خيلي قشنگه 👌
حرف حساب روز:
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ، ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشه ﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ، مثلِ.. "دل آدما"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ.. ﺍﮔﻪ ﺑِﺮﯾﺰﻩ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰﯼ ﻧِﻤﯿﺸﻪ جَمعش ﮐﺮﺩ، ﻣﺜﻞِ... "آبرو"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺑُﺨﻮﺭﯼ،ﺑﺎ ﻫﯿﭻ چیزی ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑِﺮﯾﺰﯾﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ، مثلِ... "مال بچه یتیم"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺍﻭﻧﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻗَﺪﺭﺷﻮ ﻧِﻤﯿﺪﻭﻧﯽ،
مثلِ...."پدر و مادر"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺗَﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍد، ﻣﺜﻞِ... "گذشته"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ پوﻟﯽ ﻧِﻤﯿﺸﻪ ﺧَﺮﯾﺪ، ﻣﺜﻞِ..."ﻣُﺤﺒﺖ"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﻧَﺒﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺩَﺳﺖ ﺩﺍﺩ، ﻣﺜﻞِ..."دوستِ ﻭﺍﻗِﻌﯽ"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺭﻭ ﻧِﻤﯿﺘﻮﻧﻢ ﺗَﺤﻤﻞ ﮐﻨﻢ،
ﻣﺜﻞِ..."ﺁﺩﻣﺎﯼِ ﭼﺎپلوﺱ ﻭ ﺩﺭﻭﻏﮕو"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﻫَﺰﯾﻨﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ، اﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﺪﻩ،
ﻣﺜﻞِ..."ﺧَﻨﺪﯾﺪن"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﮔِﺮﻭﻧﻪ، ﻣﺜﻞِ...."تاوان"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ تَلخه، ﻣﺜﻞِ...."ﺣَﻘﯿﻘﺖ"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺳَﺨﺘﻪ، مثلِ...."ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺯِﺷﺘﻪ، ﻣﺜﻞ..ِ.."ﺧﯿﺎﻧﺖ"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺎ ﺍَﺭﺯﺷﻪ، ﻣﺜﻞِ...."ﻋِﺸﻖ"
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﺜﻞِ...."ﺍِﺷﺘﺒاه"
یه کسی هَمیشه هَوامون رو داره،
مثلِ...."خداااا"
@tashadat
🍃شهید حاج حبیب الله ولایی متولد روستای سنگ بست از توابع بخش مرکزی شهرستان آمل که در 15 دی ماه سال 1348 به دنیا آمدند.🍃
4⃣
@tashadat
🍂حاج حبیب وقتی به سن پانزده سالگی رسیدند جهت حضور در جبهه به ترک تحصیل پرداخت و عازم جبهه شد.
بعد از پایان جنگ نیز در مجتمع رزمندگان به ادامه تحصیل پرداخت و دیپلم خود را در آنجا گرفت، فوق دیپلم هم در دانشگاه امام حسین تهران گذراند.
از همان سن پانزده سالگی وارد فعالیتهای نیروی بسیجی شده و از آن جا نیز به ادامه فعالیت در سپاه پاسداران پرداخت.🍂
5⃣
@tashadat
همسر شهید✨
🍃خوب از زمان بستری شدن ایشان در بیمارستان دعاهای متعددی را میخواندم از زیارت عاشورا گرفته تا دعاهای حضرت فاطمه الزهرا(س) و یک ماه کارم همین شده بود و حتی با آب زمزم تربتشان میکردم و لبشان را تر میکردم صبح، ظهر و شب کارم همین بود.
تا اینکه پرستاری که در بخش آی سی یو مشغول بود به من گفت که از همسرت بگذر و بگذار راحت بره.
یجوری شدم حقیقتش شاید به لحاظ جسمی دور اما روحی خیلی نزدیک بودیم، آن روز هم برای آخرین بار با آب زمزم تربتش کردم و زیر گوشش گفتم:
حاجی ازت گذشتم و هر آنچه خواستهات هست برس و تو را سپردم به حضرت فاطمه الزهرا، امام حسین و حضرت ابوالفضل فقط شفاعت ما را بکن.
