eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
*نام:انسان* *نام خانوادگي: آدمي زاد* *نام پدر: آدم* *نام مادر: حوا* *لقب: اشرف مخلوقات* *نژاد: خاکي* *صادره از: دنيا* *ساکن: کهکشان راه شيری؛* *منظومه شمسي ، زمين* *ساعت حرکت و پرواز:* *هر وقت که خدا صلاح بداند* *مکان: بهشت* *اگر نشد جهنم* *وسايل مورد نياز:* *1-دو متر پارچه سفيد* *2-عمل نيک* *3-انجام واجبات و ترک محرمات* *4-امر به معروف و نهي از منکر* *5-دعاي والدين و مومنين؛* *6-نماز اول وقت؛* *7-اعمال صالح و تقوا؛* *ملاحظات:* *1.خواهشمند است جهت رفاه حال خود زکات را قبل از پرواز پرداخت نماييد؛* *2.از آوردن ثروت ، مقام ، منزل ، ماشين ، حتي داخل فرودگاه جداٌ خودداري نماييد؛* *3.جهت يادآوري قبل از پرواز اموال خود را بين فرزندان و امور فقرا و مستضعفين مشخص نماييد. *4.از آوردن بار اضافي از قبيل حق الناس ، غيبت ، تهمت و غيره جداٌ خودداري نماييد؛* *جهت کسب اطلاعات بيشتر به قرآن و سنت پيامبر صلوات الله عليه و آله مراجعه نماييد.* *تماس و مشاوره به صورت شبانه روزي ، رايگان ، مستقيم و بدون وقت قبلي می باشد؛* *در صورتيکه قبل از پرواز به مشکلي برخورديد با شماره هاي زير تماس حاصل فرمایید.* *186سوره بقره-45سوره نساء* *129 سوره توبه – 55 سوره اعراف* *2و3 سوره الطلاق* *اميدواريم سفر آسوده در پيش داشته باشيد.* *سرپرست کاروان* *حضرت عزرائيل عليه السلام* *تهيه و تنظيم:سرنوشت الهي* *شیطان به رسول خدا(ص) گفت* *طاقت دیدن 6 خصلت انسان را ندارم؛* *1:به هم میرسند سلام میکنند؛* *2:باهم مصاحفه (دست دادن) میکنند؛* *3:برای هر کاری میگویند؛* *4:از گناه استغفار میکنند؛* *5:هر کاری را با شروع میکنند.* *6: تا نام تو را میشنوند صلوات میفرستند.* @tashadat
💕دکتر الهی قمشه‌‌ای چه زیبا میگوید: - وقتی نمی‌بخشید - وقتی به کاری که دوست ندارید ادامه می‌دهید - وقتی وقتتان را تلف می‌کنید - وقتی از خودتان مراقبت نمی‌کنید - وقتی از همه چیز شکایت می‌کنید - وقتی با پشیمانی و افسوس زندگی می‌کنید - وقتی شریک نادرستی برای زندگی‌تان انتخاب می کنید - وقتی خودتان را با دیگران مقایسه می‌کنید - وقتی فکر می‌کنید پول برایتان خوشبختی می‌آورد - وقتی شکرگزار و قدرشناس نیستید - وقتی در روابط اشتباه می‌مانید - وقتی بدبین و منفی‌گرا هستید - وقتی با یک دروغ زندگی می‌کنید - وقتی درمورد همه چیز نگرانید 👈 قدم به قدم به نابودی روح و روان خودتان نزدیک تر می شوید @tashadat
🔰 #وصایای_شهدا 💟مجالس اهل بیت علیهم السلام را جدی بگیرید(چه میلادهای نورانی و چه شهادت ها) و توشه آخرت خود را از این مجالس به ویژه مجالس سوگواری حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و شهدای کربلا و اسارت عمه سادات خانم زینب سلام الله علیها فراهم آورید و بدانید که بهشت حقیقی را می توانید در همین مجالس جست و جو کنید. 