امام خمینی(ره):
مبادا در ماه مبارک رمضان، از شما غیبتى، تهمتى و خلاصه گناهى سر بزند و در محضر ربوبى، با نعم الهى و در مهمان سراى بارى تعالى، آلوده به معاصى باشید!
شما اقلا به آداب اولیه روزه عمل کنید و همان طورى که شکم خود را از خوردن و آشامیدن نگه مىدارید، چشم و گوش و زبان را هم از معاصى باز دارید...
#درس_اخلاق
خيلی عصبانی بود. سرباز بود و كرده بودندش مسئول آشپزخانه.
ماه رمضان بود، گفت هركس بخواد روزه بگيره، بهش سحری میرسونم.
ولی يك هفته نشده، خبر سحری دادنها به گوش سرلشكر ناجی رسيد.
اونم سرضرب خودش رو رسوند و دستور داد همهی سربازها به خط بشن.
يكی يه ليوان آب به خوردشون داد كه "سربازها رو چه به روزه گرفتن"❗️
و حالا ابراهيم بعد از بيست و چهار ساعت بازداشت، برگشته بود آشپزخانه.
با کمک چند نفر ديگر، كف آشپزخانه رو تميز شستن و با روغن موزاييكها رو برق انداختن و منتظر شدن.
براي اولين بار خدا خدا میكردن سرلشكر ناجی سر برسه،
ناجي دم درِ آشپزخانه ايستاد. نگاه مشكوكی به اطراف كرد و وارد شد. اولين قدم رو كه گذاشته بود،
تا ته آشپزخانه چنان سُر خورد که كارش به بيمارستان كشيد😂
پای سرلشكر شكسته بود و میبايست چند صباحی توی بيمارستان بمونه.
تا آخر ماه رمضان، بچهها با خيال راحت روزه گرفتن😁
#درس_اخلاق
#شهید_محمدابراهیم_هممت
#درس_اخلاق
رهبر انقلاب🌹
اگر آدمی ڪه هيچ گناهی نمی ڪند، وقتی ميان مردم راه میرود، بگويد:
←بيچاره مردم!!!
همه #مشغول گناهند،
ولی ما الحمدلله خودمان را نگهداشتيم و گناه نمی ڪنيم!!!
اين خودش گناه،
تنزل و #سقوط است.☝️
انسان میتواند در تمام شرایط
راه مستقیم و راه بندگی و عبودیت را بپیماید و در نتیجه حاصل کند.🌹
@taShadat
#درس_اخلاق
رهبر انقلاب🌹
اگر آدمی ڪه هيچ گناهی نمی ڪند، وقتی ميان مردم راه میرود، بگويد:
←بيچاره مردم!!!
همه #مشغول گناهند،
ولی ما الحمدلله خودمان را نگهداشتيم و گناه نمی ڪنيم!!!
اين خودش گناه،
تنزل و #سقوط است.☝️
انسان میتواند در تمام شرایط
راه مستقیم و راه بندگی و عبودیت را بپیماید و در نتیجه حاصل کند.🌹
@taShadat
ٺـٰاشھـادت!'
🔸 یک عده بچه بسیجی کم سن و سال بودیم که از مشهد حرکت کردیم رفتیم تیپ شهدا. اون زمان آوازه محمود کاوه همه جا رو گرفته بود. یک شب آخر وقت تصمیم گرفتیم بریم دیدار فرمانده. با پرس و جو فهمیدیم رفته تو حسینیه تیپ. وقتی رسیدیم دیدیم یکی از معاونانش دم در حسینیه ایستاده.
🔹 گفتیم میشه بگی برادر کاوه بیاد ببینمش؟ گفت نه، آقا محمود مشغول قرائت قرآن هستن و بعد، نماز شب میخونن. در همین حین دیدم آقا محمود اومد و در آستانه در حسینیه ایستاد.
🔸 یک نگاهی به اون برادر کرد و بعد با لب خندان و روی خوش و آغوش باز همه مارو پذیرا شد. نشست با همه ما خوش و بش کرد و گفت و خندید و چای درست کردیم باهم خوردیم و عکس یادگاری گرفتیم.
🔹 خدا شاهده بعدها فهمیدم دو شب میشد که نخوابیده. خیلی کم میخوابید و کم خوراک بود، ولی بسیار پر کار و خوشرو و فعال و موثر بود.
شهید محمود کاوه
#درس_اخلاق
🍃🌺 @taShadat 🌺🍃
🌼🌿🌼🌿🌼
#درس_اخلاق
#شهید_عباس_بابایی
وقتی با #هواپیما_پرواز میکرد، حین عملیات و آموزش هوایی، روستاهای دورافتاده رو شناسایی میکرد. به ماشین قدیمی داشت که سوار میشدیم و مقداری غذا و آذوقه برای روستایی ها بر میداشتیم و از میان کوهها و درهها با چه مشکلاتی رد میشدیم تا برسیم به روستایی که از روی #هوا_شناسایی کرده بود.
میرفتیم آنجا و مردم روستاها من رو با لباس روحانی و شهید رو با لباس خلبانی میدیدند. خیلی برای روستاییها جالب بود و #شهید_بابایی بعد از این که وسایلی رو که آورده بودیم به روستاییها میداد، میپرسید چه امکاناتی کم دارند.
مثلا روستاییها میگفتند حمام نداریم و ایشون با پول خودشون شروع میکرد براشون حمام میساخت و من به چشم خودم میدیدم که #شهید_بابایی برای ساختن حمام با پای خودش #گِل_لگدمال میکرد، حمام رو میساخت و برای برق حمام، به علت این که روستا برق نداشت از پول شخصی خودش موتور برق سیار میخرید و روشنایی حمام رو تامین میکرد...
