eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹جانباز ۷۰در صد صادق لو میگفت: کربلای چهار مجروح شدم و بیش از سه ماه مادرم در بیمارستان مثل پروانه دورم می چرخید ،یک روز صبح زود رفت و غروب آمد من تعجب کردم اما او خم به ابرو نیاورد و بعد از سه ماه که سراغ برادرانم را گرفتم فهمیدم هر دو برادرم در کربلای پنج و بعد از مجروحیت من شهید شدند و مادرم آن روز رفته بود برای غسل کفن و دفن آنها بدست خودش🌺 😭😭😭😭😭😭 امان از دل زینب امان از دل زینب 😭😭😭😭😭😭
✴️تحولات و آشفتگی های زمین بسرعت رو به افزایش است! و زمین؛ در خلاء معنویِ عظیمی دست و پا میزند. ✔️به پایانِ این آشفتگی ها، نزدیک خواهیم شد؛ اگر مـا نیـــز...👇
جزء اطلاعات و عملیات بودن یعنے بی نام و نشان شدن یعنے دل ڪندن یعنے قید همه چیز را زدن سر دادن و جان دادن امّا تسلیم نشدن ... مردان خدا اینچنین بودند از همه چیزشان گذشتند ولی پای اعتقادشان راسخ ایستادند و عاشقانه سوختند و گفتند هرگز ... اما تسلیم شدن؛ که این روزها به نام مصلحت و اعتدال و ... اتفاق افتاده و لطمه دیده، یعنے تخلیهٔ اطلاعاتے شدن یعنے لو دادن عملیات یعنے سر شکستگی .... مسؤلین مراقب باشند در کدام راه قدم گذاشته اند! بہ یاد بے مزار مهمان حضرت زهرا سلام اللّه علیها فرمانده گمنام اطلاعات و عملیات لشگر ۲۷ حضرت محمد رسول اللّه (ص) 🌷
ما چون برای دفاع از حرم بی بی جان زینب(س) و دفاع از امنیت کشورمون نتونستیم طاقت بیاریم، این شد که نرفتیم حرم آقاامام‌حسین ولی بعد از همنشین و ائمه اطهار شدیم..🌺 ولی خب اونایی که رفتن میگن وقتی برسی چشمات اینطوری میشن، همينقدر تار... امام حسین من : حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد... جانباز مدافع‌ حرم‌ و‌ شهید مدافع‌ امنیت‌ 🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتماً ببینید و برای عزیزانتون ارسال کنید! نشـرپـیام‌صـدقه‌جـاریه‌است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به شرط عاشقی پارت چهل و هفت عالیه کنار سمیه نشست:میدونی سمیه...باهاش حرف زدم..بنظرم مردزن
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت چهل وهشت یک ماهی میگڋرد.امروز اول محرم است.درطول این یک ماه،علی یک هفته ای به مرخصی آمدودوباره برگشت.ده شب اول محرم را،خانواده مهدویان مراسم دارند.سمیه از صبح به خانه شان آمد تاکمک کند. =مامان علی نمیاد برا این چن شب؟ ±نه..گف خیلی دوس داشتم بیام ولی مث اینکه دهم محرم عملیات دارن،برای اون آماده میشن. سمیه آهی کشید:ده روزه رفته...ولی خیلی دلتنگشم. عاطفه خانم درآغوشش کشید:فدای دلت بشم من.گفتش برا دوازدهم محرم مرخصی گرفته.میادان شاالله. +ان شاالله. ±این چندشبو بجای علیم عذاداری کن.خیلی این مراسمات رو دوست داره.تاپارسال خیلی ڋوق داشت برای این ده شب.انقدردوست داشت که من واقعا متعجب میموندم...مگه میشه آخه...مطمئنم دلش خیلی گرفته که نیست امسال.... 🌷🌷🌷 ده شب به خوبی برگزارشد.امشب شب آخر بودکه مراسم داشتند. فردایازدهم بود.