💢حسین گونه و زینب وار زندگی کنید و با همین حال به دیدار خدایتان بروید. ذکر و یاد مولایمان حضرت بقیه الله ارواحنا فداه را هرگز فراموش نکنید و توسل به مادر سادات خانم زهرای اطهر را کار هر روزتان قرار دهید. نیکی به مادرتان را فراموش نکنید. او برای استحکام خانواده و تربیت شما خون دل ها خورد و استقامت ها کرد. 🌹شهید ابراهیم عشریه🌹 🕊جهت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عج) و هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🕊 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم٠ @tashadat
••🕊•• 🍃مامانش‌گفتــــ ↓ رضا جان‌! خسته‌ نمیشی همش مداحی گوش می دی؟ گفت: کل یوم عاشورا، کل أرض کربلا 🥀 #مدافع_حرم #شهیــــد_رضا_عربلو 🌷 🏴 @taShadat 🏴
📜بیا تا برویم • جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم • کربلا منتظر ماست بیا تا برویم • ایستاده‌ست به تفسیر قیامت زینب • آن سوی واقعه پیداست بیا تا برویم • خاک در خونِ خدا می‌شکفد، می‌بالد • آسمان غرق تماشاست بیا تا برویم • تیغ در معرکه می‌افتد و برمی‌خیزد • رقص شمشیر چه زیباست بیا تا برویم • از سراشیبی تردید اگر برگردیم • عرش زیر قدم ماست بیا تا برویم • دست عباس به خون‌خواهی آب آمده‌ است • آتش معرکه پیداست بیا تا برویم • زره از موج بپوشیم و ردا از طوفان • راه ما از دل دریاست بیا تا برویم • کاش ای کاش که دنیای عطش می‌فهمید • آب، مهریهٔ زهراست بیا تا برویم • چیزی از راه نمانده‌ست چرا برگردیم • آخر راه همین‌جاست بیا تا برویم • فرصتی باشد اگر باز در این آمد و رفت • تا همین امشب و فرداست بیا تا برویم 🏴 @taShadat 🏴
🕊 🕊 🕊🕊 🕊 🕊 🕊 مڪریهود عامل جنگ و جدایۍ ست پس دشمن مقابلمان بی گمان یڪۍ ست #سنۍ و #شیعه فرق نداردبرایشان وقت بریدن سرمان تیغشان یڪۍ است ✾۲۶مهر ماه سالروز شهادت شهداي #وحدت را گرامي مي داريم. 🏴 @taShadat 🏴
🌹🕊🌹 امام خمینی (ره): 🔸 به شوشتری بگویید در این دنیا ڪه نمی‌توانم ڪاری بڪنم. اگر آبرویی داشته باشم درآن دنیا قطعا شفاعتش خواهم ڪرد. #نشر_بمناسبت_سالروز_شهادت #شهید_وحدت #شهید_نورعلی_شوشتری #مسیح_سیستان 🏴 @taShadat 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رجز خوانی بی نظیر پاسدار جوان در حضور رهبر معظم انقلاب ✅در مراسم میثاق پاسداری ۹۸ 🏴 @taShadat 🏴
وصیت نامه شهید_ علاحسن_نجمه خواهرعزیزم هرگاه خواستے ازحجاب خارج شوے ولباس اجنبے را بپوشے به یاد آورد که اشک امام زمانت را جاری میکنی به خون هاے پاکے که ریخته شد براے حفظ این وصیت خیانت میکنی به یادآر که غرب را درتهاجم فرهنگے اشیارمیکنے وفساد را منتشرمیکنے وتوجه جوانے که صبح وشب سعے کرده نگاهش راحفظ کند تغییر میدهے.... تو هم شاملآبرویے بعد از همه این ها اگر توجه نکردے ( متنبه نشدے ) هویت شیعه را از خودت بردار (دیگه اسم خودتو شیعه نزار) شهید علاحسن نجمه تراب الحسین خاک حسین 🏴 @taShadat 🏴
