🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔥 نقاب ابلیس 🔥
قسمت18
(الهام)
کتابهایی که داده هم بیشتر درباره سکولاریسم است و از زبان اندیشمندان خارجی و معدودی مثلا اندیشمند ایرانی، تلاش دارد اثبات کند دین یک تجربه و احساس شخصی است نه نیاز جامعه! بعد هم خیلی نرم به تبلیغ و ترویج عقاید بنیادین بهاییت مانند میثاق و مظهر الهی و... میپردازد (به دلیل خطر شدید انحراف این کتب ضاله، از نامبردن آنها معذوریم).
اصلا دردمان همان وقت شروع شد که دین را از زندگیمان کنار زدیم و الان به جایی رسیدهایم که باید توی سرمان بزنیم و بگوییم چرا انقدر آمار افسردگی در جوامع مدرن بالا رفته؟ دلیلش هم واضح است. دین را اگر از جامعه حذف کرد، کفاف نیازهای فردی را هم نمیدهد؛ چون انسان درون غار زندگی نمیکند که فقط نیاز فردی داشته باشد!
با وجود اینکه مطمئن شدهایم خانم حسینی سعی دارد عقاید بهایی را به شکلی فریبنده به خورد مردم بدهد، چندان ناامید نیستیم. مریم برای عادی کردن ماجرا، چندبار دیگر هم به مراسم میرود، اما درحال طراحی سوالات مسابقه کتابخوانی هستیم. پول هم از نذرها و کمکهای مردم جور شده و توانستهایم تعداد قابل توجهی کتاب بخریم. مریم تمام وقتش را گذاشته تا کتاب را خلاصه کند و بریدههای کتاب را به صورت بروشور چاپ کنیم. در کل، با هزار و یک بدبختی بسته فرهنگی مختصری آماده کردهایم برای بیست و هشت صفر. سعی کردهایم شبهات را تا جایی که شده به زبان ساده پاسخ بدهیم.
مصطفی جعبهها را پشت صندوق عقب ماشین پدرش -که الان دست ماست- میگذارد و مریم صندلی عقب مینشیند. راه میافتیم برای پخش بسته. در خانهها را میزنیم و ضمن تسلیت ایام، درباره مسابقه کتابخوانی توضیح میدهیم. چند کوچه پایینتر که میرویم -حوالی خانه همان مثلا مادر شهید- خانمی با گرفتن بسته میپرسد:
-ممنون ولی دیروز بهم کتاب دادین.
بی آن که بخواهم، اخمهایم درهم میرود؛ اما سعی دارم عادی جلوه دهم و به زور میخندم:
-ما امروز شروع کردیم به کتاب دادن. کی کتاب بهتون داد؟
-گفتن از طرف موسسه (...) اومدن. میگفتن یه موسسه خیریهست و اینا. خدا خیرشون بده، یه صدقهای هم دادم که بدن به بچههای بی بضاعت.
-شما ازشون کارت خواستین؟
-نه... میگفتن برای فقرای اقلیتهای مذهبی هم کمک جمع میکنن. خمس و زکات و فطریه هم میگیرن.
حس میکنم شاخهایم درحال روییدن است. تعجبم را به روی خودم نمیآورم چون باید زیر زبانش را بکشم:
-آفرین... حالا چی دادن بهتون؟
-چه میدونم مادر... بذار برم بیارم.
خداراشکر که همکاری میکند. میرود و چندلحظه بعد با یک کتاب برمیگردد. کتاب باریکی است. با خواندن عنوان کتاب، چشمانم از حدقه بیرون میزند. یکی از ضالهترین کتابهایی که به مریم هم داده بود؛ وای من!
باید بر خودم مسلط شوم. آرام میپرسم:
- به همه همسایهها میدادن؟
-آره. گفتن هدیهست.
-آهان... حالا شما این هدیه ما رو هم بگیرین بخونین... ما از طرف مسجدیم؛ ولی حاج خانم، هرکسی اومد گفت از موسسه خیریهام اول مدارکش رو دقیق ببینین. چون من چیزی درباره این موسسه نشنیدم و فکر نکنم معتبر باشن.
-خدا خیرت بده دخترم. بیا، این کتابش رو بگیر، ببین چیه؟ یه موقع حرفای ضاله نداشته باشه!
