⛅️🕊✨
#سلام_امام_زمانم
یــڪ سلــامم را اگــر
پاســخ بگـویے میــروم
لذتـش را مےروم با تمـام
شــهـر قسمـت میڪنم
•| #اللهمـ_عجل_لولـیـڪ_الفــرجـ
@tashadat
☀️ #نسیم_حدیث ☀️
💎امام رضا علیه السلام می فرمایند:
📖قرآن سخن خداست، فقط از قرآن هدایت بجویید و سراغ چیز دیگر نروید که گمراه می شوید.
📚 بحارالانوار جلد ۹۲ صفحه ۱۱۷
@tashadat
⚘﷽⚘
#شهدای_زهرایی
شیرین بود برایشان تحمل
درد پهلو و...
درد بــازو...
وقتي كه آرام زمزمہ مي كردند :🍃
ذِڪـر ِ #یازهــــــرا_س را
شهیدےڪہ باپهلو وصورت زخمے،پرڪشید😔☝️
#شهید_محمد_سخندان
#یادش_باصلوات
@tashadat
Hamed Zamani Sobhe Omid 320.mp3
10.23M
#اللهم_ارنی_الطلعة_الرشیده
03:35 ●━━━━━━─────── ♾ ⇆ㅤㅤ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤㅤ↻
{.. صبحت بخیر آقاۍمن😍🌱..}
باصدای : #حامد_زمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان ها رفتند وما ماندیم.
کلاهمان را قاضی کنیم ،ما چه کردیم ؟
رفقیقان با وفایی بودیم؟!
🌺⚡️🌺⚡️🌺⚡️🌺⚡️🌺⚡️🌺⚡️🌺
@tashadat
#نماز اول وقت
سفارش#شهدا
◀دائم الوضو
روستای سابقیه را تازه فتح کرده بودیم.
درگیری سنگینی داشتیم. در آن درگیری ها، تانک را پشت دیواری از دید پنهان کردیم.
همان موقع گوشی همراه محسن شروع کرد به اذان گفتن. سریع پیاده شد و ایستاد به نماز. دائم الوضو بود.
بین آن همه سر و صدا و شلوغی، با یک آرامش مثالزدنی نماز می خواند.
ما هم با تأسی به او قامت بستیم برای نماز اول وقت.
شهید#محسن حججی
برگرفته از کتاب #سرمشق
صفحه ی ۳۹
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
🇮🇷#لحظه ای با شهدا
@tashadat
خیلۍچیزارونمیشهبهکسی🤭
گفتحالامیفهممچراامامعلی...😇
#پروفایل
#مرگ_بر_آمریکا
#انتخابات_آمریکا
@taShadat
شهید سید احسان حاجی حتم لو✨
در روز چهارشنبه اول فروردین 1363، هجری شمسی، مصادف با هفدهم جمادی الثانی سال 1404 درخانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود.🌹
پدرش از سادات حسینی تربیت حیدریه و مادرش اهل گرگان است. 🍃
2⃣
@tashadat
سید احسان
عضو گروه تخریب تیپ 45 جوادالائمه بارها به مناطق مرزی کشور و مبارزه با گروهای انحرافی پژاک واشرار و نیز مناطق برون مرزی از جمله سوریه و لبنان انجام وظیفه نموده بود.🌺
3⃣
@tashadat
مادر بزرگوارشهید✨
از چهار فرزندی که خدا به من و پدرش داد، از همان اول بچه آرام و صبوری بود. 🌹
سال 1381، دیپلم گرفت.
قرار بود برای دانشگاه درس بخواند، اما مدتی زیر نظر گرفتمش و دیدم کتاب های کنکور را حتی نگاه هم نمی کند.
گفتم: «احسان مگه دانشگاه نمی خواهی بروی؟» گفت: نه مامان، می خواهم وارد سپاه بشوم.» 🍃
اول به خاطر سختی های که این کار داشت موافقت نکردم. ولی وقتی اصرار و علاقه اش را دیدم قبول کردم.🌼
4⃣
@tashadat
سید احسان،
از همان سن و سال کم به مسائل مذهبی گرایش نشان می داد.🌹
پسرم از همان دوران کودکی وارد بسیج پایگاه شهید بهشتی در مسجد نزدیک خانه مان شد. خدا رو شکر در همین مسجد رفتن ها دوست های خوبی هم پیدا کرد. 🌈
نمازش را هنوز به سن تکلیف نرسیده می خواند و روزه اش را هنوز واجب نشده بود می گرفت. 🌸
بعد از آن هم، بزرگتر که شد به هیئت فاطمیون رفت و با بچه های خوب آنجا دوست گرمابه و گلستان شد.