💔 « با هم خیلی رفیق بودیم تو عملیات والفجر۸ شهید شد یہ شب بہ خوابم اومد و دوتا توصیہ ڪرد : ۱. گناه نڪنید ۲. اگر گناه ڪردید سریع توبہ ڪنید .» #شهید_مصطفی_شعبانی #آھ_اے_شھادت‌ڪجــــایی؟؟ #نسئل_الله_منازل_الشھداء 🏴 @taShadat 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
‍ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :9⃣9⃣ #فصل_یازدهم اینکه چطور سوار ماشین شدیم و به بیمارستان رسیدیم را به خاطر
‍ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣0⃣1⃣ این شد تمام حرفی که بین من و او زده شد. چشمم به سِرُم و کیسه خونی بود که به او وصل شده بود. همان پرستار سر رسید و اشاره کرد بروم بیرون. توی راهرو که رسیدم، دیگر اختیار دست خودم نبود. نشستم کنار دیوار. پرستار دستم را گرفت، بلندم کرد و گفت: «بیا با دکترش حرف بزن.» مرا برد پیش دکتری که توی راهرو کنار ایستگاه پرستاری ایستاده بود. گفت: «آقای دکتر، ایشان خانم آقای ابراهیمی هستند.» دکتر پرونده ای را مطالعه می کرد، پرونده را بست، به من نگاه کرد و با لبخند و آرامشی خاص سلام و احوال پرسی کرد و گفت: «خانم ابراهیمی ! خدا هم به شما رحم کرد و هم به آقای ابراهیمی. هر دو کلیه همسرتان به شدت آسیب دیده. اما وضع یکی از کلیه هایش وخیم تر است. احتمالاً از کار افتاده.» بعد مکثی کرد و گفت: «دیشب داشتند اعزامشان می کردند تهران که بنده رسیدم و فوری عملشان کردم. اگر کمی دیرتر رسیده بودم و اعزام شده بودند، حتماً توی راه برایشان مشکل جدی پیش می آمد. عملی که رویشان انجام دادم، رضایت بخش است. فعلاً خطر رفع شده. البته متاسفانه همان طور که عرض کردم برای یکی از کلیه های ایشان کاری از دست ما ساخته نبود.» ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣0⃣1⃣ چند روز اول تحمل همه چیز برایم سخت بود؛ اما آرام آرام به این وضعیت هم عادت کردم. صمد ده روز در آن بیمارستان ماند. هر روز صبح زود خدیجه و معصومه را به همسایه دیوار به دیوارمان می سپردم و می رفتم بیمارستان، تا نزدیک ظهر پیشش می ماندم. ظهر می آمدم خانه، کمی به بچه ها می رسیدم و ناهاری می خوردم و دوباره بعدازظهر بچه ها را می سپردم به یکی دیگر از همسایه ها و می رفتم تا غروب پیشش می ماندم. یک روز بچه ها خیلی نحسی کردند. هر کاری می کردم، ساکت نمی شدند. ساعت یازده ظهر بود و هنوز به بیمارستان نرفته بودم که دیدم در می زنند. در را که باز کردم، یکی از دوستان صمد پشت در بود. با خنده سلام داد و گفت: «خانم ابراهیمی ! رختخواب آقا صمد را بینداز، برایش قیماق درست کن که آوردیمش.» با خوشحالی توی کوچه سرک کشیدم. صمد خوابیده بود توی ماشین. دو تا از دوست هایش هم این طرف و آن طرفش بودند. سرش روی پای آن یکی بود و پاهایش روی پای این یکی. مرا که دید، لبخندی زد و دستش را برایم تکان داد. با خنده و حرکتِ سر سلام و احوال پرسی کردم و دویدم و رختخوابش را انداختم. تا ظهر دوست هایش پیشش ماندند و سربه سرش گذاشتند. آن قدر گفتند و خندیدند و لطیفه تعریف کردند تا اذان ظهر شد. آن وقت بود که به فکر رفتن افتادند. ادامه دارد...✒️ ▪️ @taShadat ▪️
ٺـٰاشھـادت!'