بعد به منزل برگشتیم تا استراحت کنیم و ناهار را بخوریم به بیمارستان برگردیم که زمانی برگشتیم با جو موجود در بخش آی سی یو و نبود نگهبان بخش متوجه شدم که حاجی دیگر بین ما نیست و به درجه رفیع شهادت نایل شدند....🍂
7⃣
@tashadat
🥀شهید ولایی در سال ۹۴ در سوریه شیمیایی شد و شدت این شیمیایی شدن در حدی بود که وی هر دو پای خود را به مرور از دست داد و فلج شد. همسر شهید در این زمینه میگوید: طی این دو سال بیماری یک بار هم ندیدیم که شکایتی کند.
🥀این شهید مدافع حرم که دارای ۲ فرزند پسر بود در تاریخ ۱۴ مرداد سال ۱۳۹۶ پس از تحمل ۲ سال درد و رنج بیماری داخلی که در سوریه به او انتقال یافته بود، به شهادت رسید.
8⃣
@tashadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا واسه من راه چاره ای پیدا کن...😞
9⃣
@tashadat
قسمت پنجاه و نهم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: هوای دلپذیر
. برعکس قبل، و برعکس بقیه دانشجوها … شیفت های من، از همه طولانی تر شد … نه تنها طولانی … پشت سر هم و فشرده … فشار درس و کار به شدت شدید شده بود …
گاهی اونقدر روی پاهام می ایستادم که دیگه حس شون نمی کردم … از ترس واریس، اونها رو محکم می بستم … به حدی خسته می شدم که نشسته خوابم می برد …
سخت تر از همه، رمضان از راه رسید … حتی یه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توی اتاق عمل بودم … عمل پشت عمل …
انگار زمین و آسمان، دست به دست هم داده بود تا من رو به زانو در بیاره … اما مبارزه و سرسختی توی ژن و خون من بود…
از روز قبل، فقط دو ساعت خوابیده بودم … کل شب بیدار … از شدت خستگی خوابم نمی برد … بعد از ظهر بود و هوا، ملایم و خنک … رفتم توی حیاط … هوای خنک، کمی حالم رو بهتر کرد … توی حال خودم بودم که یهو دکتر دایسون از پشت سر، صدام کرد … و با لبخند بهم سلام کرد …
– امشب هم شیفت هستید؟
– بله …
– واقعا هوای دلپذیری شده …
با لبخند، بله دیگه ای گفتم … و ته دلم التماس می کردم به جای گفتن این حرف ها، زودتر بره … بیش از اندازه خسته بودم و اصلا حس صحبت کردن نداشتم … اون هم سر چنین موضوعاتی …
به نشانه ادب، سرم رو خم کردم … اومدم برم که دوباره صدام کرد …
– خانم حسینی … من به شما علاقه مند شدم … و اگر از نظر شما اشکالی نداشته باشه … می خواستم بیشتر باهاتون آشنا بشم …
🌷 @taShadat 🌷
قسمت شصتم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: خانواده
برای چند لحظه واقعا بریدم …
– خدایا، بهم رحم کن … حالا جوابش رو چی بدم؟ …
توی این دو سال، دکتر دایسون … جزء معدود افرادی بود که توی اون شرایط سخت ازم حمایت می کرد … از طرفی هم، ارشد من … و رئیس تیم جراحی عمومی بیمارستان بود … و پاسخم، می تونست من رو در بدترین شرایط قابل تصور قرار بده …
– دکتر حسینی … مطمئن باشید پیشنهاد من و پاسخ شما… کوچک ترین ارتباطی به مسائل کاری نخواهد داشت … پیشنهادم صرفا به عنوان یک مرده … نه رئیس تیم جراحی…
چند لحظه مکث کردم تا ذهنم کمی آروم تر بشه …