آخر شب بعداز اینکه مهمانها رفتند،خانواده سمیه هم حاضر میشدند تابروند.حانمهادرآشپز خانه مشغول جمع کردن بودند،بجز سمیه که درحال پیش آقایون روی مبل نشسته بودودر اینستاگرام چرخ میزد. سمانه خانم ازآشپز خانه نگاهی به سمیه انداخت:دخترپاشو برو حاضرشو.دیر وقته. +چشم چشم.میرم الان. ±بذارید امشب بمونه اینجاسمیه. *ان شاالله وقتی علی آقا برگشت تندتند میاد سرمیزنه.الان بریم. ±باشه..من اصرار نمیکنم.ولی دوست داشتیم که.... باجیغ بلندی که سمیه کشید،حرف عاطفه خانم نصفه ماندوهمگی ترسیده به طرف سمیه رفتند.... به قلم🖊️:خادم الرضا 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به شرط عاشقی پارت چهل ونه امروز دهم محرم است.ازصبح عملیات راآغاز کرده بودند.عملیات خیلی سختی بود،ولی علی باقدرت میجنگید. پشت سنگر پناه گرفته بودکه حسین به طرفش آمدوکنارش نشست:علی...ف..فرمانده...فرمانده میگه برو عقب..کارت داره... _این وسط کار چی آخه؟ +نمیدونم...نگفت چیزی به من..بروزودبیا. _باشه. بلندشدوبه سختی به عقب برگشت وپیش فرمانده رفت. =اومدی علی؟ _بله...چیشده؟ =سردار زنگ زده،باید بری تهران. _چی؟چرا؟ =گفت یه کاریه که فقط ازدست خودت برمیاد. _الان باید برم؟ =آره. _ولی فرمانده... =ولی نداره. _من ازکِیه منتظراین عملیاتم. =باید بری _یعنی هیچ راهی نداره؟ =....صب کن به سردار زنگ بزنم. تلفن رابرداشت و به سردار زنگ زد.بعدازچنددقیقه قطع کرد:خیلی اصرار کرد.گفتم که میخوای توعملیات باشی،گفت باشهـ.بعدعملیات بیاد.بعدعملیات بروحتما. _چشم. 🌷🌷🌷 علی چندداعشی را به هلاکت رساند.وضعیت بدی بود.فقط چندنفری مانده بودند وصدها داعشی. علی تیری به سویشان پرتاپ کردکه متوجه شدمحسن زخمی شده. _محسن...خوبی؟ =آره....چی...زی...نیس... _صب کن.الان میبرمت عقب. =نه...چطوری...می...بری؟ درهمین لحظه حسین به طرفشان آمد:بچه ها...برگردیم عقب...نمیتونیم کاری کنیم.. _باشه. کمک کردند محسن بلندشود وبه سختی به طرف مَقَر رفتند.کمی که جلورفتند،ناگهان تیری به پای علی خوردکه موحب شد روی زمین بیفتد. +علی.... _برید شما...فکرمنو..نکنید..دارن میان.. فریادزد:برید دِ. لحظه ای گذشت که داعشی هارسیدندوعلی رابلند کردند.علی سعی کرد ازدستشان بیرون بیاید..اما نتوانست..داعشی بالگد به شکم علی زدوباخودشان بردنش.... به قلم🖊️:خادم الرضا ادامه دارد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
. | " ایشون اهل بگو و بخند بود و فضای ناراحت محلی را که وجود داشت برطرف میکرد. اگر بحثی می شد ؛ اهل قهر نبود . . . "| ▫️ به نقل از مادر گرامی شهید . |