‍ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت :1⃣0⃣1⃣ #فصل_یازدهم این شد تمام حرفی که بین من و او زده شد. چشمم به سِرُم و ک
‍ ❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬ ✫⇠ ✫⇠قسمت :3⃣0⃣1⃣ دو تا کیسه نایلونی دادند دستم و دستور و ساعت مصرف داروها را گفتند و رفتند. آن ها که رفتند، صمد گفت: «بچه ها را بیاور که دلم برایشان لک زده.» بچه ها را آوردم و نشاندم کنارش. خدیجه و معصومه اولش غریبی کردند؛ اما آن قدر صمد ناز و نوازششان کرد و پی دلشان بالا رفت و برایشان شکلک درآورد که دوباره یادشان افتاد این مرد لاغر و ضعیف و زرد پدرشان است. از فردای آن روز، دوست و آشنا و فامیل برای عیادت صمد راهی خانه ما شدند. صمد از این وضع ناراحت بود. می گفت راضی نیستم این بندگان خدا از دهات بلند شوند و برای احوال پرسی من بیایند اینجا. به همین خاطر چند روز بعد گفت: «جمع کن برویم قایش. می ترسم توی راه برای کسی اتفاقی بیفتد. آن وقت خودم را نمی بخشم.» ساک بچه ها را بستم و آماده رفتن شدم. صمد نه می توانست بچه ها را بغل بگیرد، نه می توانست ساکشان را دست بگیرد. حتی نمی توانست رانندگی کند. معصومه را بغل کردم و به خدیجه گفتم خودش تاتی تاتی راه بیاید. ساک ها را هم انداختم روی دوشم و به چه سختی خودمان را رساندیم به ترمینال و سوار مینی بوس شدیم. به رزن که رسیدیم، مجبور شدیم پیاده شویم و دوباره سوار ماشین دیگری بشویم. تا به مینی بوس های قایش برسیم، صد بار ساک ها را روی دوشم جا به جا کردم. ادامه دارد...✒️ ✫⇠ ✫⇠قسمت :4⃣0⃣1⃣ معصومه را زمین گذاشتم و دوباره بغلش کردم، دست خدیجه را گرفتم و التماسش کردم راه بیاید. تمام آرزویم در آن وقت این بود که ماشینی پیدا شود و ما را برساند قایش. توی مینی بوس که نشستیم، نفس راحتی کشیدم. معصومه توی بغلم خوابش برده بود، اما خدیجه بی قراری می کرد. حوصله اش سر رفته بود. هر کاری می کردیم، نمی توانستیم آرامَش کنیم. چند نفر آشنا توی مینی بوس بودند. خدیجه را گرفتند و سرگرمش کردند. آن وقت تازه معصومه از خواب بیدار شده بود و شیر می خواست. همین طور که معصومه را شیر می دادم، از خستگی خوابم برد. فامیل و دوست و آشنا که خبردار شدند به روستا رفته ایم، برای احوال پرسی و عیادت صمد به خانه حاج آقایم می آمدند. اولین باری بود که توی قایش بودم و نگران رفتن صمد نبودم. صمد یک جا خوابیده بود و دیگر این طرف و آن طرف نمی رفت. هر روز پانسمانش را عوض می کردم. داروهایش را سر ساعت می دادم. کار برعکس شده بود. حالا من دوست داشتم به این خانه و آن خانه بروم، به دوست و آشنا سر بزنم؛ اما بهانه می گرفت و می گفت: «قدم! کجایی بیا بنشین پیشم. بیا با من حرف بزن. حوصله ام سر رفت.» بعد از چند سالی که از ازدواجمان می گذشت، این اولین باری بود که بدون دغدغه و هراس از دوری و جدایی می نشستیم و با هم حرف می زدیم. ادامه دارد... ▪️ @taShadat ▪️
تقدیم به نگاه پرمهرتون🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اقا شب جمعه... اقا دلم تنگه... بخدا تنگه... اقا دارم جوون میدم... کاش میشدم همونجا میمردم...💔 کاش میشد تو بین الحرمینت گم میشدم... آقا...آقا... ز من هم خسته ‌تر داری چنین باشد پریشانت...؟😭💔 امــ ▪️ @taShadat ▪️
