eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.6هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
6.1هزار ویدیو
199 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم✨ السلام علیکم یا اهل بیت النبوه (ع) 🔸🔸 🔸 ثبت نام دوره ✨9✨ دوره ختم گروهی قرآن کریم به نیابت از جمیع🌷 شهدا 🔸 🔸 🔸 🌼 هدیه به صد بیست چهارهزار پیامبر🌼 🔹🔹🔹 نیت: سلامتی وجود نازنین آقا صاحب الزمان(عج) و تعجیل در فرج ایشان و سلامتی امام خامنه ای 💐 🌺شفای بیماران و برآورده شدن حاجات 🤲 🔸🔸🔸 شروع: ۲۵ فروردین همزمان با شروع ماه مبارک رمضان 🔹🔹🔹 داوطلبان لطفا صفحه های مورد نظر را انتخاب و به به ایدی زیر اطلاع دهید. 🌸 @Msa133 به صورت صفحه ای شروع میکنیم. 🔮مورخه 1400/2/13 0⃣2⃣ ص2⃣8⃣3⃣🌷هدیه به امام زمان عج ص3⃣8⃣3⃣🌷هدیه به امام زمان عج ص4⃣8⃣3⃣🌷به نیابت از شهدای مدافعان سلامت ص5⃣8⃣3⃣🌷به نیابت از شهدای مدافعان سلامت ص6⃣8⃣3⃣🌷نه نیابت از شهدای مدافعان سلامت ص7⃣8⃣3⃣🌷به نیابت از شهدای مدافعان سلامت ص8⃣8⃣3⃣🌷به نیابت از شهدای مدافعان سلامت ص9⃣8⃣3⃣🌷به نیابت از شهدای مدافعان سلامت ص0⃣9⃣3⃣🌷به نیابت از شهدای مدافعان سلامت ص1⃣9⃣3⃣🌷به نیابت از شهدای مدافعان سلامت ص2⃣9⃣3⃣🌷 هدیه به محضرمولامون آقاامیرالمؤمنین ص3⃣9⃣3⃣🌷هدیه به محضرمولامون آقاامیرالمؤمنین ص4⃣9⃣3⃣🌷هدیه به محضرمولامون آقاامیرالمؤمنین ص5⃣9⃣3⃣🌷هدیه به محضرمولامون آقاامیرالمؤمنین ص6⃣9⃣3⃣🌷کاربر محترم روحی لروحک الفداء ابالحسن ص7⃣9⃣3⃣🌷کاربر محترم روحی لروحک الفداء ابالحسن ص8⃣9⃣3⃣🌷کاربرمحترم محمدمهدی میثاق ص9⃣9⃣3⃣🌷کاربرمحترم محمدمهدی میثاق ص0⃣0⃣4⃣🌷کاربرمحترم رایحه نرگس ص1⃣0⃣4⃣🌷کاربرمحترم رایحه نرگس نکته صفحه مورد نظر درهمان روز باید خوانده شود. ❌حتما از قرآن عثمان طه استفاده شود. 🌷🌹🌷 •♡ټاشَہـادَټ♡•
هدایت شده از  ٺـٰاشھـادت!'
لحظه‌ی غروب، متعلّق به امام زمانت است، برنامهٔ خود را طوری تنظیم کن که چند دقیقه توسل به امام زمان ارواحنافداه داشته باشی. همه باهم دعای فرج روزمزمه کنیم •♡ټاشَہـادَټ♡•
🖤🌴🖤🌴🖤🌴🖤🌴🖤🌴 👇 ◾️نماز دو رکعتی در شب های 🔘🍃نوزدهم 🔘🍃بیست و یکم 🔘🍃بیست و سوم ماه مبارک رمضان(شب های قدر) کیفیت نماز:دو رکعت نماز است, که در هر رکعت ◾️" سوره حمد" یک مرتبه ◾️"سوره توحید "هفت مرتبه بعداز نماز :استغفرالله و اتوب الیه هفتاد مرتبه بخواند. ☑️در روایت نبوی(ص) است که از جای خود بر نخیزد تا حق تعالی اورا و پدر و مادرش را بیامرزد. •♡ټاشَہـادَټ♡•
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ مارا فقیر ڪوے رضا آفریده‌اند این فقر را بہ ملڪ سلیمان نمےدهیم جز مشهدالرضا بهشٺ دگر را نخواستیم این خاڪ را بہ روضہ رضوان نمےدهیم 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ 💌💌💌💌💌💌💌💌💌 •♡ټاشَہـادَټ♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗#رمان_ابوحلما💗 💗#قسمت_بیست_و_ششم💗 محمد موبایلش را از گوشش فاصله داد و به طرف ات