خدا به چنین آدمهای هوشیاری خیر بدهد. لبخند میزنم و تشکر میکنم که حواسش هست هرکتابی ارزش خواندن ندارد!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروزچهارشنبه:
شمسی: چهارشنبه - ۰۵ دی ۱۴۰۳
میلادی: Wednesday - 25 December 2024
قمری: الأربعاء، 23 جماد ثاني 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام
🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليه السّلام
🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليه السّلام
🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
🌺7 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️9 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
🌺16 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام
🌺19 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
@tashahadat313
🔹روز چهارشنبه روز امام موسی کاظم ،امام رضا ،امام جواد و امام هادی علیهم السلام است
🔸حدیث از امام جواد(ع):
📜اسماعيل بن سهل گويد: خدمت امام جواد عليه السلام نوشتم، چيزى به من تعليم فرما كه اگر آن را بگويم (بخوانم) در دنيا و آخرت با شما باشم. حضرت به خط خود نوشت: سـوره «انا انزالناه» را زيـاد بخـوان و لبهايت به گفتن استغـفار « تـر » باشـد، (يعنى آنقدر استغفار كُنى كه هيچگاه لبت خشك نشود)
#حدیث۲۸۴
ثواب الاعـمال، ص 197
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سالگرد شهادت حسن سرطلا، حسن فاتحی (حسن آمریکایی) گرامیباد
@tashahadat313
یاد خدا ۱۲.mp3
11.39M
مجموعه #یاد_خدا ۱۲
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
✘ در زمانهای خاص، مثل شبهای قدر، لیله الرغائب، عرفه و ...
و یا
در مکانهای خاص مثل حرم، راهپیمایی اربعین، مسجد و ....
اگر قلبمون قفل بود و حال معنوی خوبی برای درک اون مکان یا زمان نداشتیم، چکار کنیم؟
@tashahadat313
بدون اینکه چیزی بگه بلند شد برام آب آورد. نه اون حرفی زد نه من.
حرف رفتن رو پیش کشید و گفت:
منم میخوام برم سوریه...
خشکم زد، باورم نمی شد در حالی که تنها چند ماه از ازدواجمون گذشته، چنین تصمیمی بگیره. سکوتم رو شکستم و زود عکس العمل نشون دادم:
- تو نباید بری علی!
-چرا؟!
-چون ما تازه ازدواج کردیم هنوز یه سال نشده علی...
ما برا بچهمون اسم انتخاب کردیم.
داریم خونمون رو درست می کنیم.
این همه برنامه برا زندگیمون داریم.
-اجباریه خانوم (اینو گفت که چیزی نتونم بگم)
-خب این دفه نرو، دفعه بعد میری.
امسال اولین بهاریه که قراره باهم عید دیدنی بریم و سفره هفت سین بندازیم.
نه گذاشت نه برداشت گفت:
«خانم میخوای از زن هایی باشی که روز عاشورا نذاشتن شوهراشون به یاری امام حسین علیه السلام بره؟»
دیگه چیزی واسه حرف زدنم نذاشت.
ماتم برده بود و دهانم خشک خشک.
باز گفت:
تو اجازه بده برم، منم عوضش اگه شهید بشم و لایق بهشت باشم و اگه اجازه شفاعت یه نفرو داشته باشم قول شرف میدم اون یه نفر هیچ کس نباشه جز تو...
شهید #علی_آقایی🌷
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 شوخی جالب حجتالاسلام قرائتی در حضور رئیس جمهور؛ به قول تریاکیها «کم و تیز و چسبان»!
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 نقاب ابلیس 🔥 قسمت18 (الهام) کتابهایی که داده هم بیشتر درباره سکولاریسم است و از زبان ان
🌸🌸🌸🌸🌸
🔥#نقاب_ابلیس 🔥
قسمت19
(مصطفی)
ضربه آرامی به در میخورد و مریم میآید داخل. همراه جواب سلامش آهی از ته دل میکشم. چقدر زحمت کشید سر آماده کردن بسته فرهنگی. قبل از توضیح من، خودش تکههای کاغذ پاره را روی میز میبیند. چند قدم به سمت میز برمیدارد و کتاب پاره شده سایه شوم را در دست میگیرد و نشانم میدهد:
-مصطفی چی شده؟ چرا اینا پارهست؟
به لبه میز تکیه میدهم:
-امروز اینا رو انداخته بودن دم در مسجد. نمیدونم چرا تا ما یه حرکت میزنیم سریع جواب میدن. نمیدونم چی رو میخوان به رخمون بکشن؟ اینکه انقدر جسورن و پشتشون گرمه؟ یا چی؟
مریم کتاب را - که از وسط دو نیم شده- روی میز میگذارد و برشورهای پاره شده را برمیدارد. وقتی عکس پاره شده آقا را میبیند، اندوه نگاهش چندبرابر میشود. حق هم دارد. من هم وقتی دیدم عکس آقا پاره شده، حس کردم قلبم را زخم زدهاند.
