📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۳۱ تیر ۱۴۰۲
میلادی: Saturday - 22 July 2023
قمری: السبت، 4 محرم 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹فتوی شریح قاضی ملعون به قتل امام حسین، 61ه-ق
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا عاشورای حسینی
▪️21 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام
▪️31 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️46 روز تا اربعین حسینی
▪️54 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
ٺـٰاشھـادت!'
✨بسماللهالرحمنالرحیم✨
#با_قرآن_شروع_کنیم ☀️روزمان را
☀️صفحه ۱۱۷
#تلاوت_یک_صفحه
#به_ترجمه_و_تفسیر_آیات_دقت_کنید
قالَ الحُسَيْنُ عليه السلام :
📌 مَوْتٌ في عِزٍّ خَيْرٌ مِنْ حَياةٍ في ذُلٍّ اَلْمَوْتُ اَوْلى مِنْ رُكُوبِ الْعارِ وَالْعارُ اَوْلى مِنْ دُخُولِ النّارِ.
#حدیث
📌 مـرگ با عـزّت از زندگى ذليـلانه بـرتر اسـت. مرگ برتر از همراه شدن با عار و خوارى است و خوارى از ورود در آتش برتر است.
📕موسوعة كلمات الامام الحسين (عليه السلام) ۴۹۹، ح ۲۸۹
آن زمان صدام اعلام کرده بود که بغداد غیرقابل نفوذ بوده و هیچ خلیانی نمیتواند به آن نفوذ کند و این بخشی از اهمیت آخرین ماموریت بود.
🔸ماموریتی که احتمال برگشت آن تنها ۵ درصد بود اما
عباس دوران به همه ی تعلقات پشت کرد و شهادت را به جان خرید و با سه هواپیما که هر کدام دو سرنشین داشتند مأموریت یافتند روی بغداد عملیاتی انجام دهند.
🔸هدف آنها بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمی بغداد و «پایگاه الرشید» یا ساختمان اجلاس در بغداد بود.
💥عراق برای سر شهید عباس دوران که در تعداد پرواز جنگی در نیروی هوایی رکورد داشت، جایزه تعیین کرده بود،
🌿 پس از بمباران پالایشگاه بغداد هواپیما را که آتش گرفته بود به هتل محل برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها کوبید و با شهادت خود،
کاری کرد که اجلاس سران غیرمتعهدها به علت فقدان امنیت در بغداد برگزار نشد.
🌷سرانجام در ۳۰ تیرماه سال ۶۱ و در آخرین ماموریت خود در حالی که برایش مسجل شده بود که با این پرش، نغمه شهادت را سر میدهد،
پس از خارج شدن سرنشین کابین دوم، هواپیما را به ساختمان سران در بغداد زد و پس از ۲۰ سال در حالی به کشور بازگشت که از او تنها قطعهای بی جان اما پر وزن به جای مانده بود.
🕊✨پیکر پاک شهید عباس دوران به همراه ۵۷۰ شهید دیگر در روز دوم مردادماه ۱۳۸۱ به خاک پاک میهن بازگشت.🌸
#شهید_دفاع_مقدس
#شهید_عباس_دوران
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 مسیحای عشق قسمت ۱۲۲۹ و ۱۲۳۰ به سرعت بلند می شود.صداي گام هاي بلندش را می شنوم . نگاهی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۱۲۳۱ و ۱۲۳۲
پیراهنی ساده و مشکی پوشیده و روسریش مرتب روي موهایش
نشسته.
جلو می روم.
گریه نمی کند،برخلاف من.
زن عمو برایم جا باز می کند اما برابر مامان زانو می زنم.
دست هایش را بین دست هایم می گیرم.
می دانم مهمان ها دارند نگاهم می کنند.
نگاهی به چشم هاي مامان می اندازم.
چشم هاي زیباي بی فروغش!
سرم را روي زانویش می گذارم.
اشک هایم دامن پیراهنش را خیس خواهند کرد؛مهم نیست!
مهم این است که دیگر از دار دنیا؛من بعد از خدا مامان را دارم و او
من را..
می دانم رفتارم متناسب با مجالس عزاداري رسمی نیست اما من هم
دل دارم.
دلی که تا مرز انفجار رسیده.
:_مامان شب اول رو کنارش بودم... نذاشتم تنها بمونه.
مامان خاك هاي دور و برش رو خودم صاف کردم.با همین دستام.
سرم را بلند می کنم و دست هایم را نشانش می دهم.
هنوز گریه نمی کند؛اما صورت من خیس خیس است.
:_مامان صورتشو دیدي؟به خاطر عمل سرشو شکافته بودن...
دیدي؟
ندیدي؟
من دقیق دیدم.
از این بالاي پیشونیش تا پس سرش جاي بخیه بود...
زن عمو کنارم می نشیند و با بی طاقتی دست دور گردنم می اندازد و
گریه می کند.
