شهیدی که به دوستانش وعده شهادت خودش را داد
🔹️ محمدرضا تورجی زاده در پنجمین روز اردیبهشت سال ۱۳۶۶در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان در حین فرماندهی گردان یازهرا در سنگرش از ناحیه ی پهلو،بازو جراحت و ترکش هایی دید و به مقام شهادت نائل شد.
💠در عملیات والفجر دو همه مهمات خود را گم کرده بودیم. مهم تر از آن راه را هم، گم کرده بودیم. دست مان از همه اسباب ظاهری قطع بود.
💠رو به بچه ها گفتم: «بچه ها! فقط یک راه وجود دارد. ما یک امام غایب داریم که در سخت ترین شرایط به دادمان می رسد. هر کسی در یک سمتی رو به دل بیابان حرکت کند و فریاد «یا صاحب الزمان» سر دهد. مطمئن باشید یا خود آقا تشریف می آورد و یا یکی از یاران شان به دادمان خواهد رسید».
همه در دل بیابان با حضرت مأنوس شده بودیم. دیدم چند نفر با لباس پلنگی به سمت ما می آیند. پشت درختان و صخره ها قایم شدیم. وقتی جلوتر آمدند، شناختم شان. برادر نوذری از فرماندهان گردان یا زهرا (س) بودند. خطاب به بچه ها گفتم: دیدید امام زمان (عج) ما را تنها نگذاشت.
راوی: شهید تورجی زاده
تندتر از ولایت فقیه و امام نروید که پایتان خورد می شود
از امام هم عقب نمانید که منحرف می شوید
قدر امام و ولایت فقیه را داشته باشید که شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر نعمت از کفت بیرون کند!
🔰 #معرفی_شهید | #شهیدتورجی_زاده
🔆تاریخ تولد: ۱۳۴۳/۰۴/۲۳
🕊تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۲/۰۵
محل شهادت: بانه_عملیاتکربلای۱۰
💠محل مزارشهید: گلستانشهدایاصفهان
🔹شهید به حضرت زهرا سلام الله علیه علاقه ی وافری داشتند و در غالب مداحی هایشان از مصائب ایشان می خواندند. همچنین شهید وصیت نمودند که بروی سنگ قبرشان بنویسند: یازهرا ...
🔹شهیدتورجی زاده به نماز اول وقت اهمیت فراوانی می دادند و قران کریم را بسیار تلاوت می نمودند. همیشه دو ساعت قبل از نماز صبح به راز و نیاز می پرداختند. ایشان در جبهه بار ها مجروح شدند به گونه ای که در میان دوستان به شهید زنده معروف شدند.
🔹هر بار پیش از بهبودی کامل باز به جبهه عزیمت کردند. سر انجام این مجاهد خستگی ناپذیر در 66/2/5 در ارتفاعات شهر بانه در استان کردستان در ساعت هفت و سی دقیقه صبح حین فرماندهی گردان یا زهرا در سنگر فرماندهی به شهادت رسیدند.
🔹جراحتی که موجب شهادت ایشان شد همچون حضرت زهرا بود: جراحاتی بر پهلو و بازو و ترکش هایی مانند تازیانه بر کمر ایشان اصابت کرد .
💌 #پیامکی_از_بهشت | #رضای_خدا
🌟شهید محمدرضا تورجی زاده: امشب که قلم بر کاغذ میرانم، ان شاءالله هدفی جز رضای دوست وانجام وظیفه ندارم؛ زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود، امروز بعد از گذشت این مدت راغبتر شدهام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن درآن رابنماید.
بسیجیها، سپاهیها!! این لباسی که برتن کردهاید خلعتی است از جانب فرزند حضرت زهرا(س) پس لیاقت خود را به اثبات برسانید...
❣یاد پهلوهای زخمی بخیر
عاقبت ارادت صادقانه به حضرت زهرا(س)، شهادت زهراوار است.
جوان باشی و از پهلو مجروح و....
🔻 هر وقت بیاییم سر مزارش شلوغ است. خیلی از مردم در گرفتاریها و مشکلاتشان به سراغ این شهید میآیند. خدا را به حق این شهید قسم میدهند و برای او نذر میکنند، قرآن میخوانند و خیرات میدهند.
🔻 شهید محمدرضا تورجیزاده ۲۳ تیرماه ۴۳ دیده به جهان گشود، او ۵ اردیبهشت ۶۶ در بانه، منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ به شهادت رسید. در همان دوران کودکی عشق و ارادت به خاندان نبوت و امامت داشته و با شور وصفناپذیر در مجالس عزاداری شرکت میکرد.
🔻شهید تورجیزاده مداح بود، سوز عجیبی هم داشت، کمتر مداحی را مثل او دیده بودم، سی دی مداحی او هم هست. او عاشق حضرت زهرا (س) بوده وقتی هم که شهید شد ترکش به پهلو و بازوی او اصابت کرده بود.