💌 🔵شهید مدافع‌حرم ♨️کــارتِ عابــر بانــک 💙مادر شهید روایت می‌کند: یاسین اجازه نمی‌داد هیچ‌کس از کار خِیری که انجام می‌داد، خبردار شود. به همین خاطر هم هیچکس از رفتنِ او به سوریه خبر نداشت و با اسم دیگری برای دفاع از حرم رفته بود. ❤️یادم می‌آید برای عید خرید کرده بود و چند جعبه میوه و شیرینی اضافه هم گرفته بود و عقب یک وانت گذاشته بود. روز تشییع پیکر یاسین، راننده‌ای که میوه‌ها را بُرده بود، تعریف می‌کرد که یاسین آن میوه‌ها را برای یک خانواده‌ی بی‌بضاعت و چند یتیم فرستاده بود. 💙بعد از چند روز فهمیدیم که یاسین، کارت عابر بانکش را به یک خانواده بی‌بضاعت داده بوده و هرماه، مَبلغی برای گذرانِ زندگی آن‌ها به کارت واریز می‌کرده است؛ مبلغی که شاید تمامِ حقوق ماهانه‌اش بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همیشه میگفت : دوست دارم زمانی برسه که پیشت باشم و نبودم رو جبران کنم. به شوخی میگفت : انقدر نازِتو بکشم که دیگه احساس غربت نکنی ! پرسیدم : علی تو خوشبختی؟ گفت : راستشو بگم؟ ناراحت نمیشی؟ گفت : درمقایسه با مردهای دیگه ،آره خیلی خوشبختم خیلی ! اما اگه منظورت اون خوشبختیِ ایده آلِ .. اون خوشبختی فقط با شـهادت بدست میآد . . دعا کن به اون خوشبختی برسم . 🔰 رفتن به جبهه ها ... و دفاع از ڪيان اسلام و قرآن ، برای مردان خدا تڪليـــف و امتحان بزرگی محسوب می‌شود زيرا جبهه آزمايشگاه مردان خداست برای اين آزمايش ، بايستی از تمام وابستگی مادی و غير خدا گسست و عاشقانه بسوی خدا شتافت.
🌷شهید رضا پناهی سال ۱۳۴۹ در خانواده‌ای مذهبی؛ در کرج به دنیا آمد. اما بیشتر از ۱۲ سال نتوانست سنگینی تن کوچکش را بر روح بزرگش تحمل کند و به اصرار، پدر و مادر خود را راضی کرد تا سرانجام در دوازدهمین سال زندگی‌اش ابدی شود. وصیت نامه‌اش را قبل از اعزام مخفیانه در نواری ضبط کرد و در گوشه‌ای پنهان؛ که بعد از شهادتش به دست خانواده‌اش رسید. 🌷یک‌بار، بلکه چند بار باید این وصیت نامه‌ها را بخوانیم تا بفهمیم که چطور جبهه برای بعضی دانشگاهی بود که حتی بدون گذراندن تحصیلات مقدماتی، از آن فارغ التحصیل شدند و مدرک خود را از اباعبدالله علیه السّلام گرفتند. "شهید رضا پناهی"
🌹در محضر شهیدان: 🔸از شما می خواهم ، به جان امام زمانمان مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه) پشت ولایت را خالی نکنید. گوش به امر رهبر انقلاب و دنباله رو ایشان، هر چه امر می کنند بی چون و چرا بپذیرید،که والله سعادتتان در همین است. 🌷فرازی از وصیتنامه شهید مدافع حرم احمد اعطایی.. شهید مدافع حرم🕊🌹
در دنیا آدم‌هایۍ هستند کھ‌ بھ‌ ظاهر زنده‌اند نفس مےکشند، زندگے مۍکنند اما در حقیقت اسیر دنیا برده‌ۍ زندگے و ذلیل حوادث هستند! شهید🕊🌹
✍قَــلَم بــردار! امروز فرصتِ امضاست؛ زیر عهدنامه ی عشـــق... ✨بیـا... تا رسیدن، راه زیادی نمانده است! قلم بردار و امضاء کن! و پای این عهد، صادقانه بایست👇
●محمد در آخرین پیامک برایم نوشته بود: «هرجا باشم عاشقتم. ایران باشم یا خارج، هرجا باشم عاشقتم...» ●می‌گفت همسر سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر اینکه همسرت دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌دهد و از طرفی قدم‌هایش برکت زندگی است.» ●در انجام وظیفه و کارهایش خلوص عجیبی داشت. یادم هست که می‌گفت «من سر کارم ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتن‌هایم را حساب می‌کنم و از اضافه کاری‌هایم کم می‌کنم که حقی از بیت‌المال به گردنم نماند.» ●محمد خیلی خوش اخلاق بود. واقعاً اگر بگویم اخم او را ندیدم، گزافه نیست. حتی وقتی درمعراج شهدا برای آخرین‌بار او را دیدم همان لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت. ‌●خدا را شکر می‌کنم که محمد من هم شهید شد.