eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند. بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند. من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود. حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد. انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر! جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم. اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد... راوی: دوست شهید
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ #خاطرات_شهید ✍جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند. بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند. من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود. حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد. انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر! جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم. اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد... راوی: دوست شهید #شهید_محمد_پورهنگ🌷 #ولادت_عید_غدیر #شهادت_عید_غدیر #شهید_غدیری @tashadat
🏴…🏴…🏴 °•{طلبه، مدافع حرم #شهید_محمد_پورهنـــــگ🕊🌹}•° 🔴 #ترور_بیولوژیک_شهید_مدافع_حرم ◽️هوا خیلی گرم بود، همسرم توسط یکی از نیروهای نفوذی دشمن که اهل سوریه هم بود و مدتی با ایشان کار می‌کرد مسموم شد. ◽️این فرد یک لیوان آب به همسر من تعارف کرده بود. ظاهر آب هم که هیچ تفاوتی با آبهای سالم نداشت. اما همسرم می‌گفت همان موقع که آب را نوشیدم درد شدیدی در معده‌ام احساس کردم. چندساعت بعد وقتی ایشان به خانه آمد حالش خیلی بد بود. ◽️دکتر از همان اول تشخیص مسمومیت داد اما ما فکر می کردیم که یک مسمومیت ساده غذایی است؛ تصورمان این بود که با مصرف دارو حالش بهتر می شود. اما این اتفاق نیفتاد. سم رفته رفته بیشتر اثر کرد. علائم دیگری هم از راه رسید، مثل تب شدید، علائم سرماخوردگی، خون ریزی معده، تهوع شدید و ضعف و سردرد و سرگیجه. ◽️در نتیجه همسرم در بیمارستان بستری شد و آنجا بود که تشیخص دادند که سم وارد خونشان شده و حتی چند واحد خون جدید به ایشان تزریق کردند که به خیال خودشان تعویض خون انجام شود. اما چون در #ترور_بیولوژیک سم در مرحله‌ای وارد بدن می‌شود که قابل شناسایی نباشد و به سرعت هم اثر کند، ◽️ظرف سه هفته این سم در بدن همسرم اثر کرد و کبد ایشان را از کار انداخت، طوریکه ظاهر کبد ایشان سالم بود اما در داخل کاملا از کار افتاده بود. ما همانجا به تشخیص فوق تخصص خون و دستور مافوق همسرم، به ایران برگشتیم اما به خاطر پیشرفت بیماری، همسرم ظرف یک هفته در بیمارستان شهید شد. @tashadat
✨یک روز صبح که برای نماز صبح بیدار شدم، بعد از نماز خواندن، بدون آنکه همسر عزیزم بفهمد، به بی غیرتی خویش گریه کردم. چرا که داعش کثیف و حرامزاده به حرم دختر علی(ع) حمله کرده بود و من بی غیرت به راحتی خوابیده بودم و خیلی از امیرالمومنین خجالت کشیدم و از ایشان خواستم که مرا به سوریه ببرد تا من فدای دختر عزیز ایشان شوم. که الحمدلله این امر برای من مهیا شد و من به سوریه رسیدم.🍃 ✨بعد که به زیارت ایشان مشرف شدم، حال عجیبی داشتم. فهمیدم که عنایت خاص به من شده است و خواستم که من و تمام اعضای خانواده ام فدای ایشان شویم که ان شاالله این اتفاق خواهد افتاد. در حرم حضرت رقیه (س) احساس خاصی داشتم، ناخودآگاه یاد حضرت زهرا (س) افتادم...😢 🔖دست نوشته های شهید درباره علت عزیمت به سوریه 🌷 🌷 @tashadat
●جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند. بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند. من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود. ●حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد. انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر! جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم. اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد... ✍راوی: دوست شهید 🌷 ❣❣❣❣❣ •♡ټاشَہـادَټ♡•
🥀🕊 🌾حرفهایش به دل می نشست.حتی اگر هزار بار هم حرفی راشنیده بودےاما شنیدنش از زبان او لطفی دیگر داشت. اصلاسخنران قابلی بود.منبرهایش همه گل میکرد.قبل از سخنرانی کلی مطالعه و تحقیق میکرد تاهمه حرف هایش سند داشته باشد.موضوعی انتخاب میکرد که کارایی داشته باشد ودردی ازمردم دوا کند. 💐یک روز دوستی تماس گرفت واز او برای سخنرانی درمجلس یک مداح اسم و رسم دار دعوت کرد.سخنرانشان نیامده بود ودنبال یک منبری خوب بودند.قبول کرد.کلی مطالعه کرد.منبرش حسابی سر وصدا کرد.خودش هم فکر نمیکرد بتواند آنقدر پرشور سخنرانی کند. 🌷ازطرف هیات بااو تماس گرفتند و میخواستند براےمراسمهای بعدی وسال بعد هم او سخنرانی کند.بااینکه کلی اصرار کردند،قبول نکرد.گفت:ازشهرت میترسم.من هنوز دراین قد وقواره نیستم.آن یک جلسه هم عنایت حضرت زهرا(س)بود. ✍به نقل از:همسرشهید 🥀🕊سرباز اسلام ڪہ باشی گاه درحجرهٔ طلبگی با مباحثه و گاه در معرڪہ‌ جهاد با مبارزه سرباختۂ اسلام ڪہ باشی، میشوی . . . 🌹 @tashahadat313