°•|#شهیــدانہ|•°
بازۍ اسم فامیل بود...
اسم با [شیڹ] رو نوشتہ بود؛
#شہیده ...♡
ڪلے بہش خندیدیم!
بعدنا ڪہ شہید شد فہمیدیم
چہ قدر عاشق بودهـہ...
🏴 @taShadat 🏴
I am tired...:
*⚘﷽⚘
#طنز_جبهه
طلبه های جوان👳آمده بودند برای #بازدید👀 از جبهه
0⃣3⃣نفری بودند.
#شب که خوابیده 😴بودیم
دوسه نفربیدارم کردند😧
وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜
مثلا میگفتند:
#قرمز چه رنگیه برادر؟!😐
#عصبی شده بودم😤.
گقتند:
بابابی خیال!😏
توکه بیدارشدی
#حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو #بیدار کنیم!😎
دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️
خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉
حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇
قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه #تشییعش کنند!😃😄
فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا
و #قول گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد!
گذاشتیمش روی #دوش🚿بچه ها و راه افتادیم👞
•| #گریه و زاری!😭😢
یکی میگفت:
ممدرضا !
نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩
یکی میگفت:
تو قرار نبود شهید شی!
دیگری داد میزد:
#شهیده دیگ چی میگی؟
مگه توجبهه نمرده!
یکی #عربده میکشید😫
یکی #غش می کرد😑
در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند!
گفتیم برویم سمت اتاق #طلبه_ها
#جنازه را بردیم داخل اتاق
این بندگان خدا که فکر میکردند #قضیه جدیه
رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر #میت
در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم :
برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک
نیشگون محکم بگیر☺️😂
رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت:
محمد رضا این قرارمون نبود😩
منم میخوام باهات بیااااام😭
بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید
وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند!
ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅
🌷 @taShadat 🌷
*⚘﷽⚘
#طنز_جبهه
طلبه های جوان👳آمده بودند برای #بازدید👀 از جبهه
0⃣3⃣نفری بودند.
#شب که خوابیده 😴بودیم
دوسه نفربیدارم کردند😧
وشروع کردند به پرسیدن سوال های مسخره و الکی!😜
مثلا میگفتند:
#قرمز چه رنگیه برادر؟!😐
#عصبی شده بودم😤.
گقتند:
بابابی خیال!😏
توکه بیدارشدی
#حرص نخور بیا بریم یکی دیگه رو #بیدار کنیم!😎
دیدم بد هم نمیگویند😍😂☺️
خلاصه همین طوری سی نفررابیدارکردیم!😅😉
حالا نصف شبی جماعتی بیدارشدیم و همه مان دنبال شلوغ کاری هستیم!😇
قرار شد یک نفر خودش را به مردن بزند و بقیه درمحوطه قرارگاه #تشییعش کنند!😃😄
فوری پارچه سفیدی انداختیم روی محمد رضا
و #قول گرفتیم تحت هرشرایطی 😶خودش رانگه دارد!
گذاشتیمش روی #دوش🚿بچه ها و راه افتادیم👞
•| #گریه و زاری!😭😢
یکی میگفت:
ممدرضا !
نامرد چرا رفتیییی؟😱😭😩
یکی میگفت:
تو قرار نبود شهید شی!
دیگری داد میزد:
#شهیده دیگ چی میگی؟
مگه توجبهه نمرده!
یکی #عربده میکشید😫
یکی #غش می کرد😑
در مسیر بقیه بچه ها هم اضافه➕میشدند و چون از قضیه با خبر نبودند واقعا گریه 😭و شیون راه می انداختند!