سرش را بالا میآورد و نگاهم میکند:
-میخوان ما دست برداریم، مصطفی!
با اینکه دلم مثل سیر و سرکه میجوشد، با لحنی دلگرم کننده میگویم:
-ولی ما دست برنمیداریم، درسته؟
هنوز تایید نکرده که الهام میآید داخل. سلام کرده و نکرده میپرسد:
-راسته که یکی از بستهها رو پاره پوره کردن انداختن در مسجد؟
با دست به کاغذهای پاره اشاره میکنم. الهام برعکس مریم، نمیرود که نگاهشان کند. بهتر، اگر عکس پاره شده آقا را ببیند، او هم قلبش زخم میشود.
-مصطفی اینا چرا اینجوری میکنن؟
دستی به صورتم میکشم:
-لابد میخوان شاخ و شونه بکشن که مثلا سرمون به کارمون باشه!
سکوت چند دقیقهای، باعث میشود صدای تمرین گروه سرود را بشنویم:
-ما در غلاف صبر/ پنهان چو آتشیم/ لب تر کند ولی/ شمشیر میکشیم!
مریم سکوت بینمان را میشکند:
-مصطفی صفر تموم شده ها! مامان اینا میخوان تدارک ببینن.
تازه یادم میافتد باید بساط عروسی را هم وسط این همه کار راه بیندازیم. آوار میشوم روی دیوار:
- وای کلا یادم رفته بود.
الهام نگاهی به من میکند و نگاهی به عکس آقا که پاره شده:
- آخه الان... الان باید همه انرژیمون رو بذاریم اینجا. اگه درگیر کارای عروسی بشیم...
مریم روی صندلی مینشیند:
-من با حسن حرف زدم. اونم همین رو میگه! عروسی دیر نمیشه اما اگه الان جلوی اینا واینسیم ممکنه خیلی دیر بشه ها!
الهام همانطور که با چسب نواری عکس آقا را میچسباند میگوید:
-اگه موافق باشی و موافق باشن، عروسی رو بندازیم عقب.
لبخند میزنم؛ حرفم را الهام زد. طعم انبه زیر زبانم میرود!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔥 نقاب ابلیس 🔥
قسمت20
(این قسمت را چند دور بخوانید!)
(مریم)
-ولی به نظر من، اعتقاد یه امر شخصیه. تو اجازه داری هر اعتقادی داشته باشی؛ اما حق نداری من رو مجبور کنی مثل تو فکر کنم. چون فکر هر آدمی برای خودش محترمه. تقدسی که شما میگید، فقط یه مسئله ذهنیه نه حقیقی. من به تو حق میدم موقع نماز احساس خوبی داشته باشی، تو هم به من حق بده که با کائنات لذت ببرم. این یعنی آزادی!
الهام چندبار با خودکار روی زمین میزند و درحالی که نگاهش روی زمین است، لبخند میزند:
-به نظرت سجده کردن مقابل یه گاو، عاقلانهست؟ یا سجده مقابل سنگی که خودت ساختیش؟
لبانش را جمع میکند و سر تکان میدهد:
-نه... یکم احمقانه به نظر میاد؛ خیلی احمقانه!
الهام با بی تفاوتی شانه بالا میدهد:
-ولی خیلیها توی هند، هنوزم همچین کارایی میکنن و بهش اعتقاد دارن. اینم یه اعتقاده، به نظرت محترمه؟
مهسا با انگشتانش بازی میکند. الهام لبخند میزند:
-ببین! اینکه یه عده به چیزی اعتقاد داشته باشن دلیل بر درستیش نمیشه! اگه بخوایم بگیم به تعداد همه آدمای دنیا عقیده و حرف درست وجود داره سنگ رو سنگ بند نمیشه چون هرکسی میتونه بگه حرف من درسته پس طبق حرفم کاری رو که میخوام انجام میدم! مشکل چیه؟ این که معیار رو گذاشتیم عقیده. عقیده یعنی چیزی که من عمیقا قبولش دارم و به روحم گره خورده. میتونه درست یا غلط باشه.
مهسا چشم تنگ میکند:
-یعنی تو میگی عقیده هیچکس کاملا درست نیست؟
حرف الهام را کامل میکنم:
-حالا فرض کن ما یه قانون بخوایم که مثلا باهاش یه معاهده بین المللی بنویسیم. هرکدومم یه عقیده داریم و یه چیز میگیم. چکار باید بکنیم؟ کدوم عقیده رو معیار بذاریم؟
مهسا تند و فرز جواب میدهد:
- خب ولی همه عقل داریم. عقل معیاره دیگه! انسانیت معیاره!
-خب با این حساب، پرستیدن گاو و بت، بی بندوباری، خشونت، تثلیث (اعتقاد به سه خدایی در مسیحیت) غیر عقلانیه و ما به عقاید محترم یه تعداد زیادی از مردم جهان بی احترامی کردیم. حالا اگه بخواد قانون ما اجرا بشه، تکلیف اون مردم چیه؟
-اعتقاد یه چیز شخصیه!
الهام میگوید:
- اما رفتار هرکسی بر اساس اعتقادشه و رفتارای ما توی جامعه اثر میذاره. پس چه بخوایم چه نخوایم، عقیده یه امر اجتماعیه. اگرم تلاش کنی تو قلبت نگهش داری، دیگه اسمش اعتقاد نیست، در حد یه نظریهست.
ادامه حرفم هنوز مانده است:
-اما گفتی انسانیت خیلی چیز خوبیه اگه در حد یه کلمه باقی نمونه! انسانیت تعریف میخواد. کی تعریفش میکنه؟
-یه سری اصول انسانی تو همه جای دنیا ثابت و مقدسه. مثل عفت، صداقت، عدالت، صلح...
الهام نمیگذارد حرفش کامل شود:
-مگه خودت نگفتی تقدس یه مسئله ذهنیه، نه حقیقی؟ چطور میتونی قوانینت رو براساس چیزای ذهنی بسازی؟ بعد هم خیلی از مردم دنیا همینا رو قبول ندارن و بهشون عمل نمیکنن. چون به نفعشون نیست. برای همینه که میگیم معیار آدما نیستن؛ معیار حقیقته. بله مردم همه یه سری چیزا رو قبول دارن، همین رو میگیم فطرت. اما اگه همون مردم از عقیدهشون برگردن، حقیقت تغییر نمیکنه. آدما بخاطر مقام خلیفه اللهی قابل احترام و باارزشن، معیار حقیقته و ارزش آدما به نزدیکیشون به حقیقت. چون حقیقت ثابت و واحد و واقعی و عقلانیه. حالا این حقیقت چه چیزی میتونه باشه جز خدا؟ توحیدم یعنی همین که معیارمون خدا باشه فقط.
لبخند پیروزمندانهای میزنم:
-جپس تقدسم یه چیز حقیقیه؛ هرچیزی که الهی باشه مقدسه. قانون الهی، نماینده الهی، کتاب الهی...
-یعنی شما میخواید عقیدهتون رو بهم تحمیل کنید؟
پیداست دنبال جوابی دندان شکن میگردد که این را میگوید. الهام لبخند میزند:
-ما نمیتونیم کسی رو مجبور کنیم چطور فکر کنه، ولی میتونیم حقیقت رو نشون بدیم.
-از کجا میدونید حرفتون حقیقته؟ حقیقت آزادیه!
-آزادیای که شما میگی خودشم نمیدونه حقیقت کجاست؟ این رو خودت گفتی! مبنای حرف ما هم کتاب خداییه که توی تاریخ بشر انقدر واضح و مشخص بوده که حتی نیاز به استدلال هم برای اثباتش نیست، گرچه استدلالهای محکمم وجود داره!
به ساعتش نگاه میکند و بلند میشود:
- ببخشید من باید برم. بعدا با هم صحبت میکنیم. خوشحال شدم.
الهام با مهسا دست میدهد:
-جمعه به مناسبت میلاد پیامبر(ص) جشن داریم. خوشحال میشم ببینمتون.
لبخندی ساختگی میزند:
- مرسی، فعلا.
تا دم در بدرقهاش میکنم:
-یا علی.
🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
#تلنگرانه
هَروَقتدانشآموزسرڪلاسحاضر
باشند،
معلمخواهدآمد :)
#مفهومۍ💡
#اللهمعجݪلولیڪالفرج♥️
@tashahadat313
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز پنجشنبه:
شمسی: پنجشنبه - ۰۶ دی ۱۴۰۳
میلادی: Thursday - 26 December 2024
قمری: الخميس، 24 جماد ثاني 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليه السّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
🌺6 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️8 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
🌺15 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام
🌺18 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
@tashahadat313
. . .
💠 دل نوجوان مانند زمین خالى است
🔻الإمامُ علیٌّ عليه السلام:
🔸إِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ كَاْلأَرْضِ الْخالِيَةِ مَهْما أُلْقِىَ فيها مِنْ كُلِّ شَى ءٍ قَبِلَتْهُ.
✍️دل نوجوان، مثل زمين آماده هست هرچقدر خوب بكارى، خوبم برداشت مى كنى.
📚 نهج البلاغه، نامه ۳۱
📎 #حدیث
@tashahadat313
🔸 " در محضـر شهیـد " ...
در خط ولایـت فقیـه باشید
و از امام عزیـزم ، امام خامنهای
حمایت ڪامل و جامع نمایید ...
مبادا از خط ولایت فقیه خارج شوید
ڪہ من شهـــادت می دهم ...
که شما از خط اهلبیت خارج شدهاید.
#اولین_شهید_مدافع_حرم_بوشهر
#شهید #محمد_احمدی_جوان
@tashahadat313
یاد خدا 13.mp3
11.02M
مجموعه #یاد_خدا ۱۳
#آیتالله_فاطمینیا | #استاد_شجاعی
آدما مجبورن برن سراغ مشغله های دنیا!
شغل، ازدواج، فرزند، تحصیل و ....
خب چطوری ممکنه آدم وسط اینهمه شلوغی با مشکلات و مصائب مربوط به هرکدوم، از یاد خدا غافل نشه ؟
✘ چرا من نمی تونم؟
@tashahadat313
▫️عکسی دیوانه کننده از سردار سلیمانی در ویرانه های سوریه؛ بدون سلاح و تیم اسکورت در چند ده متری دشمنی سفاک و درنده!
نمیدانم چه تاریخی است؟! دقیقا کی و کجاست! فقط از نوع لباس حاجی میشود فهمید زمستان است و سرد!
آنقدر که مغزم خسته میشود عصبی میشوم و دندان به هم میسایم.
که آن زمان که او در بیابانها با جسم ناقص و مجروحش برای امنیت ما مردم ایران و انسان ها تلاش میکرد ما چکار میکردیم؟ ما کجا بودیم؟ ما به چه کاری مشغول بودیم...
زمانی که او مرگ را به سخره گرفته بود
مسئولان چکار میکردند؟
احتمالا برخی هایشان تا گردن در جکوزی و استخر بودند. شایدهم درجای گرم و نرمی خوابیده بودند.
وقتی حاجی به خاطر ما دولا دولا میدوید زمین میخورد و زانوهایش زخمی میشد. وقتی سرما به استخوان هایش میزد
وقتی سوت خمپاره
می آمد و روی زمین میخوابید و سرش به زمین میخورد ومحاسنش خاکی میشد
و سر من بر بالش نرم بود!
وقتی غم کودکان را میخورد
من در حال غصه خوردن برای چه بودم؟
او هیچگاه بر کسی منت نمیگذاشت
اصلا چیزی نمیگفت!
این اذیت میکند مرا
بغض گلویم را میفشارد
از این همه خدمت سلیمانی
و این همه ریا و خیانت چپ و راست
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 نقاب ابلیس 🔥 قسمت20 (این قسمت را چند دور بخوانید!) (مریم) -ولی به نظر من، اعتقاد یه امر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔥 #نقاب_ابلیس🔥
قسمت21
(مصطفی)
هنوز بعد آخرین تمرین نفس تازه نکردهاند که بالای سرشان میروم:
- بچهها کیا هنوز پروندهشون ناقصه؟
کسی جواب نمیدهد. میگویم:
-هرکی مدارکش رو کامل نیاورده تا هفته دیگه بیاره، میخوام اسم رد کنم برای دوره مقدماتی یک.
به محض شنیدن این جمله، همهمه میشود. آنها که دوره را رفتهاند برای بقیه قیافه میگیرند و از دلاوریهایشان میگویند. عباس با بچهها خداحافظی میکند و به سمتم میآید:
-چطوری سید؟
-پیرمون کردن با این پروندههاشون. مهدی میگفت خیلی از عکسا فتوکپیه، حوزه قبول نمیکنه.
-بنده خدا مهدی، کار نیرو انسانی به قول تو پیر میکنه آدم رو.
-دوره مقدماتی یک توی مسجد ماست، قرار شده شما بشی مسئول آموزش اسلحه و حفاظت.
در دفتر را باز میکنم و تعارف میزنم که برود تو؛ اما میگوید من سمت راست ایستادهام و اول مرا میفرستد. همزمان میگوید:
-مطمئنی اینجا به صلاح هست آموزش داده بشه؟
وقتی عباس این حرف را بزند یعنی باید مسئله را فوق جدی گرفت:
-چطور؟
-با این جوی که هست و هیئت محسن شهید و این بهاییا خیلی علیهمون گارد گرفتن، شاید بهتر باشه حداقل آموزش سلاح رو بذاریم جای دیگه.
اخمهایم درهم میرود:
-عباس اتفاقی افتاده؟ خبری شده که من نمیدونم؟ آخه چرا باید خطرناک باشه؟
عباس برای گفتن چیزی دل دل میکند و آخر هم منصرف میشود:
-بی خیال داداش. همینجوری نگران شدم.
-نه خوب اگه چیزی هست منم باید بدونم!
بچههای شورا در میزنند و یکی یکی میآیند داخل؛ طوری که عباس بتواند از جواب دادن طفره برود. جلسه امروز هم مثل همیشه با صوت قرآن علی شروع میشود و باز هم محور حرفهایمان هیئت محسن شهید است. میپرسم:
-تونستید بفهمید با فرقه شیرازیها ارتباط دارن یا نه؟
عباس سر به زیر میاندازد و حسن جواب میدهد:
-آره. فهمیدیم یه فیلمبردار دارن که مستقیم فیلم عزاداریا و سخنرانیاشون رو میفرسته برای یکی از شبکههای شیعه لندنی. شبکه (...) .
مثل برق گرفتهها نگاهش میکنم:
- مطمئنی؟
با تاسف سر تکان میدهد. معترضانه رو به عباس میکنم:
-اگه نیروی انتظامی نمیخواد اینا رو جمع کنه، بذار با بچههای حوزه خودمون میریم جمعشون میکنیم.
عباس که تا الان سرش پایین بود، ناگاه سر بلند میکند:
-نه سید! الان وقتش نیست.
-چی چی و وقتش نیست؟ پس کی وقتشه؟ لابد وقتی توی هفته وحدت، اومدن مراسم برائت از اهل سنت راه انداختن، اون موقع وقتشه که حسابی باهاش سر و صدا کنن، آره؟
عباس سعی دارد آرام و عادی باشد، برعکس من که برافروختهام.
-سیدجان مطمئن باش نیروی انتظامی و سپاه و صدتا نهاد دیگه الان در جریان کارای اینا هستن، ولی حتما دلیل داره که اقدام نمیکنن. بهتره ما هم صبر کنیم و کارمون رو ادامه بدیم. مطمئن باش اثر روشنگری خیلی بیشتر از این اقدامای یهوییه، اگه نبود انقدر عصبانیشون نمیکرد.
علی هم کلافه شده:
-عباس شما چیزی میدونی که ما نمیدونیم؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
🔥نقاب ابلیس🔥
قسمت 22
(مصطفی)
عباس مانند کسی که مورد اتهام قرار گرفته و سعی دارد رفع تهمت کند میگوید:
- آخه چرا باید اینطور باشه؟ منم مثل شما. فقط میخوام بگم الان احتمالا منتظر یه اقدام چکشی از طرف ما هستن تا توی رسانههاشون حرفی برای زدن داشته باشن.
حسن با حالتی نگران میگوید:
-حالا این هیچی، بهاییا رو چکار کنیم؟ دارن میان در خونهها کتاب ضاله رایگان میدن!
داغ دلم تازه میشود:
-آره، باید یه فکری هم برای اونا بکنیم.
حاج کاظم میگوید:
-دیدین که، ماهم که رفتیم بسته فرهنگی دادیم پاره پوره کردن انداختن در مسجد.
علی متفکرانه به زمین خیره است:
- نمیدونم چجوری، اما باید با یه راهی این کتابا از خونههای مردم جمع شه. چون بالاخره همه مردم این منطقه هم که مسجدی و بسیجی نیستن، نمیتونیم همه تبلیغمون رو بذاریم توی مسجد.
-ولی الان اولویت اینه که نذاریم مردم مذهبی و مسجدی جذب اون طرف بشن. حالا جذب غیر مسجدیها پیشکش.
این را حسن میگوید. مهدی که مشغول نوشتن صورت جلسه است میگوید:
- بخاطر کلاسای کانون، تونستیم از قشر خاکستری هم جذب داشته باشیم.من میگم باید بازم کتاب پخش کنیم بین مردم.
حاج کاظم کمی دلخور میشود:
- آخه با کدوم پول عزیز من؟ والا من دیگه روم نمیشه به خیِّرا رو بزنم. پولی که مردم میدن برای مخارج مسجد هم روز به روز داره کمتر میشه. همون آب باریکه رو هم هیئت امنا یک چهارمش رو به بسیج میده. اشتباه میگم آقاسید؟
حرفش را با سر تایید میکنم:
-منم با کتاب موافقم ولی پولش رو نداریم. اگه یه فکری به حال پول بکنید. مثلا الان خانمای مسجد دارن کیف میدوزن، وسایل تزیینی میسازن، ترشی و مربا درست میکنن میارن به عنوان محصول اقتصاد مقاومتی میفروشن. ما هم خوبه توی همین نمایشگاه اقتصاد مقاومتی یه چیزی عرضه کنیم که پولش خرج کتاب بشه.
علی چشمک میزند:
-دستتون درد نکنه آقاسید! میگی از فردا بشینیم دور هم غیبت کنیم و سبزی پاک کنیم؟
حسن بی توجه به حرف علی رو به من میکند:
-خب الانم از بعضی خواهرا که میدونیم نیاز مالی به پولش ندارن بخوایم یه بخشی از درآمد رو بذاریم برای کارای فرهنگی؟
آنی میفهمم منظورش کیست. مریم و الهام را میگوید. سر تکان میدهم:
-آره ایده خوبیه، پیگیریش میکنم ان شالله.
عباس که پیداست تا حالا در فکر بوده، شروع میکند: چیزای مهمترم هست، بچهها!
نگاهها به طرفش برمیگردد. عباس ادامه میدهد: نمیدونم این چندوقته کانالای ضدانقلاب رو رصد کردید یا نه؟ اما اینطور که از پیاماشون برداشت میشه، اینه که دارن آروم آروم از حالت یه اپوزسیون ساده خارج میشن و در کنار غر زدن به وضعیت مملکت و فسادهای مسئولان و زیر سوال بردن دین و روحانیت، دارن مردم رو برای شورش تحریک میکنن. سم پراکنیهای اینا همیشه بوده، اما اخیرا دارن اینطور القا میکنن که نظام درحال براندازیه و کارش تمومه و مردم دارن قیام میکنن! اینا دارن از الگوی انقلاب خودمون برامون استفاده میکنن، همه احزاب هم به میدون اومدن؛ از منافقین بگیر تا ری استارتیها و سلطنت طلبها و فرقه شیرازی و حتی ته موندههای جنبش سبز و ملی مذهبیها... حالا شاید ظاهرا با هم اختلاف نظر داشته باشن و این رو فریاد بزنن ولی در اصل یه جبهه هستن. بهاییها هم این وسط دارن عشق و حالشون رو میکنن. حالا توی این شرایط، بهتره ما انرژیمون رو بذاریم روی شبهات فضای مجازی؛ مثلا این که دائم میگن چرا حضرت آقا کاری نمیکنن، یا شایعات و تهمتهایی که مطرح میشه درباره سپاه و بقیه نهادها و شخصیتای انقلابی.
