قدمهایےسٺ در آغاز مانده
🕊شـهیدان دستهایم را بگیرید
💕منم همراهِ از ره باز مانده
#صبحتون_شهدایی
4_5852575801945360314.mp3
1.55M
چهل روزه که تو ماتم تو عزادارم
چهل روزه که برا تو بی امون میبارم...🥀
#سید_مهدی_میرداماد
#مداحی
#اربعین 🏴
ٺـٰاشھـادت!'
هدیه ای برای کربلا نرفته ها💫🌻👆
برای اینکه حسینی بشیم و حسینی بمونیم
تا ان شاءالله سال بعد بتونیم آماده تر به محضر آقا اباعبدالله مشرف بشیم🌾🌱
@tashahadat313
🌷شهید مدافع حرم ابوذر فرح بخش🌷
نام: شهیدابوذرفرح بخش
نام پدر: عزیز
ولادت:۱۳۶۰/۶/۳۰ (داراب/روستای بانوج)
شهادت: ۱۳۹۶/۱/۸ (سوریه/تله شیحه)
وضعیت تاهل: متاهل
نام جهادی: نداشتند
اخرین مقام: سرباز عمه سادات
نحوه شهادت:نحوه دقیق شهادتشان منتشر نشده
سن شهادت: ۳۳سال
علاقه: به جامعه روحانیت واحترام به ان
قسمتی از وصیتنامه شهید: نگذاریدتاریخ یک بارتکرارشودبه بی احترامی به جامعه روحانیت واینکه هرانقلابی بدون جامعه روحانیت هیچ است
#یادش_باصلوات
(معرفی از ما تحقیقات بیشتر از شما
ڪپی برای تمام گروه ها و کانال ها ازاد است)
زڪات دانستن این مطلب ارسال برای دیگران است
#پنجشنبههاویادشهدا
🌱عشق را بـا خـون خـود کردی تـو معنـا ای شهیـد!
خـویـش را بـردی بـه اوج عـرش اعـلا ، ای شهید!
🌱زنـدگی تسلیمِ تـو شد ، مــرگ خــالی از عــدم
زنـده تــر از تـو نمی بینـم بـه دنیــــا ای شهیـــــد!
🍃 پنجشنبه و یادشهدا با ذکر صلوات..
✨شهید مهدی برات شهادتش را از اربعین سیدالشهدا(ع) گرفته بود و این بار هم که کربلا ،عاشقان را به سوی خود
می خواند ، شهید مهدی کبوتری بال و پر سوخته برای پر گشودن به سمت کربلا بال می گشاید.
تا در اربعین دیدار، سر بر خاک کربلا بگذارد و عطش روح مشتاقش را سیراب کند.
شهید مدافع حرم مهدی طهماسبی 🌹
اربعین ۹۴
#شهیدی_که_پرچم_آقارا_باخون_خودرنگ_کرد
✨محمـدجـواد توی تبلیغـات بود و نقـاشی می ڪشید قـرار شد بـارگاه ملڪوتی امـام حسيـن(ع) رو روی دیــوار نقــاشی ڪنه....
نزدیڪای غـروب ڪارمون تقریبا تمـوم شد محمدجواد در حال رنــگ ڪردن پــرچــم حــرم #امام_حسين(ع) گفت: "حیفه این پرچم باید با قـرمـز خـونی رنـگ بشـه...
هنــوز جمله اش تمـوم نشده بود ڪه صـدای سوت خمپـاره پیچید...