▪️روضۀ حضرت زهرا (س)
از "شهید تورجی زاده"
❣روضه را به درخواست "شهید حاج حسین خرازی" از پشت بیسیم خواند و بعد در كل بي سیم ها پخش شد
کتاب کشکول خاطرات دفاع نقدس، ناصرکاوه
📚منبع : بخشی از وصیت نامه شهید تورجی زاده
قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ
لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ
إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ
بگو اى بندگانم كه زياده بر خويشتن ستم روا داشتهايد،
از رحمت الهى نوميد مباشيد، چرا كه خداوند همه گناهان را مىبخشد، كه او آمرزگار مهربان است❤️🌹
خودسازی۴.mp3
19.93M
#جلسه_چهارم
#خودسازی
🔰درس گفتار چهارم 👈 ناامیدی
🔰 رویش امید✅
ٺـٰاشھـادت!'
#جلسه_چهارم #خودسازی 🔰درس گفتار چهارم 👈 ناامیدی 🔰 رویش امید✅
.
یکی از مهم ترین جلسات این دوره
همین جلسه هست👌
پس سعی کنید با دقت گوش کنید
ٺـٰاشھـادت!'
#جلسه_سوم #خودسازی 🔰درس گفتار دوم 👈 گناه 🔰قدم به قدم برای ترک گناه
جلسه ی قبلی رو اگه گوش ندادید گوش کنید🌸
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
میلاد پیامبر اکرم(ص) بود که
مهریه را معین کردند.
همان روز هم با حضور فامیل ها یک مراسم عقد ساده برگزار کردیم
صیغه عقد را که خواندند،
رفتیم با هم صحبت کنیم.
دیدیم دنبال چیزی می گردد؛
گفت: اینجا یه مُهر هست؟
پرسیدم: مُهر برای چی؟
مگه نماز نخوندی؟!
گفت: حالا تو یه مُهر بده.😊
گفتم: تا نگی برای چی می خوای،
نمی دم.🙄
می خواست نماز شکر بخواند
که خدا در روز میلاد رسول الله
به او همسر عطا کرده!
ایستادیم و با هم نماز شکر خواندیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون هیچی میاییم و بدون هیچی میریم ❗️❗️❗️
واقعا راست میگه
عین حقیقته
یکم فکر کنیم👌
#پیشنهاد_دانلود ✨
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۷۴و ۷۵ :+نه بابا،این حـــرفا چیه؟؟اومدنت خیلی آرومم کرد(میخندد)خواهریم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۷۶ و ۷۷
گیجم،نمیدانم چه میخواهم بکنم.... حتی نمیدانم که با پدر و مادرم
صحبت کنم یا نه... نگرانی ها و سردرگمی هایم پایان ندارد...
صداي منیرخانم میآید :نیکی خانم..خانم جان تشریف بیارید شام
حاضره.
بلند میشوم،موهاي آشفته ام را مــرتب میکنم و به طرف نهارخوري
میروم. مامان و بابا پشت میز نشسته اند و منتظر من
هستند.هیچکس در خانه ي ما حق تنها غذاخوردن را ندارد و تا جمع
سه نفره مان کامل نشود کسی دست به میز نمی برد.
روي صندلی ام مینشینم،اشتهایی به غذاخوردن ندارم. سکوت جمع
و صداي قاشق و چنگال دیوانه ام میکند،با غذایم بازي میکنم.
دوست دارم زودتر به اتاقم پناه ببرم،به غار تنهایی هایم
مامان متوجه میشود :چی شده نیکی؟
:+اشتها ندارم مامان
:_به احترام کسایی که دارن غذا میخورن باید غذات رو بخوري...
:+ولی من اصلا...
:_حـرف نباشه نیکی
بابا آرامـ میگوید:کاریش نداشته باش عزیزم،غذا خوردن که زورکی
نیست .
به من چشـمک میزند.
از موقعیت استفاده میکنم :میشه من برم؟
مامان میخواهد اعتراض کند که بابا میگوید: میتونی بري...
بلند میشوم و از منیرخانم تشکر میکنم. از سالن که خارج میشوم
میشنوم که مامان میگوید: مسعود آخر این کاراي تو،تربیت این
دخترو بهم میزنه.
بابا جوابش را میدهد:پدر و مادراي ما بهمون یاد دادن ؟آخرش
خودمون یاد گرفتیم دیگه،کاریش نداشته باش،این همه حــرص
نخور عزیزم
به اتاق که میرسم،لپ تاب را روشن میکنم. شاید بتوانم راه حلی براي
آشفتگی ام بیابم.
وارد جست وجوگر می شوم و می نویسم:چادري
و سراغ عکس ها میروم.
جرقه اي چراغ ذهنم را روشن میکند،شاید باز هم ایمیلی از آن
ناشناس رسیده باشد.
دیگر این معما مهم نیست که او چه کسی بود،مهم این است که مثل
فرشته اي به داد من رسید.
زیر لب میگویم:آره تو یه فرشته اي،شک ندارم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