eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
°•||•° بازۍ اسم فامیل بود... اسم با [شیڹ] رو نوشتہ بود؛ ...♡ ڪلے بہش خندیدیم! بعدنا ڪہ شہید شد فہمیدیم چہ قدر عاشق بودهـہ... 🏴 @taShadat 🏴
‍ بہ افتخار اون #شهیده اے کہ 💍💞 نامزد بود بہ همسرش گفٺ: تا وقتے این نامردا تو این خاکـن😠 وقتِ سفره عقـد نیست! و هیچ وقت بہ سفره ے عقدش نرسید💔 #شهیده_شهنازحاجےشاه #یادش_باصلوات 🌷 @taShadat 🌷
I am tired...: *⚘﷽⚘ طلبه های جوان👳آمده بودند برای 👀 از جبهه 0⃣3⃣نفری بودند. که خوابیده 😴بودیم دوسه نفربیدارم کردند😧 وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜 مثلا میگفتند: چه رنگیه برادر؟!😐 شده بودم😤. گقتند: بابابی خیال!😏 توکه بیدارشدی نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️ خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉 حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇 قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه کنند!😃😄 فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا و گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد! گذاشتیمش روی 🚿بچه ها و راه افتادیم👞 •| و زاری!😭😢 یکی میگفت: ممدرضا ! نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩 یکی میگفت: تو قرار نبود شهید شی! دیگری داد میزد: دیگ چی میگی؟ مگه توجبهه نمرده! یکی میکشید😫 یکی می کرد😑 در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق را بردیم داخل اتاق این بندگان خدا که فکر میکردند جدیه رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم : برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک نیشگون محکم بگیر☺️😂 رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت: محمد رضا این قرارمون نبود😩 منم میخوام باهات بیااااام😭 بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند! ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅 🌷 @taShadat 🌷
قسمتی از دفتر خودسازی کمایی 🌷@taShadat 🌷
*⚘﷽⚘ طلبه های جوان👳آمده بودند برای 👀 از جبهه 0⃣3⃣نفری بودند. که خوابیده 😴بودیم دوسه نفربیدارم کردند😧 وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜 مثلا میگفتند: چه رنگیه برادر؟!😐 شده بودم😤. گقتند: بابابی خیال!😏 توکه بیدارشدی نخور بیا بریم یکی دیگه رو کنیم!😎 دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️ خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉 حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇 قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه کنند!😃😄 فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا و گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد! گذاشتیمش روی 🚿بچه ها و راه افتادیم👞 •| و زاری!😭😢 یکی میگفت: ممدرضا ! نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩 یکی میگفت: تو قرار نبود شهید شی! دیگری داد میزد: دیگ چی میگی؟ مگه توجبهه نمرده! یکی میکشید😫 یکی می کرد😑 در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند! گفتیم برویم سمت اتاق را بردیم داخل اتاق این بندگان خدا که فکر میکردند جدیه رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم : برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک نیشگون محکم بگیر☺️😂 رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت: محمد رضا این قرارمون نبود😩 منم میخوام باهات بیااااام😭 بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند! ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅 .....خلاصه آن شب با اینکه 👊سختی شدیم ولی حسابیی خندیدیم 😂 اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ @tashadat
«زهرا فارسی بندری» از شهدای زن استان بوشهر است که با شروع جنگ تحمیلی، خود را برای شهادت آماده کرد، با روسری سر بر بالین می‌گذاشت و با خود نجوا می‌کرد: «نکند حمله کنند و در خواب به شهادت برسم و سرم عریان باشد». 🌷 @tashahadat313
+ ای شهیدان عشق مدیون شماست هرچه ما داریم از خون شماست...🥀⃟🌿 @tashahadat313
رقیه رضایی بانویی با وقار و مومن بود که حج خونین مکه در سال 1366 توسط مزدوران سعودی به شهادت رسید . از خصوصیات اخلاقی او که خانواده و دوستان شهیده به آن اشاره دارند عبارت اند از : 1- فردی بسیار پر تلاش و آگاه بود که با انواع ایدوئولوژی ها آشنا بود و کتابی در این زمینه نبود که مطالعه نکرده باشد . 2- فردی خوش رفتار بود وبدون گزینش به دیگران محبت می کرد. 3- با دخترانی که حجاب مناسبی نداشتند با اخلاق خوش برخورد می کرد و مشکلات فکریشان را بر طرف می نمود به طوری که آن ها با اختیار با حجاب می شدند. 4- به مناطقی مثل کردستان( ابتدا انقلاب) می رفت و با ضد انقلاب ها بحث می کرد و سعی در هدایت آن ها داشت و در سال 66 در مراسم برائت از مشرکین در حالی که غسل شهادت کرده بود بر اثر اصابت باتوم به سرش به شهادت رسید @tashahadat313
در اتاقش عکسی از حضرت امام خمینی (ره) را قاب شده به دیوار آویزان کرده بود. خیلی‌ها به او می‌گفتند اگر رئیس بیمارستان عکس را ببیند، برخورد بدی با او خواهد کرد، اما او عکس را پایین نیاورده بود. یک روز رئیس بیمارستان _دکتر عارفی_ که بعد‌ها به خارج از کشور متواری شد، برای سرکشی به اتاق‌ها آمد و متوجه قاب عکس امام بر روی دیوار اتاق فوزیه شد و با عصبانیت دستور داد که عکس را از روی دیوار بردارد، اما فوزیه گفته بود: اتاق متعلق به من است و هر عکسی را که بخواهم در آن آویزان می‌کنم، رئیس بیمارستان هم فوزیه را تهدید به کسر یک ماه از حقوقش کرده بود، اما فوزیه حرفش یک کلام بود: اگر اخراج هم بشوم عکس را از روی دیوار پایین نمی‌آورم. وقتی هم که مدرسه می‌رفت، چند بار به خاطر حجاب اسلامی‌اش از طرف مدیر مدرسه تنبیه و توبیخ شده بود، اما خم به ابرو نمی‌آورد، هیچ وقت زیر بار حرف زور نمی‌رفت و در اکثر راهپیمایی‌ها هم با حجاب اسلامی پا به پای مردان و زنان دیگر شرکت می‌کرد. ...🌷🕊 @tashahadat313