گوشه ي چشم هاي مامان چین افتاده اما هنوز مانده تا گریه کند.
:_یادته مامان پاي من که شکسته بود طاقت نداشت ببینه؟
من چجوري دیدمش؟من چرا طاقت آوردم؟
مامان ببین...
دیگه بابا نیست...دیگه منم و خودت..دیگه بابا نیست... رفته....براي
همیشه...
دیدار به قیامت که میگن شنیدي؟
دیدار ما با بابا موکول شد به قیامت...
قطره اشک اول مامان روي دستم می افتد.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۱۲۳۳ و ۱۲۳۴
با ناباوري نگاهش می کنم.
قطرات دوم سوم سریع تر می ریزند.
تمام شد!
به هدفم رسیدم.
اگر مامان اشک نمی ریخت،بدون شک دق می کرد.
زن عمو مامان را بغل می کند و هر دو با صداي بلند گریه می کنند.
بلند می شوم.
براي گریه کردن مامان؛خودم را نابود کردم و قلبم را ویران....
به طرف اتاقم می روم.
باید غسل مس میت کنم.
بغل کردن و بوسیدن بابا،براي بار آخر
*مسیح*
یک هفته از مرگ عمو می گذرد.
فردا مراسم هفتم عموست.
این هفت روز با گریه هاي گاه و بی گاه نیکی گذشت.
با غصه هایی که به قلبم هجوم می آورد و چاره اي برایش نداشتم.
با رفت و آمد مدام مهمان ها.
با گریه و گاهی سکوت زن عمو...
ا دوندگی هاي من و بیشتر مانی،براي برگزاري مرتب مجالس.
و عجیب تر از همه با دورهمی هاي آخر شب نیکی و عمووحید؛و
حضور من پشت در اتاق...
با قصه ها و بهتر بگویم؛مرثیه خوانی هاي عمووحید و گریه هاي نیکی
و صد البته من...
حرف هاي عمووحید،دل سنگ مرا هم آب کرده.
بغض هایم را شب ها پشت در اتاق نیکی با صداي دل نشین
عمووحید خالی می کنم.
اما حرف هایی که امشب می زند؛این صداي ضجه ي نیکی و دست
من که از شدت غصه مشت شده،عجیب تر از هر شبی است.
صداي گریه ي نیکی کم کم پایین می آید.
صداي عمووحید هم قطع می شود.بلند می شوم و اشک هایم را پاك
می کنم.
به انتظار عمو می ایستم.
هر شب همین بساط است.
عمو صبر می کند تا نیکی بخوابد و بعد از اتاق بیرون می آید.
خیالم را با یک جمله ي "خوابید"راحت می کند و بی هیچ حرفی به
طرف اتاق هایمان می رویم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
مسیحای عشق
قسمت ۱۲۳۵ و ۱۲۳۶
اما امشب ماجرا متفاوت است.
عمو بیرون می آید و آرام در اتاق را می بندد.
:_خوابید...
می خواهد برود که صدایش می زنم:عمو؟
بر می گردد.
در تاریک روشن راه رو؛اشک هایش برق می زنند.
:+عمو حرفایی که امشب گفتین؛دروغ بود دیگه,مگه نه؟
لبخند محوي روي لب هایش می نشیند.
:_کدوم حرفا؟
سعی می کنم دست مشت شده ام را کنترل کنم.
:+همین حرفایی که راجع این دختربچه ي سه ساله به نیکی می
گفتین...همین شعرایی که خوندیدن..
لبخندش عمیق اما غمگین می شود
:_کاش دروغ بود مسیح...کاش....
:+ولی آخه... چطور ممکنه؟این همه بی رحمی در حق یه
خونواده...اصلا اون حرف هایی هم که راجع در و دیوار و اون خانم
گفتین...
حس می کنم انگشتانم داخل دستم فرو می روند.
عمو دست روي شانه ام می گذارد
:_میفهممت مسیح ولی همه ي اینا واقعیته...می خواي بیشتر
راجعش بدونی؟
به شدت گردنم را می چرخانم
:+نه نه اصلا....
می دونم به چی فکر می کنین... اما من فقط بغض خودمو این شبا
پشت این در خالی کردم...به حرفایی که میزدین ربطی نداشت...
عمو سر تکان می دهد.
:_باشه...من که چیزي نگفتم...مسیح بعد اینکه من رفتم حواست
بیشتر از این حرفا به نیکی باشه.
این چند روز خیلی مردونگی کردي...میدونم چقدر سختته که کنارش
باشی؛کاملا درك می کنم ولی لطفا همینجوري بی توقع پیشش باش..
از تمام حرف هاي عمو فقط بخش اولش در گوشم زنگ می
خورد"بعد از اینکه من رفتم"..
واهمه تمام وجودم را می گیرد.
اگر عمو برود...پس نیکی....
ترسم را به زبان می آورم
:+برید؟کجا برید؟