بعد از انفجـار دیدم ترکش خمپاره به سر محمدجواد خـورده و خــون ســرش دقیقا به پــرچـم حــرم امام حسین (ع) پــاشیــده....💔
#طلبه_شهید_محمدجواد_روزی_طلب🌹
میگفت:
"حُسین" برای ما همون دور برگردونیه
که وقتی از همه عالم و آدم میبریم،
برمون میگردونه به زندگی ... :))
#امام_حسین_دلم♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نماهنگ، شب جمعه حرمو دوست دارم
/شب جمعه حرمو دوست دارم
اشک چشم تَرمو دوست دارم/
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۱۷ شهریور ۱۴۰۲
میلادی: Friday - 08 September 2023
قمری: الجمعة، 22 صفر 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️8 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️13 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام
▪️16 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
▪️17 روز تا عید غدیر ثانی، آغاز امامت امام زمان
#سلام_امام_زمانم😍✋
بیاکه بی تو ترک خورده است ایمانم
بدون حس حضورت خراب و ویرانم
متاسفم که تو پاسوز ماشدی آقا
زغربت تو اسیر عذاب وجدانم
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
☀️ #حــدیث_روز
امام علی علیه السلام:
مومن به دشمنش ستم نمیکند و بخاطر دوستش گناه نمیکند.
✍️چهره های آسمانی مردان آخرالزمان
زیبایی #نگاهتان
وجودم را آرام میڪند❤️
آنقدر #زیبا لبخند میزنید ڪه
متأثر میڪنید هر #نگاهی را...
وچه زیباست #مطیع شما شدن...
#صبحتون_شهدایی
⭕️هشت روز مانده به اربعین سال ۹۳ ساعت یازده شب بود که مجید سراسیمه آمد خانه: «وسایلم را جمع کنید که عازم کربلا هستم.» گفتم: «زودتر می گفتی که به چند تا از فامیل و آشنا خبر می دادیم.» عجله داشت و رفقایش داخل ماشین منتظرش بودند.
چه رفقـایی و چه سفر اربعیـنی!
تا برسند مرز مهران، صدای آهنگ و بگو بخندشان بلند بود؛ گویا کارناوال شادی راه انداخته بودند.
مجید اولین بار که رفت داخل حرم حضرت علی (علیه السلام) کمی تغییر کرد و کم حرف شد. هر بار هم که می رفت حرم، دیر برمی گشت؛ آنهم با چشم های قرمز. رفقا مانده بودند که این خود مجید است یا نقش بازی جدیدش.
پیاده روی که شروع شد، مجید غرق در خودش بود. نه می گفت و نه می خندید. پایش که رسید بین الحرمین، از درون شکست. دیگر دست خودش نبود. ذکـر لبـش یا حسـین یا حسـین بود و مشغول اشـک و نـالـه.
وقتی می خواستند برگردند، به صمیمی ترین دوستش گفت: «توی این چند روز از امـام حسین (علیه السلام) خواستم که آدمم کند. اگر آدمم کند دیگر هیچ چیز نمی خواهم.»
او حـرّی دیگر شده بود...
فاصله بین توبه و شهادتش ۱۳ ماه بیشتر نبود.
📚 برگرفته از کتاب "مجید بربری" بقلم کبری خدابخش
#اربعین
#شهدا
#شهید_مجید_قربان_خانی
ا🌻🍃🦋ا
#تلنگــرانه
⁉️معنی کلمه "بای" چیست؟
▪️کلمه بای نام یکی از خدایان
کافر هاست😳
یعنی وقتی کسی موقع رفتن میگه "بای" یعنی در پناه خدای کافـران!! ☹️
‼️ تا به حال به معنی خداحافظ
یا خدانگهدار فکر کردید؟!!
یعنی که خداحافظت باشد
یا خدانگهدارت باشد
📌اما وقتی "بای" گفته بشه
یعنی نیازی به مراقبت خدا نیست!!
پس از این به بعد به جای استفاده از
این کلمه از کلمه های 👇
✨خداحافظ
✨خدانگهدار
✨یاعلی
و... استفاده کنیم 👌
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
سلام عزاداری هاتون قبول ان شاءالله🖤
امیدوارم حال دلتون خوب خوب باشه ❤️
خب دیگه وقتش رسیده که رمان جدید رو بزاریم 😍
رمان جدید با نام به شرط عاشقی رو تقدیم نگاه های گرمتون میکنم🌹
هر روز دو پارت بارگزاری میشه 👌
ممنون از همراهیتون❤️
رمان جدید #به_شرط_عاشقی
نویسنده: خادم الرضا
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
با ما همراه باشید❤️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسم رب الشهدا🌷
#به_شرط_عاشقی
پارت یک
+اگه دوباره اسمشو بیاری نمیبخشمت.