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗💗 💗💗 محمد با پشت دست چندبار به در شیشه ای مقابلش زد و با لبخند گفت: مهمون نمیخوایین؟☺️ میلاد از انتهای راهرو گردن راست کرد و صدای ظریفش را به خنده بالابرد: یه بار به صرف شام دست کردی جیبت حالا یه شب درمیون به صرف شام اینجایی که شادوماد😄 محمد جعبه شیرینی را دست حلما داد و درحالی که وارد میشد گفت: حیف که کارم گیرته دادا😉 میلاد جلوی محمد پرید و با کنجکاوی پرسید: گیرِ من؟!🧐 محمد دستی برشانه میلاد زد و سرش را پایین انداخت و گفت : ایشالله هیچ وقت کارت به برادرزنت نیفته😜 چشمهای سیاه میلاد درخشید. بادی به غب غب داد و صدا کلفت کرد: حالا کارت چی هست؟😎 محمد قدم های حلما را با نگاهش دنبال کرد و بعد از کیفش دو برگه کاغذ که در کاور پلاستیکی بودند،بیرون آورد و روبه میلاد گفت: ترجمه دقیق و جمله به جمله میخوام. دستمزدت محفوظه... البته عجله ای فوری...🤓 میلاد برگه ها را از دست محمد قاپید و گفت: حالا چرا تلگرافی حرف میزنی؟!😄 میگم درمورد چی هست؟ محمدهمانطور که همراه میلاد به طرف سالن پذیرایی می رفت گفت: متن صحبت های یه فیلسوف آمریکایی که استاد رشته سیاست بین الملله. میلاد با تعجب سری تکان داد و گفت: پس آدم حسابیه!😌 محمد کیفش را روی مبل گذاشت و درحالی که جورابــ🧦ـهایش را در می آورد گفت: سابقه کار تو اداره امنیت آمریکا رو هم داره... میلاد برگه ها را در دستش جابه جا کرد و گفت: از کجا گیرآوردی حرفاشو پس؟ محمد درحالی که به سمت آشپزخانه می رفت گفت: انتهای مطلب رفرنس زده، دو تا مقاله از هفته نامه آلمانی اشترن و روزنامه آمریکایی تایمز و یه مقدارش هم از کتاب خود آقای فوکویاما... محمد دستهایش را شست و آمد درِ اتاق میلاد در زد و گفت: نگفتم حالا بری که پاشو بیا دو دقیقه بشین پیشمون بامعرفتِ مهمون نواز😅 میلاد از پشت در صدایش را بلند کرد: رفته رو مخم نمیشه باید ببینم چیه این، درضمن توهم اینقدر از افعال معکوس استفاده نکن! چهار ساعت بعد وقتی محمد و حلما در حیاط از مادر حلما خداحافظی میکردند، میلاد دوید جلوی در و با حالت خاصی گفت: داداش دست کن جیبت که ترجمه درست و حسابی رسید.😎 محمد خنده مردانه ای کرد و گفت: چاکرتم هستم داداش، بده ببینم چه کردی!🤠 این را گفت و کاغذ ها را از دست میلاد گرفت. نیم نگاهی به برگه ها انداخت و زیرچشمی هم چشم های میلاد را زیرنظر داشت. طرز نگاه میلاد خیلی فرق کرده بود. عمق نگاهش پر از سوال بود و می خواست چیزی بگوید که محمد به حالت روبوسی رفت جلو و کنار گوشش گفت: این هفته هستی بریم تا جایی؟🙃 میلاد همانطور که تظاهر به خداحافظی میکرد آهسته گفت: آخه هیئت...🙄 محمد زیرلب گفت: یه هفته بیخیال برادر صادق، خب؟!😉 بعد بدون اینکه منتظر جواب میلاد باشد دستی بر کمرش کوبید و بلند گفت: مامان خانوم این هفته گل پسرتو قرض بده به ما کارش دارم.😌 مادرحلما حرفش را با حلما، نیمه تمام گذاشت و درحالی که لبخندهای محمد و میلاد را از نظر میگذراند، گفت: راحت باش مادر، تازه اگه پس نیاوردیشم نیاوردیش!😁 خنده میلاد روی لبش خشک شد، محمد دستش را به طرف میلاد دراز کرد و گفت: پس هستی؟🙂 میلاد مشتش را باز کرد و آرام دستش را در دست محمد گذاشت. محمد دستش را محکم فشار داد و اطمینانی را که در نگاهش بود، روانه قلــ❤️ــب میلاد کرد. حس نشاط عجیبی خاطر میلاد را فراگرفت و زیرلب گفت: هستم.😊 🍁نویسنده؛بانو سین.کاف🍁 ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 •♡ټاشَہـادَټ♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 اعمال شب بیست ویکم ماه مبارک رمضان. •♡ټاشَہـادَټ♡•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا