eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥نقاب ابلیس🔥 قسمت دوم: به روایت حسن -کی گفته لعن نکنیم؟ باید روشنگری بشه! باید همه بدونن این
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 🔥 قسمت3 به روایت سیدمصطفی: این‌بار قرار شد خودم بروم درباره هیئت تحقیق کنم. هنوز برایمان ثابت نشده که دلیل این حرف‌ها جهل است یا عمد؟ اگر عمد باشد، خدا به دادمان برسد. اگر کافر و بی دین و لامذهب بودند، راحت می‌شد حریف‌شان شد، اما گرگی که لباس گوسفند پوشیده باشد خطرش بیشتر است. اگر هم بخواهیم جلویشان را بگیریم، مردم می‌گویند چرا با اولاد پیغمبر می‌جنگید؟ چرا با جلسه اباعبدالله -که قربانش بروم- مخالفید؟ نمی‌دانم؛ شاید هم به قول حسن، من بیش از حد حرص می‌خورم و نگرانم. حسن برعکس من، بی خیال و خونسرد است. اما من به پدرم رفته‌ام. رگ مدیریتم که بجنبد، خدا می‌داند چه می‌شوم! با همین فکرها آدرس را پیدا می‌کنم. از اول تا آخر کوچه را پرچم زده‌اند و بوی اسفند می‌آید. هیئت محسن شهید! این رقمه‌اش را نشنیده بودیم. از پیرمردی که اسفند دود میکند می‌پرسم: -ببخشید، هیئت اینجا برنامه‌ش چجوریه؟ پیرمرد که انگار می خواهد کافری را مسلمان کند، با لحنی پدرانه می‌گوید: -هیئت اینجا مال یه سید روحانیه، نسل اندر نسل عالم زاده هستن. از اول محرم تا دهم، صبح‌ها برنامه دارن و از دهم تا اربعین، شبا روضه ست. حاج آقا همه زندگیشو وقف امام حسین(ع) کرده. سر تکان می‌دهم: -خدا خیرشون بده... خدا به شمام خیر بده، ممنون... التماس دعا! وارد می‌شوم. حیاط بزرگی است که سایه‌بان خورده و مثل حسینیه شده. اواخر سخنرانی رسیده‌ام. برعکس حرف‌های حسن، روحانی جوانی -که او هم سید است- با شور و حرارت سخنرانی می‌کند. گوشه‌ای می‌نشینم که به مجلس تا حدودی مشرف باشم. حیاط پر شده و اتاق‌ها را هم خانم‌ها پر کرده‌اند. با این جمعیتی که آمده، خدا به دادمان برسد! -وحدتی که شما می‌گید به ضرر شیعه است! چرا در هفته وحدت باید با کسایی که بدعت به دین پیامبر آوردن نماز بخونیم؟ مگه شما غیرت دینی ندارید که مقابل اهانت به حضرت زهرا(س) حرف از وحدت می‌زنید؟ اونی که این رفتار رو با اهل بیت پیامبر می‌کنه، در خانه آل عبا رو آتش می‌زنه، حق امام علی رو غصب می‌کنه، اون کافره! هم خودش، هم پیروانش! به آمریکا چکار دارن؟ مرگ بر آمریکا می‌گید ولی دشمن اهل بیت رو لعن نمی‌کنید؟ حس می‌کنم مغزم با این جملات سخنران دارد می‌سوزد! هرچه فکر می‌کنم فقط می‌رسم به لندن! در دلم می‌گویم: -آخه غیرت دینی اگه داشتی که الان پا می‌شدی می‌رفتی سوریه... دست‌هایم مشت می‌شود و آرام استغفرالله‌ی قورت می‌دهم تا بلند نشوم برای کتک زدن سخنران! در این فکرهایم که می‌گوید: -والسلام علیکم... مداحی می‌آید و چندبیتی در مدح حضرت عباس می‌خواند. دلم آتش می‌گیرد؛ نه بخاطر شعر، که بخاطر مظلومیت اهل بیت. سخنران بعدی، پیرمردی است که حسن می‌گفت. از تقوا می‌گوید و اینکه امام علی(ع) فرموده‌اند: «گوشه گیری برترین خصلت افراد باهوش و زیرک است.» این را می‌گوید و نمی‌گوید این حدیث درباره شرایطی است که جنگ بین دو گروه باطل برپاست؛ نه نبرد حق و باطل. -مردم از خدا بترسید. حکومتی که قبل از امام زمان ادعای حکومت شیعه دارد، طاغوت است! طاغوت! بجای آتش ریختن به هیزم جنگ، به جای جنگ در سوریه، دعا کنید خود آقا بیان! چرا خون خود رو در دفاع از سنی‌های سوریه هدر می‌دید؟ یک جنگی بین مردم ناصبی فلسطین و یهودی‌ها هست، چرا شما قاطی می‌شید؟ می‌خواهم بلند شوم که بروم؛ چون اگر بیشتر بمانم یک کاری دست خودم یا این‌ها می‌دهم. اما حسی می‌گوید بمان تا حجت برایت تمام شود! دور تا دور دیوارها چشم می‌چرخانم. باید عکسی از همان سرکرده لندن نشین‌شان باشد. چیزی نمی‌بینم. سخنرانی دوم هم تمام می‌شود و نوبت به سینه زنی می‌رسد. مداح می‌گوید: -جوونا بیاید جلو، میوندار بشید! جوان‌ترها جلو می‌روند و پیرمردها دور مجلس می‌نشینند. ناگاه چشمانم با دیدن صحنه‌ای که می‌بینم هشت تا می‌شود. پیراهن‌هایشان را در می‌آورند و... ناگهان مردی می‌زند سر شانه‌ام: -شما نمیری جوون؟ من ابدا چنین کاری بکنم! به من من می‌افتم: -من... من نه! نمی‌تونم... چهره مرد برافروخته می‌شود: -چی؟ چرا؟ -خب... خب کار خوبی نیست... -کی گفته عزاداری برای سیدالشهدا کار بدیه؟ -من همچین حرفی نزدم! من فقط نمی‌خوام لباسم رو دربیارم... صدایمان توجه چندنفر را جلب می‌کند و دورمان جمع می‌شوند. آخر کار هم محترمانه و تکفیر کنان به طرف در خروج راهنمایی‌ام می‌کنند! خب بحمدالله حجت تمام شد. نگرانی‌ام ده برابر می‌شود. با این نفوذ روی مردم، به این راحتی نمی‌شود جمع‌شان کرد! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥نقاب ابلیس🔥 قسمت4 (به روایت الهام) می‌دانم این روزها کارش زیاد است. برای همین وقتی دیدم بهم ریخته است، به روی خودم نیاوردم. امشب دعوت داریم خانه‌شان، ولی خودش نیست. حسن گفت رفته همان هیئت مشکوک را ببیند. از همین حالا، بوی دردسر می‌آید. نمی‌دانم با این مسائل، اتفاقی که افتاده را بگویم یا نه؟ زودتر از آنچه فکر می‌کردم رسید. با اینکه خستگی و ناراحتی از سر و رویش می‌بارد، بین جمع می‌نشیند و سعی دارد به زور بخندد. حسن به شوخی می‌پرسد: -خب مهندس، چرا نموندی شام هیئت رو بخوری؟ مصطفی اما انگار اصلا قضیه را نگرفته است. آرام می‌گوید: - من ابدا شام اونجا رو بخورم! حسن می‌فهمد حال مصطفی خوب نیست و نباید ادامه دهد. خود حسن هم این مدت چندان سرحال نبود. جدی می‌شود: -چه خبر بود؟ مصطفی پوزخندی عصبی می‌زند: -فکرش رو بکن! من رو انداختن بیرون، فقط برای اینکه لخت نشدم! مرتضی پابرهنه می‌دود وسط بحث: -پس بگو! از این ناراحتی! مصطفی حتی متوجه طعنه کلام مرتضی هم نمی‌شود. وقتی دوباره پوزخند می‌زند، می‌فهمم که روی مرز انفجار است. بی سر و صدا بلند می‌شوم و می‌روم به آشپزخانه. مادرها آن‌جا را گوشه دنجی یافته‌اند برای حرف زدن. به مادر مصطفی می‌گویم: -ببخشید مصطفی یکم ناراحته، میشه براش گل گاو زبون دم کنم؟ چشمان مادر گرد می‌شود: -چرا؟ از چی؟ -بخاطر همین کارای مسجدشون! -بیا مادر آب رو گذاشته بودم برای چایی جوش بیاد، حالا برای همه گل گاو زبون دم کن. اونجاست. دستانم در آشپزخانه کار می‌کند و گوش‌هایم در پذیرایی. مصطفی دارد از عقاید انحرافی که به خورد مردم محب اهل بیت(ع) می‌دهند، می‌گوید و حرص می‌خورد: -خیلی قشنگ گفت دین از سیاست جداست و اسم جمهوری اسلامی رو گذاشت طاغوت! خیلی راحت به مدافعان حرم توهین کرد، خیلی قشنگ از اسراییل طرفداری کرد، ما هم که هویجیم این وسط! معلوم نیست ما چه کم کاری کردیم که اینا انقدر علنی میان حرف می‌زنن! مگه اینجا بسیج نداره که اینا فکر کردن خونه خاله‌س؟ هرچی دلشون می‌خواد میگن و در و دیوار رو لعن و تکفیر می‌کنن و گیر میدن به مرگ بر آمریکای ما! مصطفی بدجور دور برداشته. حق هم دارد. خطر این انحراف خطر کمی نیست. حسن حرف من را می‌زند: -میگی چه کنیم سیدجان؟ بریم جمع‌شون کنیمم مردم کفن پوش میان جلومون وایمیستن! اینا دارن از نیروی مردم استفاده می‌کنن! ندیدی چقدر شیخشون رو احترام می‌کردن؟ حتم دارم خیلی‌ها به خیال خودشون اینجا شفا هم گرفتن! یه درصد فکر کن تعطیلش کنیم! خر بیار و باقالی بار کن! مصطفی که تا الان نگاهش روی زمین است، سر بلند می‌کند: -همین فردا یه جلسه اندیشه ورز بذار ببینم باید چه گلی به سرمون بگیریم! کاش حداقل سیدحسین بود... در آستانه در آشپزخانه می‌ایستم و به مریم علامت می‌دهم. مریم ابرو بالا می‌اندازد و لب می‌گزد یعنی حرفش را هم نزن! راست هم می‌گوید. امشب مصطفی اصلا آمادگی ندارد بگویم خطر بزرگ‌تر هم هست. کاش گل گاو زبان‌ها زودتر دم بکشد! 🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
✍آخرین سخنان شهید به خانواده‌اش هنگام عزیمت به سوریه: اکنــــون در معرض امتحان الهی هستیم. حریـــم اهل بیــــت علیهم‌السلام مورد تعــــدّی دشمنان اسلام است و نبــــاید اجازه داد دشمــــن به آنهــــا اهانــــت کنــــد. @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز چهارشنبه: شمسی: چهارشنبه - ۲۸ آذر ۱۴۰۳ میلادی: Wednesday - 18 December 2024 قمری: الأربعاء، 16 جماد ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: 🌺4 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️13 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام 🌺14 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️16 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام 🌺23 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام @tashahadat313
امام صادق علیه السلام: سه چيز براى فرزند بر عهده پدر است: مادر خوب براى او برگزيدن، نام نیک بر او نهادن، و تلاش فراوان در تربيت او نمودن! @tashahadat313
«قلب حرم خداست، پس در حرم خدا جز او را ساکن مکن» اگر یقین داشته باشیم قلب‌مان محضر خداست، مسلما در محضر خدا گناه نمی‌کنیم. ...🌷🕊 @tashahadat313
یاد خدا ۵.mp3
9.93M
مجموعه ۵ | • چرا یهو همه کارام به بن‌بست خورد؟ • چرا حال دلم چند وقتیه خوب نیست و رفته رفته داره بد و بدتر میشه؟ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥نقاب ابلیس🔥 قسمت4 (به روایت الهام) می‌دانم این روزها کارش زیاد است. برای همین وقتی دیدم بهم