گفتیم برویم سمت اتاق #طلبه_ها
#جنازه را بردیم داخل اتاق
این بندگان خدا که فکر میکردند #قضیه جدیه
رفتند وضو گرفتند و نشستند به قران 📖خواندن بالای سر #میت
در همین بین من به یکی از بچه ها گفتم :
برو خودت رو روی محمد رضا بینداز ویک
نیشگون محکم بگیر☺️😂
رفت گریه کنان پرید روی محمد رضاوگفت:
محمد رضا این قرارمون نبود😩
منم میخوام باهات بیااااام😭
بعد نیشگونی 👌گرفت که محمد رضا ازجا پرید
وچنان جیغی کشید😱که هفت هشت نفر از بچه ها از حال رفتند!
ماهم قاه قاه میخندیدیم😬😂😂😂😅
.....خلاصه آن شب با اینکه #تنبیه 👊سختی شدیم ولی حسابیی خندیدیم
#خنده_حلال😂
اللهــــم عجـــل لولیک الفــــرج
@tashadat
«زهرا فارسی بندری» از شهدای زن استان بوشهر است که با شروع جنگ تحمیلی،
خود را برای شهادت آماده کرد، با روسری سر بر بالین میگذاشت و با خود نجوا میکرد:
«نکند حمله کنند و در خواب به شهادت برسم و سرم عریان باشد».
#شهیده🌷
@tashahadat313
+ ای شهیدان عشق مدیون شماست
هرچه ما داریم از خون شماست...🥀⃟🌿
#سهمشمایکصلواتهدیهبهروح
#شهیدهمریمفرهانیان✨
#شهیده
@tashahadat313
✧ #شهیده رقیه رضایی
بانویی با وقار و مومن بود که حج خونین مکه در سال 1366 توسط مزدوران سعودی به شهادت رسید .
از خصوصیات اخلاقی او که خانواده و دوستان شهیده به آن اشاره دارند عبارت اند از :
1- فردی بسیار پر تلاش و آگاه بود که با انواع ایدوئولوژی ها آشنا بود و کتابی در این زمینه نبود که مطالعه نکرده باشد .
2- فردی خوش رفتار بود وبدون گزینش به دیگران محبت می کرد.
3- با دخترانی که حجاب مناسبی نداشتند با اخلاق خوش برخورد می کرد و مشکلات فکریشان را بر طرف می نمود به طوری که آن ها با اختیار با حجاب می شدند.
4- به مناطقی مثل کردستان( ابتدا انقلاب) می رفت و با ضد انقلاب ها بحث می کرد و سعی در هدایت آن ها داشت
و در سال 66 در مراسم برائت از مشرکین در حالی که غسل شهادت کرده بود بر اثر اصابت باتوم به سرش به شهادت رسید
@tashahadat313
در اتاقش عکسی از حضرت امام خمینی (ره) را قاب شده به دیوار آویزان کرده بود.
خیلیها به او میگفتند اگر رئیس بیمارستان عکس را ببیند، برخورد بدی با او خواهد کرد، اما او عکس را پایین نیاورده بود.
یک روز رئیس بیمارستان _دکتر عارفی_ که بعدها به خارج از کشور متواری شد، برای سرکشی به اتاقها آمد و متوجه قاب عکس امام بر روی دیوار اتاق فوزیه شد و با عصبانیت دستور داد که عکس را از روی دیوار بردارد، اما فوزیه گفته بود: اتاق متعلق به من است و هر عکسی را که بخواهم در آن آویزان میکنم، رئیس بیمارستان هم فوزیه را تهدید به کسر یک ماه از حقوقش کرده بود، اما فوزیه حرفش یک کلام بود: اگر اخراج هم بشوم عکس را از روی دیوار پایین نمیآورم.
وقتی هم که مدرسه میرفت، چند بار به خاطر حجاب اسلامیاش از طرف مدیر مدرسه تنبیه و توبیخ شده بود، اما خم به ابرو نمیآورد، هیچ وقت زیر بار حرف زور نمیرفت و در اکثر راهپیماییها هم با حجاب اسلامی پا به پای مردان و زنان دیگر شرکت میکرد.
#شـهـیـده #فوزیه_شیردل...🌷🕊
@tashahadat313