علی به صورت عباس دقیق میشود:
-یعنی میگی بهاییا و شیرازیا رو ول کنیم؟
عباس لبخند میزند:
-نه بر عکس! از باید بریم سراغ ریشه. یه سری شبهاته که همیشه از طرف همه مطرحه. باید اونا جواب داده بشه.
-غیر از اون اگه شورشی هم باشه، اینا هم پیاده نظامشن. اگه ما اصل رو هدف بگیریم اینا هم شاملش میشن.
عباس این حرفم را تایید میکند. علی که هنوز به نقطهای خیره شده، گویا با خودش حرف میزند:
-انگار این فتنه همون فتنه اکبره که میگن...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
@tashahadat313
.
آرزو دارم
ناخواسته به دست آوری
آن چيزهايی را که خواسته هایت هستند…
آن گونه که با خود بياندیشی :
آيا کسی برايم آرزويی کرده است … ؟!
.
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: جمعه - ۰۷ دی ۱۴۰۳
میلادی: Friday - 27 December 2024
قمری: الجمعة، 25 جماد ثاني 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليه لسّلام
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️4 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام
🌺5 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️7 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
🌺14 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام
🌺17 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
@tashahadat313
۞﴾﷽﴿۞
✨شوق دیدار...!
🌼 امام باقر علیهالسلام :
🍃 #حضرت_مهدی (عجل الله فرجه) داخل کوفه میشود بر منبر بالای میرود و
خطبه میخواند که مردم از شدت شوق دیدارش آنچنان میگریند که نمیفهمند
امام چه میگوید.🍃
🍂يَدْخُلُ اَلْمَهْدِيُّ اَلْكُوفَةَ... حَتَّى يَأْتِيَ اَلْمِنْبَرَ وَ يَخْطُبَ وَ لاَ يَدْرِي اَلنَّاسُ مَا يَقُولُ مِنَ اَلْبُكَاءِ🍂
📚بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۳۱
#امام_زمان #حدیث
@tashahadat313
♦️سلام امام زمانم❤️
🔹ای رونق ندبه های آدینه بیا
🔹ای مرهم دردهای دیرینه بیا...
🔹تا اینکه به ما شب زدگان نور رسد
🔹یک جمعه تو باچراغ و آیینه بیا...
🔹سلام صبحتون امام زمانی
@tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐჻ᭂ🍃🌹🍃჻ᭂ࿐
💠 زیارت امام زمان (عج) در روز جمعه
(با نوای استاد فرهمند)
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان عجل الله
@tashahadat313
🔮حضور علمدار!!!
مدتی از شهادت سید گذشته بود...قبل از محرم در خواب سید رادیدم...پیراهن مشکی به تن داشت!!!گفتم:«سید چرا مشکی پوشیدی؟!» گفت:«محرم نزدیک است.»... بعد ادامه داد: «اینجا همه جمع هستند...شهدا،امام(ره)و...»
سید گفت :«در حضور همه شهدا و بزرگان، حضرت امام(ره)به من فرمودند:«برو و مداحی کن.»😌😌
بعد از آن با سید خیلی درد و دل کردم.گفتم سید ما را تنها گذاشتی و رفتی...!!!
گفت:«چرا این حرف را میزنی؟هر مشکل و غمی دارید،با نام مبارک مادرم برطرف میشود.»🥺🥺
بعد ادامه داد:«اگر دردی دارید،حاجتی دارید عاشورا بخوانید!زیارت عاشورا درد شما را درمان میکند.توسل پیدا کنید و اشک چشم داشته باشید...!!
سید به یکی از دوستانش گفته بود:
«هر وقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا بخوانید.سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت زهرا(س)را ببرید...
«به نقل از دوستان شهید سید مجتبی علمدار و برگرفته از کتاب علمدار»
🌹شادی روح شهدا صلوات
@tashahadat313
یاد خدا ۱۴.mp3
11.64M
مجموعه #یاد_خدا ۱۴
#استاد_صفایی_حائری | #استاد_شجاعی
✘ به امید شفاعت اهل بیت علیهم السلام، زندگی نکنید!
اونجا از شفاعت خبری نیست !
@tashahadat313