eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
✨اگرمی خواهید کارتان پیدا کند به خانواده سر بزنید زندگی نامه شهدا رابخوانید سعی کنید در روحیه خود راپرورش دهید.✨ 🌷 @taShadat
✨ وضع زندگي‌شان خوب بود. پدرش پول تو جيبي خوبي بهش مي‌داد، اما هميشه جيبش خالي بود. وقتي شهيد شد كساني سرمزارش مي‌آمدن که کسی آنهارا نمي‌شناخت. آری پول توجيبي‌هاي علی اكبر، سفره ی خيلي‌ها بود.🌾 وقتی در رشته ی پزشکی قبول شد و اقوام و آشنایان به او تبریک میگفتند برايش اهميتي نداشت. با تبسّم میگفت: هر وقت شدم تبريك بگوييد.🍃 مي‌گفتند: پسرجان تو دانشجو هستي، فردا پس‌فردا مي‌شوي آقاي دكتر، به خودت برس. مي‌گفت: شخصيت انسان به اين چيزها نيست. با لباس هم مي‌شود رفت دانشگاه و درس خواند.🌼 با مي‌رفت سركلاس و بيشتر روزها مي‌گرفت... مي‌گفت: علم بدون فايده ندارد.🌺 در جبهه از خود گذشتگی و فدا کاریش زبانزد بود اگر پیکر شهیدی در کنارش میبود سوت خمپاره را كه مي‌شنيد، خيز مي‌رفت روي پیکر ، برای پیکر شهدا هم از خود گذشتگی میکرد...🦋 یک بار خيره شده بود به هلي‌كوپتر انگار اولين بار است كه مي‌بيند. گفت: اين آهن‌پاره ساخته دست انسان است و پرواز مي‌كند. انسان خودش اگر تا كجا مي‌رود؟🌱 هر بار وقت غذا بود خورده و نخورده بهانه مي‌آورد كه سير شدم و كنار مي‌كشيد. هركس با او مي‌شد كيف مي‌كرد.🌸 تنها جايي كه خودش را بر ديگران مقدم مي‌دانست، موقع بود. خودش جلو مي‌رفت و نيروها هم پشت سرش، در يكي از عمليات‌ها به خاطر فاصله كم دشمن، بچه‌ها غافلگير شده و بسياري از آن‌ها شهيد و مجروح شده بودند. روحيه بچه‌ها آسيب ديده بود. علی اكبر وضعيت را كه ديد پريد وسط عراقي‌ها و جنگ تن به تن راه انداخت. بچه‌ها هم پشت‌سرش شور گرفتند. بعد از آن، *چهل و هفت* روز در بيمارستان بستري بود.🌷 6⃣ @tashadat
ٺـٰاشھـادت!'
قسمت یازدهم .🚫این داستان واقعی است🚫 . #فرزند_کوچک_من هر روز که می گذشت #علاقه ام بهش بیشتر می شد
قسمت دوازدهم 🚫این داستان واقعی است🚫 . . . مادرم بعد کلی دل کردن، حرف پدرم رو گفت بیشتر نگران علی و اش بود و می خواست ذره ذره، من رو آماده کنه که منتظر رفتارها و برخورد های اونها باشم هنوز توی شوک بودم که دیدم علی توی در ایستاده تا خبردار شده بود، سریع خودش رو رسونده بود ، چشمم که بهش افتاد ام گرفت نمی تونستم جلوی خودم رو بگیرم روی لبش خشک شد با تعجب به من و مادرم نگاه می کرد چقدر گذشت؟ نمی دونم مادرم با شرمندگی سرش رو انداخت پایین _شرمنده ام علی آقا ، دختره!! نگاهش خیلی جدی شد هرگز اون طوری ندیده بودمش با همون حالت، رو کرد به مادرم ، عذرمی خوام ولی امکان داره چند لحظه ما رو بزارید مادرم با ترس در حالی که زیرچشمی به من و علی نگاه می کرد رفت بیرون اومد سمتم و سرم رو گرفت توی بغلش ... دیگه نبود با صدای بلند زدم زیر گریه بدجور دلم سوخته بود _خانم آخه چرا ناشکری می کنی؟ دختر خداست زندگیه خدا به هر کی نظر کنه بهش میده عزیز دل و آسمان و زمین هم دختر بود... و من بلند و بلند تر گریه می کردم با هر جمله اش، شدت گریه ام بیشتر می شد و اصلا حواسم نبود، مادرم بیرون اتاق با شنیدن صدای من داره از ترس سکته می کنه ... بغلش کرد و در حالی که می گفت و می فرستاد، پارچه قنداق رو از توی صورت کنار داد چند لحظه بهش خیره شد حتی پلک نمی زد در حالی که لبخند شادی صورتش رو پر کرده بود دانه های اشک از چشمش سرازیر شد گفت: _بچه اوله و این همه زحمت کشیدی حق خودته که اسمش رو بزاری اما من می خوام پیش دستی کنم! مکث کوتاهی کرد یعنی پدر.... پیشونیش رو بوسید :) . و من هنوز گریه می کردم اما نه از غصه، ترس و نگرانی.... 🌷 @taShadat 🌷
۰🌷 🌷: 💎ساقیا ما همه از جامت مستیم 🔮 مرتبه از بردن نامتـ😍 مستیم 💎آنچه‌از دست‌ تو جاریستـ❣ شرابی‌ست‌ طهور✨ 🔮شکر در سایه‌ی"الطاف ” مستیمـ😌 😍 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ 💌💌💌💌💌💌💌💌💌 •♡ټاشَہـادَټ♡•