راوی:
#حجت_الاسلام_و_المسلمین_محمدی_گلپایگانی
@taShadat
┈••✾•🌿🌼🌿•✾••┈
#اخلاق_شهدایی 🌹
یڪی از بچهها به شوخی پتو رو پرت ڪرد طرفم . اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر ڪاوه . ڪم مونده بود سڪته ڪنم ؛ سر محمود شڪسته بود و داشت خون میآمد 🤕
با خودم گفتم : الانه ڪه یه برخورد ناجوری با من ڪنه😰. چون خودم رو بیتقصیر میدونستم ، آماده شدم ڪه اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش رو بدم .
دیدم یه دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون🚶🚶 ! این برخورد از صد تا سیلی برام سختتر بود ‼️
در حالی ڪه دلم میسوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه حرفی بزن😔 ، همونطور ڪه میخندید گفت : مگه چی شده ؟ گفتم : من زدم سرت روشڪستم توحتی نگاه نڪردی ببینی ڪارڪی بوده😔
همونطور ڪه خونها رو پاڪ میڪرد ، گفت : این جا ڪردستانه ، از این خونها باید ریخته بشه☝️ ، این ڪه چیزی نیست 😊
چنان من رو شیفته خودش ڪرد ڪه بعدها اگه میگفت : بمیر ، میمردم ☝️.
#سردار_شهید_محمود_کاوه 🌺
#درس_اخلاق
🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 یه گناهی هست که اگر پیامبر (ص) هم ۷۰ بار در حق ما دعا کند، باز هم بخشیده نمیشود
🔹 حجتالاسلام قرائتی
#درس_اخلاق
🌷@tashadat🌷
•
#درس_اخلاق🙂🌷
ابراهیم جلو رفت و گفت:"کجایی پهلوون، مغازت
چرا بسته است؟! عمو عزّت آهی از سَرِ درد کشید
و گفت: ای روزگار، مغازه رو از چنگ ما درآوردن.
آدم دیگه به کی اعتماد کنه، پسر خود آدم که بیاد
مغازهی پدر رو بگیره و بفروشه، آدم باید چیکار
کنه؟! بعد ادامه داد: من یه مدّت بیکار بودم تا
اینکه یکی از بازاریها این ترازو رو برام خرید تا
کاسبی کنم. الان هم دیگه خونه خودم نمیرم تا
چشمم به پسرم نیفته. منزل دخترم همین اطرافه،
میرم منزل دخترم. ابراهیم خیلی ناراحت شد.
گفت: "عمو بیا برسونیمت منزل."
با موتور عمو عزّت را به خانه دخترش رساندیم.
وضع مالیشان بدتر از خودش بود.ابراهیم درآمدِ
کارِ خودش را به این پیرمرد بخشید. اصلا برایش مهم نبود که برای این پول یک ماه در بازار کار کرده و سختی کشیده.
📚 برگرفته از کتابِ سلام بر ابراهیم۲
#شهيد_ابراهیم_هادی🌱
#خاطرات_شهید
●بچّهها محاصره شده بودند....
نیروهای پشتیبانی نمیتوانستند کمک برسانند. همه تشنه و گرسنه بودند. «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای رفع تشنگی نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد. در همین لحظه، بچّهها «کارور» را دیدند که با قدمهای استوار به طرف «تپّههای بازی دراز» میرود. تیمّم کرد و روی یکی از تپّهها ایستاد.
● «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به #نماز خواندن. مدّتی طول کشید تا به رکوع رفت و چند دقیقهای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد. نمازش که تمام شد، دستهایش را بالای سرش برد و چشمهایش را بست. نمیدانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه دعا کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّهها به گوش رسید. باران، نم نم شروع به باریدن کرد...
#شهید_محمدرضا_کارور🌷
#درس_اخلاق
@tashahadat313
⭕️تو خونه نشسته بودم که در زدن؛ انتظار ديدن هر كس رو داشتم غير از محمود! اون هم با سر پانسمان كرده. بی اختيار گریهم گرفت.
🔸گفتم: "تو با اين سر و وضع چطور اومدی؟ بايد بيمارستان میموندی و استراحت میکردی."
گفت: "دنيا جای استراحت نيست! بايد برم لشكر، كار زمين مونده زياد دارم."
پيدا بود برای رفتن عجله داره.
گفت: "اين چند روز خيلی به تو زحمت دادم، وظیفهم بود كه بيام تشكر كنم."
🔹محمود زير بار اعزام به خارج و معالجه نرفته بود. گفتم: "داداش! فكر میکنی كار درستی میکنی؟"
🔸گفت: "انسان در هر شرايطی بايد ببينه وظیفهش چيه."
گفتم: "تو اصلا به فكر خودت نيستی. تو با اين همه تركشی که توی سرت داری به خودت ظلم میکنی."
🔹گفت: "من بايد به وظیفهم عمل كنم." پرسيدم "خوب چرا نمیخوای بری خارج؟"
گفت: "اولا اعزام به خارج خرج روی دست دولت میذاره و من هيچ وقت حاضر نيستم برای جمهموری اسلامی خرج بتراشم. در ثانی گفتم كه، بايد ديد وظيفه چيه"
اون روز حال غريبی داشتم. نمیدونم چرا دلم نمیخواست ازش جدا بشم.
#شهید_محمود_کاوه
#درس_اخلاق
❌قابل توجه مسئولین
@tashahadat313