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 🔥 قسمت5 (حسن) دلم خوش است که جلسات پرسش و پاسخ به قدرت خودش باقی است. حاج آقا محمدی هم از آن خوبان روزگار است که توانسته در دل بچه‌ها جا باز کند و جواب سوال‌ها را بدهد. این روزها، هرکس حرف از کربلا و اربعین می‌زند هوایی‌ام می‌کند بدجور. خیلی از دوستانم عازمند. تلوزیون و رادیو هم انگار بودجه می‌گیرند که آتش به دل جامانده‌ها بزنند! شب‌های جمعه، هم من و هم مصطفی کلا ویرانیم. چرا ما نرویم؟ اصلا خودم می‌روم دنبال کارهایش. با مریم و مصطفی و الهام را هم می‌بریم. متین را صدا می‌زنم که بیاید سینی چای را ببرد. مصطفی نشسته روی چهارپایه و چنگ در تشت پر از کف، لیوان می‌شوید. هردو ساکتیم و گوش می‌دهیم به بحث‌های بچه‌ها و سوالات‌شان. مصطفی، بهم ریخته و کمی عصبی با لیوان‌ها کشتی می‌گیرد. پیداست که اینجا نیست و در حرف‌های بچه‌ها سیر می‌کند. ناگهان سر بلند می‌کند و کلا دست از کار می‌کشد. دست کفی‌اش را می‌زند زیر چانه‌اش و سراپا گوش می‌شود. -آخه ببینید، مگه حدیث نداریم که کسی که با امام علی(ع) دشمن باشه، بوی بهشت به مشامش نمی‌رسه؟ چرا ما باید با دشمن اماممون وحدت داشته باشیم؟ اینکه به ضرر شیعه‌ست! -کی گفته اهل سنت با اهل بیت دشمنن؟ اونا امام علی(ع) رو به عنوان خلیفه چهارم، داماد پیامبر، صحابی پیامبر و خیلی مقامات دیگه قبول دارن! خیلی هم برای اهل بیت احترام قائلند! خیلی از همین شهدای مدافع حرم سوریه که از حرم حضرت زینب(س) دفاع کردن و شهید شدن از اهل سنت بودن. الان شیعه و سنی دارن کنار هم زندگی می‌کنن، بله ممکنه یه جاهایی اختلاف فقهی و عقیدتی داشته باشیم ولی دلیل نمیشه با هم دشمن باشیم. صدایی که سوال می‌پرسد ناآشناست: - آخه شما مرگ بر آمریکا می‌گید، ولی خلفا رو لعن نمی‌کنید! چرا؟ مگه اونام دشمن اسلام نیستن؟ دشمن همین‌جاست! صدای حاج آقا برعکس صدای سوال کننده، آرامش دارد. آرامشی که نشان دهنده استحکام دلیل و عقیده است: - ما نمی‌گیم دشمن اهل بیت رو لعن نکنید، می‌گیم لعن علنی نکنید! علنی لعن کردن فقط مسلمونا رو به جون هم می‌ندازه! ببینید داعش الان به بهونه این لعناست که سر شیعیان رو می‌بُره! ما می‌گیم به همسر پیامبر توهین نکنید! بله معصوم نبوده یه اشتباه بزرگ کرده؛ اما دلیل نمیشه شما به ناموس پیامبرت توهین کنی! بعدهم، ما که می‌دونیم حقیم! چرا برای اثباتش باید از توهین و لعن استفاده کنیم؟ این همه دلیل و آیه و روایت در اثبات حقانیت شیعه هست؛ حتی توی کتابای اهل سنت. چرا اونا رو مودبانه مطرح نمی‌کنید که روشنگری بشه؟ ائمه ما مظهر عقلانیت و علم بودن، کجا دیدی ائمه با فحش و توهین با دشمنانشون صحبت کنن؟ ما باید ازشون الگو بگیریم، نه اینکه چهره‌شون رو خراب کنیم. -من به جوابم نرسیدم. چرا می‌گید مرگ بر آمریکا؟ اگه اونا کافرن و دشمن اسلامن، دشمن اهل بیتم کافره! -ببین آقا مسعود، ملاک مسلمون بودن اعتقاد به الله و نبوت حضرت محمد(ص).... همه صلوات می‌فرستند. حاج آقا ادامه می‌دهد: - و اعتقاد به قرآن و معاد و داشتن قبله واحده. هرکی اینا رو داشته باشه مسلمونه. بله البته اسلام بدون ولایت کامل نمیشه، اما نمیشه اسم اهل سنت رو کافر گذاشت. اونا یه کاستی‌هایی دارن، ولی دشمن نیستن. دشمن ما وهابی‌ها هستن که توی دامن عربستان و آمریکان و حسابشون کلا از اهل تسنن جداست. پس تا الان این شد که شیعه و سنی دو شاخه از یک ریشه و پیکره واحدن. اما امریکا و اسراییل، کافرن! صهیونیستن، دشمن اسلامن. می‌خوان کلا ریشه ما رو بخشکونن. معلومه که ما اگه از داخل باهم بجنگیم، نمی‌تونیم مقابل دشمن اصلی اسلام وایسیم. دشمن اهل بیت که فقط معاویه و یزید نیستن! اهل بیت همیشه دشمن دارن. -یه چیز دیگه، شما مشکل‌تون با قمه زنی چیه؟ 🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥نقاب ابلیس 🔥 قسمت6 (حسن) همه تعجب می‌کنند. حاج آقا با حوصله و بدون خستگی جواب می‌دهد: -آسیب زدن به بدن طبق فقه شیعه و سنی حرامه، امام حسینم راضی نیست به این کار. بعد هم، شما برین توی گوگل کلمه مسلمان شیعه رو به انگلیسی سرچ کنید، ببینید چه صحنه‌های دردناکی میاد از قمه زنی و عزاداری خار و غیره. مردم دنیا می‌بینن شیعه‌ها اینطورن، اونوقت اگه تو مثلا یه اروپایی علاقمند به اسلام بودی و اینا رو می‌دیدی، چه حسی پیدا می‌کردی؟ با خودت نمی‌گفتی اینا عقل ندارن، وحشی‌اند؟ تو حاضر بودی شیعه بشی و این کارا رو بکنی؟ قمه زنی باعث میشه شیعه چهره احمق و خشن پیدا کنه. این تهمته به اهل بیت و قرآنی که آسیب زدن به نفس رو حرام کردن. صدای علی می‌آید که می‌گوید: -بچه‌ها برای امشب کافیه، داره دیر میشه! حاج آقا فرار نمی‌کنن که! بقیش باشه برای بعد. بچه‌ها با کمی اعتراض تسلیم علی می‌شوند. حاج آقا برای حرف آخرش می‌گوید: -بچه‌ها به عنوان شیعه واقعی، باید دشمنان الان اهل بیت رو بشناسیم و باهاشون دشمنی کنیم و دوستان رو هم بشناسیم و باهاشون دوستی کنیم. الان ادامه دهنده راه اهل بیت ولی فقیهه، حضرت آقا می‌فرمایند ما تشیعی که مرکز تبلیغاتش لندن باشه رو نمی‌خوایم. باید حواسمون باشه کیا حرف تفرقه و قمه زنی می‌زنن... مصطفی دستانش را می‌شوید و بین بچه‌ها می‌رود؛ من هم پشت سرش. دعای کمیل می‌خوانند و زیارت عاشورا. مصطفی بین زیارت آرام می‌گوید: -ببین، لعن قبل سلامه! انگار تا از دشمن فاصله نگیری نمیای توی دامن دوست! راست می‌گوید. یک لحظه جرقه‌ای در ذهنم می‌خورد: -توی قرآن هم خدا اول فرموده: «اشداء علی الکفار، بعد رحماء بینهم.» دیگر حرفی نمی‌زنیم. شب جمعه است و ویران ویرانیم. علی قشنگ می‌خواند؛ طوری می‌خواند که انگار دقیقا در بین الحرمین ایستاده. مصطفی همراهش دم می‌گیرد: -شب‌های جمعه می‌گیرم هواتو/ اشک غریبی می‌ریزم براتو... بیچاره اون که حرم رو ندیده/ بیچاره‌تر اون که دید کربلاتو... بیچاره ما که از او جا مانده‌ایم! 🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز پنجشنبه: شمسی: پنجشنبه - ۲۹ آذر ۱۴۰۳ میلادی: Thursday - 19 December 2024 قمری: الخميس، 17 جماد ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: 🌺3 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️12 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیه السلام 🌺13 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️15 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام 🌺22 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیه السلام @tashahadat313
🌟🌼 امیرالمؤمنین امام علی (ع): دنیا کوچک و حقیرتر و ناچیزتر از آن است که در آن از کینه ها پیروی شود 📚 غررالحکم و دررالکم / ج ۲ / ص ۵۲ / ح ۱۸۰۴ @tashahadat313