. ༻﷽༺ اعمال روز اربعین روز اربعین روز تکمیل انقلاب بزرگ عاشوراست و برای این روز اعمال بسیاری از سوی معصومین علیهم السلام مطرح شده است، چنانکه امام رضا علیه السلام در این مورد می‌فرمایند : " براستی محرم ماهی است که مردمان عهد جاهلیت جنگ و خونریزی را در آن حرام می‌شمردند لیکن خون‌های ما را در این ماه حلال شمردند و حرمت ما را شکستند و فرزندان و زنان را به اسارت کشیدند و آتش در خیمه‌های ما افروختند و آنچه در آنها زاد و توشه داشتیم به یغما بردند و حرمت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم را در امر ما نگاه نداشتند..."  ❶ «زیارت امام حسین علیه السلام و زیارت اربعین» در این روز زیارت امام حسین علیه السلام مستحب است و این زیارت‌، همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری علیه السلام روایت ‌شده که فرمود : " علامت مؤمن پنج چیز است، ۱- پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز خواندن ۲- و زیارت اربعین کردن ۳- و انگشتر بر دست راست کردن ۴- و جَبین (پیشانی) را در سجده بر خاک گذاشتن ۵- و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن است."  ❷ «غسل اربعین و توبه» ❸ بعد از نماز صبح ۱۰۰ مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم) ❹ ۷۰ مرتبه تسبیحات اربعه ❺ بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس ۷۰ مرتبه استغفار ❻ غروب اربعین ۴۰ مرتبه لا اله الا الله ❼ بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام 📚 وسائل الشیعه ج ۱۰ صفحه ۳۷۳ یاران آخرالزمانی سیدالشهداعلیه السلام فرا رسیدن تسلیت باد 🏴 @taShadat 🏴
به نیابت از امام زمان( عج ) هدیه به امام حسین علیه السلام و برآورده شدن حاجت افراد ▪️ @taShadat ▪️
#راه‌کربلا به مادرش گفت: « مے ‌روم و تا راه ڪـربلا بازنـگردد برنمے‌گـردم.» در روزے کہ اولین ڪاروان بہ طور رسمے راهے ڪربلا مے‌شد پیڪرمطهرش به میهن بازگشت شهید علیرضا کریمی. 📗مسافر کربلا شادی روحش صلوات🌺🍃 @tashadat
زیبایی عشق را نشان خواهم داد دل را به نگار رایگان خواهم داد در قلب من احساس پشیمانی نیست گر زنده شوم دوباره جان خواهم داد✋❤️ به وقت شام می‌تونست به وقت تهران باشه اگر.... @tashadat
🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹 ✍ شب اومد خونه چشماش از بی‌خوابی شدید، سرخ بود. رفتم سفره بیارم ولی نذاشت. گفت: امشب نوبت منه، امشب باید از خجالتت در بیام. گفتم:تو بعد از این همه وقت خسته و کوفته اومدی... نذاشت حرفم تموم بشه بلند شد و غذا رو آورد. بعد غذای مهدی رو با حوصله بهش داد و سفره رو جمع کرد. بعد چایی ریخت و گفت: «بفرما». 🌷 📙به مجنون گفتم زنده بمان، ص۲ ▪️ @taShadat ▪️
✍در تفحص پیکر شهدا، یکى از مواردى که خیلى انسان را تحت تأثیر قرار مى‌داد و بغض گلوى آدم را مى‌گرفت، بودند که با برانکارد دفن شده بودند و این نشان دهنده این بود که آنها به حال مجروحیت دفن شده‌اند. 🍁در منطقه «والفجر یک» در فکه، زیر ارتفاع 112، به پیکر شهیدى برخوردیم که روى برانکارد، آرام و زیبا دراز کشیده بود؛ سه تا قمقمه آب کنارش قرار داشت؛ هر سه تاى قمقمه‌ها پر از آب بودند. 🍁احساس خودم این بود که نیروها هنگام عقب‌نشینى نتوانسته‌اند او را با خودشان ببرند، براى همین، هرکسى که از راه رسیده، قمقمه‌اش را به او داده تا حداقل از تشنگى تلف نشود. 🍁او آرام بر روى برانکارد خفته و به شهادت رسیده بود؛ رویش را انبوهى از خاک پوشانده بود و گیاهان خودروى منطقه بر محل دفن او سبز شده بودند، چند شقایق سرخ هم آنجا به چشم مى‌خورد. #جستجوگران_نور #خاطرات_شهدای_تفحص🌷 #راوی‌؛ مرتضی شادکام تخریب‌چی جانباز اکیپ تفحص لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص)‌ 🌼 🏴 @taShadat 🏴