eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴خاطره ای از ✍️وقتی به خط پدافندی پاسگاه زید رسیدیم، شب بود. یکی از بچه های اطلاعات عملیات گفت: برویم تو سنگر اطلاعات بخوابیم تا صبح بشود و ببینیم تکلیف چیست. وسط سنگر یک نفر خوابیده بود و پتو را روی سرش کشیده بود. چه خر و پفی هم می کرد. کنارش دراز کشیدیم، ولی مگر خوابمان می برد. خسته بودیم، کلافه شدیم. من با لگد به پایش زدم، گفتم: برادر، برو آن طرف تر بخواب، ما هم جایمان بشود بخوابیم. بیشتر منظورم این بود که بیدار شود و از صدای خر و پفش راحت شویم. او هم خودش را کشید آن طرف تر و هر سه خوابیدیم. می دانستم زین الدین هم به خط پدافندی آمده اما نمی دانستم همان کسی است که من به او لگد زده ام. تا این که یکی آمد و صدایش کرد: آقا مهدی، برادر زین الدین! تمام تنم یخ کرد، پتو را روی سرم کشیدم تا شناخته نشوم. حسابی خجالت کشیدم ولی شهید زین الدین بلند شد و بدون این که به روی خودش بیاورد، رفت. بعد از نیم ساعت آمد و دوباره سرجایش خوابید، انگار نه انگار. اگر من به جایش بودم، لااقل آن لگد را یک جوری تلافی می کردم. 📚به نقل از: تو که آن بالا نشستی، ص 77 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