❗️شهیدی که در روز شهادتش
تروریست های داعش و
فتنه گران سال 88 کف و سوت زدند ...!
🕊شادی روح شهیدمدافع حرم #مهدی_نوروزی معروف "شیر سامرا" صلوات
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم
🌸 @taShadat 🌸
🌹بسم رب الشهداء و المدافعین🌹
☑️حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی):
✨ما مدت ۸ سال از حیثیت،ناموس،دین،تمامیت ارضی،مردم،انقلاب،حکومت،نظام اسلامی و قرآن دفاع کردیم و چنین دفاعی،مقدس است.
➖🍃➖🍃➖🍃➖
✅پنجشنبه شد و یاد شهدا.
خوشا زبانی که شهدا را یاد کند با صلوات +وعجل فرجهم
➖🌹➖🌹➖🌹➖🌹➖
☑️شادی روح شهدای خانواده
✅شهدای محل زندگی
☑️شهدای شهر
✅شهدای استان
☑️شهدای کشور
✅شهدای بسیجی
☑️شهدای امنیت
✅شهدای اطلاعات
☑️شهدای حزب الله
✅شهدای گمنام
☑️شهدای مرزی و وطنی
✅شهدای امر به معروف و نهی از منکر
☑️شهدای فتنه
✅شهدای تفحص
☑️شهدای دفاع مقدس
✅شهدای مدافعین حرم
☑️شهدای سپاه پاسداران
✅شهدای ارتش
☑️شهدای هسته ای
✅شهدای غواص
☑️شهدای فاطمیون و زینبیون و حیدریون
✅ شهدای آتش نشان و.....
🌹صلوات +وعجل فرجهم
✨الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌸 @taShadat 🌸
بهت بگن بیا بریم کربلا…
♥️
♥️وسط بین الحرمین سلام بدی….
🖤ندونی بری حرم حضرت عباس یا امام حسین…
♥️پای برهنه توبین الحرمین راه بیافتی….
🖤برسی ورودی حرم حضرت عباس….
♥️پشت در حرم بشینی و سلام بدی….
🖤باچشم پر اشک اذن دخول بخونی….
♥️بلندشی و بری روبروی ضریح بایستی….
🖤سرتو بندازی پایین و باخجالت بگی فکر نمیکردم بیاریم حرم….
♥️به حضرت عباس بگی خیلی آقایی….
🖤بری یه بوسه به ضریح بزنی و اشک بریزی….
♥️بیای عقبتر و یه زیارت بخونی….
🖤بهش بگی اجازه میدی برم پابوس داداشت….
♥️دوباره پابرهنه توبین الحرمین راه بیفتی و زیر لب بگی
“از حرم تا قتلگه زینب صدامیزد حسسسسسسسین“…💔
♥️اشک….
🖤برسی ورودی حرم و ناخداگاه بشینی رو زمین دست برسینه سلام بدی….
♥️اشک….
🖤از باب القبله وارد حرم بشی….
♥️نگاهت بیفته به ایوون طلا و ضریح…
🖤خجالت زده ای…
♥️چشمت بیفته به
قتله گاه….
🖤از عشق حسین مجنون بشی…
♥️آخرروضه رو درک کنی….
یه دل سیر گریه کنی…
🖤یادت بیاد چقدر حسرت رفتن به حرم رو میخوردی….!؟؟
♥️آروم آروم باسر کج بری جلو ضریح و دستتو بگیری بالا و بگی”دستمو بگیر آقا…”✋😔
🌸 @tashadat 🌸
#گشایش_ویژه
✍ هرکس در عصر پنجشنبه
《 سوره نصر 》 را ۴۱ بار بخواند
از عالم غیـب فتـح و گشایشے
برای او خواهد آمد به طورے
ڪه متحیر خواهد شد ✨
📚 ختومات مقدم
🌸 @taShadat 🌸
°•|🍃🌸
#فرازی_از_وصیتنامه
#شهید_مسعود_نیرنجـــــی🕊🌹
◽️سلام بر امام برحق شیعیان و منجی عالم بشریت زاده طه و یس فرزند نبا عظیم حضرت مهدی(عج)
◽️ای که اگر نبودی زمین و زمانی هم نبود، ای باعث ایمان همه، ای حجه بن الحسن منتظرانت برفتند و تو را ندیدند، پس کی خواهی آمد؟ کی انتقام خون جدت حسین(ع) را خواهی گرفت؟
◽️آقا جان اگر ما بدیم تو بخاطر دعای خوبان بیا و رهبری جهان را بدست گیر و ریشه کفر و ظلم و نفاق را برکن، اگر امروز کشورهایی مثل آمریکا جرات هر کاری را به خود میدهند در زمان شما که قدرتی نخواهد ماند، تا بخواهد قد علم کند. بیا و غمهای دل امام این امت و رهبری عظیم این انقلاب یعنی حضرت آیه الله العظمی امام خمینی خاتمه بده.