در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی من و پدرش کوچکترین استرسی از جانب احسان نداشتیم جز همین ماموریت های شغلی اش که می رفت. 🍃
5⃣
@tashadat
همسر بزرگوار شهید✨
احساس کردم احسان، می خواهد مطلب مهمی را به من بگوید ولی در چشمانش تردید را می دیدم. 🌸
با لبخند به صورت من نگاه کرد و گفت: «می دونم امشب اولین روز مشترک زندگی ما است و شاید گفتن این مطلب اصلا درست نباشد. ولی لازم است یک مطلب مهم را با شما درمیان بگذارم.»🍃
نگاهی به او انداختم. کنجکاو و منتظر بودم تا بشنوم این مطلب مهم چیست که انقدر او را پریشان کرده است؟
در ادامه صحبت هایش چنین گفت: «بزرگترین آرزوی من شهادته. می خواهم این را بدونی و دعا کنی به آرزویم برسم.»🌹🕊
نمی دانم چرا آن لحظه اصلا از حرفش تعجب نکردم، و اصلا ناراحت نشدم.
در کلامش و نگاهش عمق و معنای حرفش را فهمیدم.🌈
از همان شهدایی که کنارشان بودیم، دلم را قرص و محکم کردم. با آرامشی عجیب به او گفتم: «حالا که بزرگترین آرزویت شهادت است، امیدوارم به آرزوی قلبی ات برسی.»🌷
پنج سال و دو ماه از آن روز گذشت و احسان به آرزویش که همانا شهادت بود رسید.🍂
6⃣
@tashadat
همسر شهید✨
یک وقت هایی که به عکس هایش نگاه می کنم، به او می گویم: «خیلی ناقلایی تو. این همه گریه های منو دفعه اول دیدی و سفرت رو لغو نکردی؟»🍃
در این پنج سال او را خوب شناخته بودم. برای هر چیز دیگری که بود و اشک های مرا می دید، امکان نداشت احساسم را نادیده بگیرد. 🌹
خوب می دانم، چون بحث عقیده اش در میان بود، روی همه چیز پا گذاشت. 🍂
آن موقع یعنی سال 1392، تکفیری ها سه منطقه را محاصره کرده بودند با جمعیت هفتاد هزار شیعه.
اهالی این مناطق از نظر وضعیت غذا آنقدر در مضیقه بودند که علف می خوردند. هر وقت احسان این ها را برایم تعریف می کرد، می دیدم که اشک در چشم هایش جمع می شد...😞
7⃣
@tashadat
همسر شهید✨
احسان، به #زیارتعاشورا علاقه عجیبی داشت. همیشه در جیبش بود و می خواند. 🌹
دو رکعت نماز به #استغاثهبهحضرتفاطمه(س) را هم به خودش واجب کرده بود. 🌷
که هر روز بعداز نماز مغرب می خواند. هم رزم سوریه اش، آقای احدی، گفت: احسان صبح همان روز شهادتش که می خواست برود منطقه برای شناسایی، چفیه اش را روی زمین پهن کرد و برعکس همیشه همان صبح نماز استغاثه اش را به جا آورد. انگار خودش از شهادتش آگاه بود و می خواسته نمازش را ادا کرده باشد.🌺
یک تسبیح #تربت هم داشت که همیشه در دستش بود و ذکر می گفت. همیشه به من می گفت: «با تسبیح تربت ذکر بگو، چون یه وقتی اگر فرصت نکنی یا مثلا نرسی ذکر بگی، این تو دستت هم که باشه، ملائکه به جای شما ذکر می گن.»🌈
#محبت در زندگی ما دو طرفه بود و همین زندگی مان را شیرین کرده بود.🌸
من در کنارش #آرامش واقعی را تجربه کردم و او هم همیشه به من می گفت: « آرامش زندگی ام.» واقعا چه چیزی بالاتر از اینکه در کنار همسرت احساس آرامش داشته باشی و او هم تو را آرامش زندگی اش بداند. ❤️
8⃣
@tashadat
وی سرانجام در عصر روز دوشنبه 13 بهمن 1393، مصادف با دهه فجر انقلاب اسلامی همراه با دیگر همرزمانش با شعار (کُلُنا عَباسُکَ یا زینب) در حومه شهر حلب سوریه به آرزوی دیرینه اش رسید و جامه فاخر شهادت را برتن کرد.🌹🕊
9⃣
@tashadat
ٺـٰاشھـادت!'
🌹شادی ارواح طیبه شهدا و اینکه عاقبت ما ختم به شهادت بشه صلوات🌹 @tashadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پایان معرفی شهید عزیز و بزرگوار امروزمون ان شاءالله هم شهید عزیز هم شما عزیزان راضی باشین🌹🌹
لحظهی غروب، متعلّق به امام زمانت است، برنامهٔ خود را طوری تنظیم کن که چند دقیقه توسل به امام زمان ارواحنافداه داشته باشی. همه باهم دعای فرج روزمزمه کنیم
@tashadat