وازروی مبل برخاست و به طرف آشپزخانه رفت.
_مامان....
عاطفه خانم بدون توجه به آشپزخانه رفت.علی روی زمین نشست و دستهایش را روی صورتش گذاشت.
(یک سالی بودکه میخواست به سوریه برود واز حرم بی بی دفاع کند.پدرش(اقا محمد)هم راضی بود،امامادرش راضی نمیشد که نمیشد.خودش علی مهدویان۲۲ساله است.یک خواهر به نام عالیه۱۷ساله و یک خواهر به نام عطیه۲۷ساله که شش هفت سالی میشود ازدواج کرده دارد.بعداز گرفتن دیپلمش درسش رادر حوزه علمیه ادامه داد،ولی بعداز سه سال به فکر رفتن به سوریه افتادو دیگر حوزه راهم ادامه نداد....)
ازپله ها بالا وبه اتاقش رفت.دفترش راباز کردو روی شماره۳۰خط کشید وزیر لب گفت:تلاش سی ام هم بی نتیجه به پایان رسید.
پوفی کردوبه طرف صندلی میز تحریرش رفت و روی آن نشست.موبایلش را روشن کردوشماره رفیقش حسین را گرفت.
+جانم؟
_سلام.
+بـــــَــه.سلام داش علی.چته باز چراپَکَری؟
_تلاش سی ام هم بی نتیجه بود.
+ای بابا.اشکال نداره.ان شاالله راضی میشن.
_خداازدهنت بشنوه.
+پاشو میام دنبالت بریم پیش حاجی،هیئت.یکم حالت بهتر شه.
_نه حوصله ندارم حسین.
+حوصله ندارم چیه؟پاشو ببینم.تنبل نشو.
_نه.
+عه...
_باشه..خب...بیا.
+تانیم ساعت دیگه دم درتونم.فعلا یاعلی.
_علی یارت....
به قلم🖊️: خادم الرضا
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
#به_شرط_عاشقی
پارت دو
ازپله ها پایین آمد وبه آشپزخانه رفت.عاطفه خانم و عالیه پشت به علی روی صندلی نشسته اند و عاطفه خانم آرام اشک میریزد.علی جلو رفت واز پشت مادرش رادرآغوش گرفت:مامان خوشگلم...
عاطفه خانم هول برمیگردد واشکهایش راپاک میکند:کِی اومدی؟
_چراگریه میکنی فدات شم؟
+چیزی نیست.کجامیری؟
_حسین میاد دنبالم بریم هیئت.نماز رو جماعت میخونیم بعدمیایم.
+باشه برو.خدابه همرات.
خم میشود وپیشانی مادرش رامیبوسد:فعلا خدافظ.
عالیه:خدافظ داداش.
برمیگردد ازآشپزخانه خارج شود که عاطفه خانم صدایش میزند:علی...
می ایستد وبه پشت سرش نگاه میکند:جانم؟
+دختر حاج رضا(دوست پدرم)یاس رو میشناسی؟
حدس میزند چرااین سوال را میپرسد:چطور؟
+بابابات صحبت کردم.زنگ بزنیم بهشون اگه اجازه دادن برات بریم خواستگاری.
چشمانش راعصبی روی هم فشرد:مامانـــ...من زن نمیخوام..من موندنی نیستم..
عاطفه خانم عصبی ازجایش برخاست:یعنی چی موندنی نیستم؟تو...لااله الله..
عالیه بلند شد وگفت:مامان جونم آروم باش.علی برو خواهش میکنم.
_خدافظ
ازخانه خارج شد.پراید حسین جلوی درپارک شده بود.
درکمک راننده راباز کردو نشست.
_سلام.
+علیک سلام.چته باز تو؟بایه مَن عسلم نمیشه خوردت.
_مامان برام نقشه داره.
+چه نقشه ای؟
_میخواد برام زن بگیره.
بلند خندید:خب؟
_خــــــــــــب؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به قلم🖊️:خادم الرضا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