°•{ نشــــربمنــــاسبتــــــــ
#ســــالــــروزولادتــــــــــــ💐
🌸 @taShadat 🌸
شهید نظر میکند به وجه الله✨
نظر کردن به وجه الله کار سختی نیست..
دلت را که شهید کنی!
می آموزی شهیدانه ️زندگی کنی
آن وقت مقصدت آسمان می شود.....
شبیه_شهدا_شویم
شهید_محمودرضا_بیضایی
🌸 @taShadat🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
#محرم
داره میرسه بوی محـ🏴ـرم
@taShadat
#خاطرات_شهدا 😢 👌
🌕 وادی رحمت 🌕
چند روز مانده به چهلم علی، وصیت نامه اش به دستم رسید. وصیت نامه را باز کردم. علی نوشته بود: «پدر جان من دوست دارم که در وادی رحمت در کنار سایر دوستانم به خاک سپرده شوم».
اما وصیت نامه دیر به دست ما رسید و ما علی را در قبرستان ستارخان دفن کردیم. احساس ملامت می کردیم. به هر کجا سرزدم تا اجازه ی انتقال جنازه اش را بگیرم، موفق نشدم. از امام اجازه ی نبش قبر خواستیم، اما اجازه ندادند، ناچار گذاشتیم جنازه در همان قبرستان ستارخان بماند، اما هر وقت علی را در خواب می دیدم، می گفت: «هرچه احسان دارید، به وادی رحمت بیاورید. من در آن جا کنار دوستانم هستم و فقط به خاطر شما به قبرستان ستارخان می آیم.»
این شد که پنج شنبه ها به وادی رحمت می رفتم و بعدازظهرها به ستارخان. تا این که 13 سال بعد از طرف شهرداری خبر آوردند که گورستان جاده کشی می شود، باید اجساد و اموات انتقال پیدا کنند. درست در سالگرد شهادت علی برای انتقال جنازه ی او به قبرستان ستارخان رفتیم. بر سر مزار حاضر شدیم و خاک آن را برداشتیم. به سنگ ها که رسیدیم، خودم خواستم که روی سنگ ها را جارو کنم تا خاک به استخوان ها و روی جنازه نریزد.
سنگ اول را که برداشتم، بوی عطر شهید بیرون زد که بچه ها به من گفتند: «حاجی گلاب ریختی؟» گفتم: «نه، مثل این که این بو از قبر می آید،» عطر جنازه همه جا را گرفت. سنگ ها را که برداشتم نایلون را بلند کردم، دیدم سنگین است. آن را بغل کردم، دیدم که سالم است. صورتش را داخل قبر زیارت کردم. مثل این بود که خوابیده است و همین شامگاه او را دفن کرده ایم.
با دیدن این صحنه یک حالت عجیبی به من دست داد، قسمت سبیل هایش عرق کرده و سالم بوده و در همان حال مانده بود. موهای صورتش و سبیل هایش هنوز تازه بود. موها و پلک ها همه سالم بودند. مثل این بود که در عالم خواب است. دستم را که انداختم به نایلون پایینی، چند تا از انگشت هایم خونی شد، مادر علی هم اصرار کرد که او را زیارت کند؛ وقتی خواستیم پیکر شهید را لای پارچه ای بپیچیم، مادر علی گفت: «بگذارید صورتش را ببوسم، من هنوز صورتش را ندیده ام.» یعقوب پسرم گفت: «کمی آرام باش مادر!» خواستم که نایلون روی صورتش را باز کنم که در وادی رحمت مانده بود، دستم خونی شد. پسرم سال ها در انتظار ملحق شدن به دوستانش در وادی رحمت مانده بود.
#شهید_علی_ذاکری
📚 نوید شاهد
🌸 @taShadat 🌸