🔸به فکرِ جانِ بچه‌ها؛ حتی بعد از شهادت... 📖 |بعد از شهادتش؛ توی محله‌ای‌ که مدتی اونجا تحصیل‌ کرده بود، مدرسه‌ای رو به نامش کردند. یه شبِ بارونی اومد به خوابِ مدیر مدرسه و بهش گفت: پاشو برو مدرسه! مدیر از خواب پرید و دید هوا هنوز تاریکه. برا همین اعتنا نکرد و مجدد خوابید. اما باز سیروس به خوابش اومد و گفت: من سیروس مهدی پور هستم که مدرسه‌تون به نامم هست. بلند شو تا بچه‌ها نیومدند، برو مدرسه! خلاصه این اتفاق سه چهار مرتبه تکرار شد و با اینکه هوا هنوز کاملاً روشن نشده بود، مدیر راه افتاد سمت مدرسه. وقتی وارد مدرسه شد، دید یه چاه عمیق وسط حیاط ایجاد شده و فقط یه لایه‌ی نازک آسفالت دورش رو گرفته... تازه حکمت اصرار شهید توی خوابش رو فهمید 👤خاطره‌ای از زندگی معلّم شهید سیروس مهدی‌پور 📚 منبع: خبرگزاری حوزه به نقل از خانواده‌ی شهید @tashahadat313
یاد خدا ۶.mp3
11.3M
مجموعه ۶ | ✘ چکار کنم بعد از ازدواج، بعد از پولدار شدن، بعد از بچه دار شدن، بعد از مدیر شدن و ... انس من با خدا و رفاقتم باهاش بهم نریزه؟ @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥نقاب ابلیس 🔥 قسمت6 (حسن) همه تعجب می‌کنند. حاج آقا با حوصله و بدون خستگی جواب می‌دهد: -آسیب
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 🔥 قسمت7 (مریم) -پس شمام متوجهش شدید؟ دارن آروم آروم بچه هیئتی‌هامون رو جذب می‌کنن! به الهام چشم غره می‌روم که بگوید. الهام اخم می‌کند یعنی: «هنوز وقتش نیست.» حاج آقا دستی به تسبیح عقیق می‌کشد. دانه‌های تسبیح بهم می‌خورند و سکوت چندثانیه‌ای جلسه را بهم می‌زنند. نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید: -فعلا نمی‌خواد تند برخورد کنید. فقط باید جذب مسجد رو بیشتر کنیم و روشنگری اینجا انجام بشه. مردم خودشون می‌فهمن، به شرطی که ما هم حقیقت رو بگیم. مصطفی آرام ندارد. حالت نشستنش را تغییر می‌دهد و می‌گوید: -حاجی اینا خیلی مشکوکن! خیلی بی مهابا دارن سم پراکنی می‌کنن! انگار پشت‌شون گرمه! حسن که تا الان با انگشتانش ور می‌رفت، می‌گوید: -شایدم تازه کارن و داغن و نمی‌دونن چه خبره و نباید انقدر تند برن! مصطفی کمی به جلو خم می‌شود: -مگه اینجا بسیج نداره؟ خب شورای بسیج کارش همینه دیگه! یه گزارش رد می‌کنیم؛ اگه توجه نکردن خودمون می‌ریم با ضابـ... حاج آقا دستش را به نشانه‌ ایست جلو نگه می‌دارد: -وایسا آقاسید! می‌دونم نگرانی، ولی نمیشه که چکشی، یهو بری همه رو بریزی توی گونی! بذار اول مردم رو روشن کنیم که اگه کاری کردیم، مردم توجیه شده باشن! -از اینا بعید نیست، به یه جاهایی وصل باشنا... -اون دیگه وظیفه بسیج نیست. کار نیروی انتظامی و سپاهه که ته و توی ماجرا رو دربیاره. علی آقا که تا الان داشت صورت جلسه می‌نوشت، سر بلند می‌کند: -پس تکلیف این هیئت محسن شهید معلوم شد. حسن رو به مصطفی می‌کند: - قرار شد چه کنیم پس؟ مصطفی شمرده می‌گوید: -روشنگری می‌کنیم و گزارش می‌دیم که مواظبشون باشن. نفسش را با صدای بلندی بیرون می‌دهد و رو به ما می‌کند: -خانما، شما حواستون به جلسات زنونه باشه، ببینید اگه جلسه زنونه این مدلی هست، حتما گزارش بدید. الهام آب گلویش را فرو می‌دهد و می‌گوید: - اتفاقا یه مسئله مهمه که می‌خوایم بگیم. مصطفی پیداست که پاهایش خواب رفته. چهارزانو می‌نشیند و می‌گوید: - بفرمایین. الهام نگاهی به فاطمه می‌کند و از او کمک می‌خواهد. فاطمه با ابرو اشاره می‌کند که خودت بگو. الهام شروع می‌کند: -راستش چندروز پیش، فاطمه خانم از طرف یه دوستاشون دعوت می‌شن به یه مجلس روضه زنونه. گویا بخاطر نذر یه مادر شهید، این مجلس هر هفته روزای صبح جمعه دایره؛ اما فاطمه خانم چیزایی دیدن که قابل تامله. الهام از این راه ادامه حرف را به فاطمه پاس می‌دهد. فاطمه صدایی صاف می‌کند و می‌گوید: - درسته. توی نگاه اول یه جلسه روضه زنونه بود، اما رفتار عجیبی داشتن. مثلا به جز قهوه و شیرینی چیزی ندادن و گفتن هزینه صبحانه رو بین فقرا تقسیم می‌کنن. یا به جای مداحی، چندتا دختر اومدن فلوت زدن و یه خانم یه شعر غمگین خوند و غم نوازی کردن. حالا اینا مهم نیست، اصل مطلب، صحبتای خانمیه که توی مراسم بود. اگه بخوام خلاصه بگم، یکی خیلی تاکید می‌کرد روی برابری زن و مرد، یکی هم معتقد بود نوجوون‌ها باید آزاد باشند تا خودشون دین و راه زندگیشون رو انتخاب کنن! یعنی یه جورایی می‌خواست بگه ملاک حقانیت دین، تشخیص خود فرده و مثلا من اگه فکر کنم مسیحیت درسته، پس درسته! و یه جورایی می‌گفت ایمان آدم به دینش ربطی نداره و همه ادیان می‌تونن حق باشن، چون اصل ایمان، محبته! مصطفی طوری اخم کرده که انگار می‌خواهد خودکار در دستش را با چشمانش ببلعد! می‌گویم: - البته اینایی که فاطمه خانم گفتن، برداشتی بود که ما از حرفای اون خانم داشتیم. مصطفی زیر لب می‌پرسد: -کجا بود این روضه؟ -توی همین محدوده بود، شاید یه چهارراه بالاتر. حسن دستی بین موهایش می‌کشد: -از زمین و زمون می‌باره! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥نقاب ابلیس 🔥 قسمت8 (مصطفی) نمی‌دانم، شاید هم من توهم توطئه داشته باشم و الکی نگرانم؛ اما فقط که من نیستم! همه بچه‌های بسیج دارند خودشان را می‌کشند که اقدامی بکنیم برای این فرقه‌ها. تازه معلوم نیست، این روضه‌ای که همسر سیدحسین رفته، حرف حسابش چیست؟ گرچه آن طور که خانم‌ها می‌گویند، عقایدش به بهایی‌ها می‌خورد. اگر بهایی باشند خیلی کارمان سخت می‌شود. این چندروز جملۀ «کاش سیدحسین بود» را مثل ذکر تکرار می‌کنم. اصلا مگر او فرمانده بسیج اینجا نیست؟ خودش باید بیاید کارها را جمع کند! راستش خسته شده‌ام از دست روی دست گذاشتن. می‌دانم نباید شتاب زده عمل کنیم، اما نمی‌شود عمل نکنیم! فعلا قرار شده انرژی‌مان را بگذاریم روی روشنگری. به بچه‌های فرهنگی گفته‌ام پوسترهایی در این موضوع طراحی کنند. باید جذب را بالا ببریم که دامنه تاثیرمان بیشتر باشد. تقه‌ای به در می‌خورد. نگاهی به کاغذهای روبه‌رویم می‌اندازم. بیشتر ایده‌های بچه‌ها مثل هم‌اند. من هم نمی‌توانم تنها انتخاب کنم، باید بگذارم برای بعد. اجازه ورود می‌دهم. الهام که در را باز می‌کند و مبهوت به من خیره می‌شود. تازه می‌فهمم کجا نشسته‌ام. چهارزانو بین انبوه کاغذ و پوشه نشسته‌ام. الهام خنده‌اش می‌گیرد: -مصطفی این چه وضعیه؟ خستگی از تنم می‌رود و می‌خندم: -داشتم مدارک و پرونده‌های بچه‌ها رو مرتب می‌کردم... الهام خنده کنان می‌گوید: - باشه بابا، فهمیدیم مسئولیت پذیرید آقای جانشین فرمانده. ولی این کارا وظیفه نیرو انسانیه ها! -مهدی بیچاره این چندروز خیلی زحمت کشید، مادرش حالش خوب نبود، گفتم بره خونه. الهام چادرش را دور کمر می‌پیچد و روبه‌رویم می‌نشیند: - کمکی از دست من برمیاد؟ -من که از خدامه کمک از دست شما بربیاد! -پس برمیاد؟ پوشه‌ای را که دستم است، کنار می‌گذارم و می‌گویم: -برای این روضه زنونه فکری کردین؟ -فاطمه خانم اذیت میشه هر هفته بره. قرار شد من یا مریم بریم هرهفته، ببینیم چی میگه. کسی که نمیاد تابلو دستش بگیره بگه من بهایی‌ام، من آتئیستم، من فلانم... سخت میشه فهمید. -نه، منظورم اینه که به نظرت با سم پراکنیاش چه کار باید کرد؟ لب‌هایش را روی هم فشار می‌دهد و دست می‌زند زیر چانه‌اش: -چون بانی مراسم یه مادر شهیده، مردم خیلی بهش اعتماد دارن. حالا یا مادر شهیده عامده، یا جاهل. این رو نمی‌دونم! -اسم شهیدشون چیه؟ -نمی‌دونم... نه من، نه فاطمه خانم، اسم و عکسی ازش ندیدیم... مردم اینطور می‌گفتن. یعنی میگی؟ حس می‌کنم کامم تلخ می‌شود. به سختی می‌گویم: -آره. غبار نگرانی لبخندش را محو می‌کند. برای اینکه آرام‌تر شود، می‌گویم: - شما فقط شبهاتش رو بشناسید، توی جلسات خودمون جوابش رو بدید یا بگید حاج آقا جواب بده. اینطوری مردمی که این شبهات رو نشنیدن هم واکسینه میشن. گله‌مندانه می‌گوید: -مشکل اینه که جذبمون از جوون‌ترها پایینه. اکثرا خانمای بزرگن. -خب خانمایی که سنشون بالاتره، مادر هستن و خیلی تاثیرگذارن. برای همین اینم دست کم نگیر. بعد هم بگو هرکسی از جوونا و نوجوونا که بتونه دونفر رو جذب کنه، جایزه داره. همان‌طور که نگاهش به زمین است و مشغول جمع کردن پرونده‌ها، می‌گوید: -اومده بودم بگم پدرت گفتن جور شده خونوادگی بریم کربلا. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
حسین جانم! هرگز نمی‌شود که تـو را دید و بعد از آن جایی نفس کشید‌ به جز در هوای تـو! 🌺 🌙 @tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز جمعه: شمسی: جمعه - ۳۰ آذر ۱۴۰۳ میلادی: Friday - 20 December 2024 قمری: الجمعة، 18 جماد ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: 🌺2 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️11 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام 🌺12 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️14 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام 🌺21 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام @tashahadat313
🔅امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام: ✍️ ما أعمَى النَّفسَ الطّامِعَةَ عَنِ العُقبَى الفاجِعَةِ؛ 💠 چه کور است نفس طمع‌ورز از دیدن فرجام دردآور. 📚شرح غررالحکم، ح۹۶۴۳ ▫️ @tashahadat313
♥️ 🌱بی تو یعقوب ترین دلهره ها سهم من است کاشکی پیرهنی از تو به کنعان برسد.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌱ســـلـام جمعه مهدویتون بخیر و نیکی @tashahadat313