eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
✨با یـاد تــو دلِ سنگـم، #نـرم چشمـانـم #اشڪ بـار و اعتقـادم #محڪم مے شود در آرزوی آن روزے ڪہ مثـل تـو #پــرواز ڪنم...🕊 •┈┈••✾❀🌷❀✾••┈┈• @taShadat •┈┈••✾❀🌷❀✾••┈┈•
از میلہ هاے این #قفس نگاهم مےرسد بہ تو 🌹 تویے ڪہ #رها شده اے از همۀ تیر و ترڪش هاے #گناه از این تن خاڪے جدا شده اے #پرواز را یادم بده 🕊 اے پرستوے #عاشق،اے شهیــــــد #ســــلام #صـبـحـتــون #شـــــهـــــدایــی 🌷 @taShadat 🌷 صبوری دݪ مادراڹ #شـــهدا #صلوات
حِکایت آنانی اَست که دانِستَند دُنیا نیست... بایَد کرد...🕊 🌷@taShadat 🌷
❤️❤️در باغ شهادت ،، باز باز است... و مسیر آسمان ،، همچنان آغوش خود را برای پرندگان سبک بال ،، گشوده است. کافی است کنیم ؛ تا کنیم. جنگ در عراق و سوریه و دیگر مناطق جهان نشان داد که مسئولیت دسته سوم که وفادار مانده اند ،، پایان نمی‌پذیرد. امثال سردار شهید همدانی هنوز هستند. 🌹🌹یاد شهدا همراه با صلوات
✨ انسان های به خواب رفته، شوید دیگر وقت هوشیاری است نکند که خوابِ مرگ گریبان شما را بگیرد، زنده شدن شما بستگی به گفتن به ندای حق دارد🍂 مردم حلقه های زنجیری که شیطان شما را به دنیا متصل کرده بشکنید و از قفس تنگ دنیا برهید، کنید ... خدای من! آیا می شود پر کشید؟! آیا می شود شاهد را به آغوش کشید، مرگ را می گویم، شش سال است که منتظر این ، منتظر این وصالم، وصالی که دلم را به کشید، آیا  می شود از قفس تنگ و کوچک تن رهید؟! آیا  توانایی 🦋 شدن را داریم؟! پروانه را سوختنی است به دور شمع،  مهم این است که وجودمان پروانه گردد🌷 تقاضایم از شما این است که سلاح به زمین افتاده ام را بر گیرید و همواره حاضر در اسلامی عزیزمان باشید و به دقت به کلام ملکوتی امام امت خمینی کبیر گوش فرا دهید، ولی فقیه بنماید که آخرت شما را اطاعت از ولایت می کند.🍂 اگر می خواهید یابید همواره رهبری باشید، دوستانم دوست دارم دست به تجارت سودمندی زنید و جان های خود را به بهای کسب رضای خداوند متعال بفروشید. ... خدا دینش را حفظ خواهد نمود چقدر خوب است که شما دین خدا را کنید و از درِ جهاد که درِ مخصوص اولیاء خداست وارد شوید.🌺 ای انسان هایی که خالق خود را نموده اید اگر میزان اشتیاق خداوند متعال را نسبت به خود می دانستید همان دم از دیدار حق جان می دادید. بیچاره هایی که به خدا پشت کرده اید، برگردید، برگردید که خداوند شماست، خداوند منتظر است که انسان شوید و به جوار او در آیید و به او نظر کنید. ...✨ سعی کنید که پرورش را مقدم بر همه کارهایتان قرار دهید دوستانم!! سعی نکنید که علم را برای علم بیاموزید از علم وسیله ای برای به خدا و نردبان انسانیت استفاده نمایید.📿 علم وسیله ای عالی برای شناخت است. ... از یاد خدا نباشید به یاد داشته باشید که غیر خدا فانی است پس باید دل به باقی سپرد چون شما برای بقا آفریده شده اید نه برای فنا، شما برای عالم آفریده شده اید نه برای دنیا. همواره در فکر خدمت در جهت باشید.🌷 9⃣ @tashadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 #پرواز 🌷ما روز شنبه با اشرار درگیر شده بودیم . روزهای اول حال اسماعیل بهتر بود ، اما هرچه می گذشت حالش بدتر می شد . سرانجام در 22 اسفند 87 پس از چند روز تحمل درد، با سینه ای مجروح و پهلویی شکسته؛ هم چون مادرمان حضرت زهرا(س) به شهادت رسید. به ندای امام زمان (عج) لبیک گفت و به ملکوت پر کشید. شرافتمندانه ترین مرگ را که همان شهادت است، برگزید و نامش را برای همیشه در تاریخ جاویدان کرد. 🌷دستنوشته ای از #شهید_اسماعیل_سریشی: «بار خدایا! مادامی که عمر من در اطاعت تو صرف میگردد، مرا زنده بدار و زمانیکه عمرم چراگاه شیطان شد، پیش از آنکه گرفتار خشم و غضب تو گردم، جانم را بستان.» @tashadat
