم. لحظه‌ای بعد باز زیر لب گفت: خدا رحمتش کند. سپس چهره‌اش در هم کشیده شد و غمگین و ناراحت به نظر می‌ر‌سید. علتش را پرسیدم، ولی چیزی نگفت. ده دقیقه‌ای گذشت. ناگهان خبر آوردند سرهنگ حق‌شناس در جاده با تریلی تصادف کرده و به شهادت رسیده است. بی درنگ سوار ماشین شدیم و به محل حادثه رفتیم. هنگام برگشت عباس سرش را به شیشه‌ی ماشین چسبانده بود و به یاد شهید حق‌شناس قرآن می‌خواند و می‌گریست. راوی: ستوان حسن دوشن کرامات شهدا، ص۴۶ 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 @taShadat
شاید شهادت آرزوۍ همہ باشد اما یقیناً جز مخلصین ڪسی بدان نخواهد رسید ... ڪاش بجای زبان با عملم ، طلب شهادت می ڪردم . سلام🌷 روزتون مزین بہ نگاه پرمهر شهدا @taShadat