– دکتر دایسون … من برای شما به عنوان یه جراح حاذق و رئیس تیم جراحی … احترام زیادی قائلم … علی الخصوص که بیان کردید … این پیشنهاد، خارج از مسائل و روابط کاریه… اما این رو در نظر داشته باشید که من یه مسلمانم … و روابطی که اینجا وجود داره … بین ما تعریفی نداره … اینجا ممکنه دو نفر با هم دوست بشن و سال ها زیر یه سقف زندگی کنن … حتی بچه دار بشن … و این رفتارها هم طبیعی باشه … ولی بین مردم من، نه … ما برای خانواده حرمت قائلیم … و نسبت بهم احساس مسئولیت می کنیم… با کمال احترامی که برای شما قائلم … پاسخ من منفیه…
🌷 @taShadat 🌷
قسمت شصت و یکم داستان دنباله دار بدون تو هرگز: خیانت
روزهای اولی که درخواستش رو رد کرده بودم … دلخوریش از من واضح بود … سعی می کرد رفتارش رو کنترل کنه و عادی به نظر برسه … مشخص بود تلاش می کنه باهام مواجه نشه … توی جلسات تیم جراحی هم، نگاهش از روی من می پرید … و من رو خطاب قرار نمی داد … اما همین باعث شد، احترام بیشتری براش قائل بشم … حقیقتا کار و زندگی شخصیش از هم جدا بود …
سه، چهار ماه به همین منوال گذشت … توی سالن استراحت پزشکان نشسته بودم که از در اومد تو … بدون مقدمه و در حالی که … اصلا انتظارش رو نداشتم … یهو نشست کنارم …
– پس شما چطور با هم آشنا می شید؟ … اگر دو نفر با هم ارتباط نداشته باشن … چطور می تونن همدیگه رو بشناسن و بفهمن به درد هم می خورن یا نه؟ …
همه زیرچشمی به ما نگاه می کردن … با دیدن رفتار ناگهانی دایسون … شوک و تعجب توی صورت شون موج می زد … هنوز توی شوک بود اما آرامشم رو حفظ کردم …
دکتر دایسون … واقعا این ارتباطات به خاطر شناخت پیش از ازدواجه؟ … اگر اینطوره چرا آمار خیانت اینجا، اینقدر بالاست؟ … یا اینکه حتی بعد از بچه دار شدن، به زندگی شون به همین سبک ادامه میدن … و وقتی یه مرد … بعد از سال ها زندگی … از اون زن خواستگاری می کنه … اون زن از خوشحالی بالا و پایین می پره و میگن این حقیقتا عشقه؟… یعنی تا قبل از اون عشق نبوده؟ … یا بوده اما حقیقی نبوده؟ …
خیلی عادی از جا بلند شدم و وسایلم رو جمع کردم … خیلی عمیق توی فکر فرو رفته بود …
منم بی سر و صدا … و خیلی آروم … در حال فرار و ترک موقعیت بودم … در سالن رو باز کردم و رفتم بیرون … در حالی که با تمام وجود به خدا التماس می کردم که بحث همون جا تموم بشه … توی اون فشار کاری …
که یهو از پشت سر، صدام کرد …..
🌷 @taShadat 🌷
27.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زیارت مجازی حرم مطهر
🌸امیرالمؤمنین علیه السلام 🌸
التماس دعا🤲
🌷 @taShadat 🌷
4-fadaeian-milad-imam-ali-96_0.mp3
10.82M
رفقا دم غروبی دلتونو ببرین نجف مولا
بی نظیره
حال خوبی پیدا میکنین
پــایــان فعــالیتـــ ڪانال 🍃
شبتـــون #شهدایی ❤️
یـــاعــــلـــــے مــــــدد ✋🏻🌹
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۱۹ مرداد ۱۳۹۹
میلادی: Sunday - 09 August 2020
قمری: الأحد، 19 ذو الحجة 1441
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
💠 اذکار روز:
- یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه)
- ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه)
- یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️11 روز تا آغاز ماه محرم الحرام
▪️20 روز تا عاشورای حسینی
▪️35 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️45 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️60 روز تا اربعین حسینی
🌷 @taShadat 🌷