مجید می گفت: خواب مادر سادات را دیدم☺️، پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود، با رفتنش موافقت نشد، به حضرت زهرا قَسمشان داد و کارش راه افتاد.🕊
🍃هفته ی بعد، شب آخر جورابهای همرزمانش را میشست، همرزمش به مجید گفت: حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار خالکوبی روی دستت داری😞؟ گفت: تا فردا این خالکوبی یا خاک میشه و یا اینکه پاک میشه...
و فردای آن روز با اصابت یک تیر به بازوی سمت چپش که دستش را پاره کرد و سه یا چهار گلوله به سینه و پهلویش نشست و با ذکر یا زهرا (س) به شهادت رسید.💔
#شهید_مجید_قربانخانی🌹
مجید می گفت: خواب مادر سادات را دیدم☺️، پایم که به سوریه برسد هفته بعد میهمان او خواهم بود، با رفتنش موافقت نشد، به حضرت زهرا قَسمشان داد و کارش راه افتاد.🕊
🍃هفته ی بعد، شب آخر جورابهای همرزمانش را میشست، همرزمش به مجید گفت: حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار خالکوبی روی دستت داری😞؟ گفت: تا فردا این خالکوبی یا خاک میشه و یا اینکه پاک میشه...
و فردای آن روز با اصابت یک تیر به بازوی سمت چپش که دستش را پاره کرد و سه یا چهار گلوله به سینه و پهلویش نشست و با ذکر یا زهرا (س) به شهادت رسید.💔
#شهید_مجید_قربانخانی🌹
🏴 @taShadat 🏴
🌸﷽🌸
🔻مادر شهید
🔰همه میدانستند #من_ومجید رابطهمان به چه شکل است. رابطه ما مادر فرزندی نبود. مجید مرا مریم خانم☺️ و #پدرش را آقا افضل صدا میکرد. ما هم همیشه به او #داداش_مجید میگفتیم.
آنقدر به هم نزدیک بودیم💞 که وقتی رفت همه برای آنکه آرام و قرار داشته باشیم در خانهمان جمع میشدند. وقتی خبر #شهادتش🕊 پخش شد اطرافیان نمیگذاشتند من بفهمم❌ لحظهای مرا تنها👤 نمیگذاشتند.
با اجبار مرا به خانه برادرم🏡 بردند که کسی برای گفتن #خبرشهادت به خانه آمد، من متوجه نشوم. حتی یک روز عموها و برادرهایم تا ۴ صبح تمام پلاکاردهای دورتا دور یافتآباد را جمع کرده بودند که من متوجه شهادت پسرم نشوم😔
این کار تا ۷ روز ادامه پیدا کرد و من چیزی نفهمیدم ولی چون تماس نمیگرفت📵 بیقرار بودم. یکی از دخترهایم درگوشی همسرش #خبر_شهادت را دیده بود و حسابی حالش خرابشده بود😭
او هم از ترس اینکه من بفهمم خانه ما نمیآمد🚷 آخر از تناقضات حرف هایشان و #شهید شدن دوستان نزدیک مجید، فهمیدم #مجید_من هم شهید شده🕊 است.
#شهید_مجید_قربانخانی🌹
🕊 @taShadat 🕊
تا حالا با #شهدا رفاقت کردی؟!🙂
رفیق #شهید داری؟!😇
دوست #شهیدت کیه؟! 🤔
روی اسم رفیق #شهیدت بزن ببین کجا میبرتت 😳☺️😍
#شهید_ابراهیم_همت 🌹 #شهید_ابراهیم_هادی 🌺
#شهید_احمد_مشلب 🌷
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری 💐
#شهید_بابک_نوروزی 🌸
#شهید_صیاد_شیرازی 🌻
#شهید_محسن_حججی 🌹
#شهید_مهدی_باکری 🌼
#شهید_حجتالله_ملارحیمی 🌷
#شهیدجهادمغنیه 🌺
#شهید_عباس_بابایی 🌸
#شهید_رسول_خلیلی 💐
#شهید_محمودرضا_بیضائی 🌹
#شهید_حسین_معزغلامی 🌼
#شهید_مسعود_عسکری 🌺
#شهید_مصطفی_نبیلو 💐
#شهید_مجید_قربانخانی 🌸
#شهید_محمد_دهقان_امیری 🌷
#شهید_عباس_دانشگر 🌻
حواست باشه ⚠️
یه موقع دست رد ✋🏻 به دعوت #شهدا نزنی 🙃
#شهدا منتظرت هستن 😍
تادیر نشده بیا 😇
16.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺استخوان های مجید من سوخته ، اینقدر نگید اینها برای پول میرن...
🎥صحبت های جانسوز مادر شهید مدافع حرم مجید قربانخانی بر بالای پیکر فرزندش
#درآرزوشهادت
#شهید_مجید_قربانخانی
#مدافعحرم
•♡ټاشَہـادَټ♡•
🔺از مجید سوزوکی تا مجید بربری #شهیدباخالکوبی
🌼خیلیها مجید سوزوکی فیلم
اخراجیها رو باور نکردن! اما تو همین زمانه شهید مجید قربانخانی که توی
محله شون به #مجید_بربری شهره بود بعد از یک سفر به کربلا متحول میشه و به سوریه میره تا یک گلوله هم سمت
آجرهای حرم خواهر امام حسین(ع) شلیک نشه!
✅ میگن شب آخر وقتی داشته جورابهای همرزمانش را میشسته،
همرزمش به مجید گفته: مجید حیف تو نیست با این اعتقادات و اخلاق و رفتار که خالکوبی روی دستت است.
مجید میگوید: تا فردا این خالکوبی یا خاک میشه، یا پاک میشه. و فردای آن روز داداش مجید محله یافت آباد برای همیشه رفت...💔
#شهید_مجید_قربانخانی🕊
#خاطرات_شهید
💠اخلاق خوب
اعتقادات مذهبی قلبی اش خیلی زیاد بود، منیتی نداشت بدون اینکه در ظاهر بخواهد به مردم نشان دهد.
همش در نهانش بود نه آشکار
بلکه فقط بین خودش و خدایش بود.
● بدییی اگر در خانواده و دیگران می دید زود فراموش می کرد ولی خوبیشون را حسابی به خاطر می سپرد و قدر دانشان بود...
طاقت نداشت غم خانواده و یا کسی را ببیند همیشه سعی می کرد خانواده و اطرافیانش را از خود راضی نگه دارد.
بله! همین خوبی هایش بود که از آن یک شهید ساخت.
#شهید_مجید_قربانخانی🌷
🔖 خاطره ای از
#شهید_مجید_قربانخانی
به #نقل_پدر_شهید
✍ _یکی از دوستان مجید که بعدها هم رزمش شد در قهوه خانه #مجید رفت وآمد داشت.یک شب #مجیدرابه هیئت خودشان برد که اتفاقا خودش مداح بود آنجادر مورد مدافعان حرم ونا امنی های سوریه وحرم#حضرت_زینب(سلام الله )میخوانند و#مجید آن قدر سینه میزد وگریه میکرد که حالش بد میشود. وقتی بالای سرش میروند میگوید 《 مگر من مرده ام که حرم #حضرت_زینب در خطر باشد.من هر طور شده میروم 》از همان شب تصمیم میگیرد که برود
شعری که شهید مجید همیشه دوست داشت نریمان پناهی در منزل آن شهید خواند😭😭
هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا
و #شهید_مجید_قربانخانی_ صلوات 🌱
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🌸