چون او شهادت را دوست داشت.خیلی شهادت را دوست داشت. ✍به روایت همسر شهید 🌷
قرار عاشقی صلوات خاصه امام رضا عليه السلام 🔷 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلَاةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِک 🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷 ❤️سلام علیکم دوستان شهید حشمت عبدالله زاده از روستای اوشیان بخش چابکسر هستم سپاسگزارم از دعوتتون 🌹. ختم14 صلوات و فاتحه امروز به نیت دوازده امام و چهارده معصوم و شهید حشمت عبدالله زاده 🌹
یا اباصالح پس کی می‌آیی؟.mp3
10.18M
🔊 | . 😭💔🕊 📝 یا اباصالح پس کی می‌آیی؟ 👤 حاج‌مجتبی ◽️ عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 به شرط عاشقی پارت چهل ونه امروز دهم محرم است.ازصبح عملیات راآغاز کرده بودند.عملیات خیلی س
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پارت پنجاه باجیغ بلندی که سمیه کشید،حرف عاطفه خانم نصفه ماندوهمگی ترسیده به طرف سمیه رفتند.سمیه گوشی اش را روی مبل پرتاپ کردوشروع کردبه هق هق کردن. سمانه خانم:سمیه...چیشدی؟....ها؟.. سمیه همانطور که هق هق میکردبه گوشی اش اشاره کرد:ع...ع...عل...علی... عاطفه خانم:علی چی؟ سیناگوشی سمیه رابرداشت وطوری گرفت که همه ببینند.فیلمی بود:[دوداعشی دور علی ایستاده بودندوعلی هم بادستان بسته وصورت زخمی میانشان ایستاده بود.یکی از داعشی هابازانو محکم پشت پای علی زدکه موجب شدزانوهایش خم بشودوروی زمین بیفتد.داعشی چیزی به عربی گفت که علی سرش رابالا گرفت ومحکم گفت:اربابم...ممنون که گذاشتی توراهت باشم ومثل خودت وتوماه شهادتت وروز شهادتت شهید شم...بعدسرش راپایین انداخت.داعشی هم دوباره چیزی گفت و بی رحمانه شروع به بریدن سرعلی کرد😭💔....] عالیه جیغ زد:نه....این واقعیت نداره...دروغه...الکیه...وشروع کرد به هق هق کردن.سینا بهت زده گوشی را روی میزگڋاشت و بادستانش صورتش راپوشاند.نگاه همه به عاطفه خانم بودکه چیزی نمیگفت وبه گوشه ای خیره شده بودوآرام اشک میریخت. میترسیدندازاینکه گریه نمیکند. اقامحمدبغضش راقورت دادوبه طرفش رفت:عاطفه جان... عاطفه خانم بی حال گفت:دروغ نبود...الکی نبود....علیِ خودم بود...همینطور که همیشه عاشق امام حسینه...اینجام گفت...خودش بود...به خداخودش بود...روی زمین افتاد وبلند بلندگریه کرد:به خداخودش بود.....💔😭💔😭 پ.ن:آنکس که تورا شناخت،جان راچه کند؟.. فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟.. دیوانه کنی هر دوجهانش بخشی... دیوانه تو هردوجهان راچه کند؟ ..💔 به قلم🖊️:خادم الرضا 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