﴾﷽﴿
.
دل توی دلش نبود.
۵۴ روز بود که روحالله را ندیده بود.
دلش پر میکشید برای اینکه یک بار دیگر چهره معصوم او را ببیند.
اصلا قیافه اش را از یاد برده بود.
.
آرام و قرار نداشت تا به او برسد.
دیگرانی که خبر داشتند، دوست داشتند این وصال به تاخیر بیفتد.
نگران حال زینب بودند!
میترسیدند طاقت نیاورد!!!
.
بلاخره زمان وصال رسید.
چشمان زینب به اشک نشست.
این چهرهی روحاللهی نبود که ۵۴ روز پیش به سوریه فرستاده بود.
دست به سمت صورتش برد که صدای مسئول معراج درآمد:
«خانم لطفا به صورتش دست نزنید»
.
بر اثر انفجار انگار صورتش پخته شده بود!😭
.
دلش گرفت.
بغض گلویش را میآزرد.
سرش را نزدیک صورتش برد و گفت:
« بخدا قسم که منم جز #زیبایی نمیبینم، چقدر #قشنگ شدی #روحالله. درسته من تو رو اینجوری نفرستادم، #انتظارم نداشتم که اینجوری برگردی، اما به نظرم خیلی #قشنگ شدی. »
.
شهید روحالله قربانی
🌷 @taShadat 🌷