بلّغ سلامنا ... . پرواز کردن سخت نیست... عاشق که باشی بالت می‌دهند؛ و یادت می‌دهند تا کنی... آن هم عاشقانه... ♥️ سردار دل ها حاج و شهید 🌷 @taShadat 🌷
namaaz9.mp3
4.04M
نماز سکوی ۹☘ 🎤 استاد بسیار شیوا مفید تاثیر گذار برای آشنایی بیشتر با نماز ‌ ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
namaaz10.mp3
3.91M
🎙 ☘ سکوی ۱۰☘ 🎤 استاد بسیار شیوا مفید تاثیر گذار برای آشنایی بیشتر با نماز ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
AUD-20211113-WA0000.mp3
3.65M
☘☘نماز سکوی ۱۱ ☘☘ 🎤 استاد بسیار شیوا مفید تاثیر گذار برای آشنایی بیشتر با نماز ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 شکسته_هایم_بعد_تو 🇮🇷قسمت ۸۷ و ۸۸ اما زن است دیگر، دلش بند یک مرد تا ابد میماند، باید با این چه کند؟ رها چه گفته بود؟ قبل از آمدن معصومه چه گفت؟ راستی، اگر ارمیا هم مثل سید مهدی شود و دیگر نیاید؟ نه... امکان ندارد! ارمیا کجا و سید مهدی کجا؟ ارمیا کجا و شهادت کجا؟ ارمیا و این حرف‌ها؟ اصلا چه کسی گفته حق دارند ارمیا را با سید مهدی مقایسه کنند؟ سید مهدی تک بود... بهترین بود؛ اصلا سید مهدی نمونه‌ی دومی نداشت! ارمیا هرگز مانند او نمیشد؛ اصلا تقصیر ارمیاست که سیدمهدی دیگر به خواب آیه . ارمیا مزاحم خلوت‌های ذهنی‌اش با یاد سیدمهدی است! چشمانش بسته شد ، و همانجا روی مبل و وسط ذهنی‌اش به خواب رفت... خوابی که سیدمهدی مهمان آن بود و نه ارمیا؛ خوابی که سراسر پریشانی بود و هرج و مرج... ساعت یک و نیم بعدازظهر بود ، که آیه با آخرین مراجعش خداحافظی کرد، ده دقیقه‌ای مشغول نوشتن گزارش بود. زمانی که سررسیدهایش را مرتب در کشوی میزش گذاشت و در آن را قفل کرد، دو ضربه به در اتاقش خورد. این مدل در زدن دکتر صدر بود. آیه بلند شد و در را برای دکتر باز کرد. آیه: _سلام استاد، چیزی شده؟ صدر روی صندلی مراجع نشست و با دست به صندلی بغل دستش اشاره کرد که بنشیند: _مگه باید چیزی شده باشه؟ آیه همانطور که مینشست: _تا چیزی نشه که شما از اون اتاق خوشگلتون بیرون نمیایید. صدر خنده‌ای کرد: _حق داری، حاج علی نگرانته؛ گفت من باهات صحبت کنم. آیه لبخندش پر درد شد: _کارم به اینجا کشید؟ +به کجا؟ _که دست به دامن شما بشن؟ +خودت بهتر میدونی که همه‌ی آدما نیاز به مشاوره و درددل کردن، تخلیه هیجانی و از همه مهمتر شنیده شدن دارن؛ با حرف نزدن و و از میخوای به کجا برسی؟ به فکر هستی؟ امانتداری میکنی؟ رها گفت وضع زینب اصلا خوب نیست؛ وقتی رها میگه خوب نیست من مطمئن میشم یه جای کار داره میلنگه! ارمیا چرا تنها رفت؟چرا وقتی بیمارستان بودی رفت؟ ارمیایی که من سه ساله میشناسم اینجوری نبود! آیه: _سه سال؟ شما که تازه... صدر میان کلامش آمد: _چند ماه بعد از شهادت سیدمهدی بود که یه روز پدرت اومد، ارمیا رو آورده بود. من سه ساله با زیر و بم این بچه آشنام. +چرا میومد؟ _اینا دیگه جزء اسرار مراجع منه؛ فقط گفتم که بدونی ارمیا آشنای یکی دو روزه نیست که بخوای من رو از سرت باز کنی! +اونروز تو بیمارستان حرفای خوبی بهش نزدم. _بعد از اونروز باهاش حرف زدی؟ +نه. _میدونی کجاست و کی میاد؟ +بابا گفت رفته همون روستایی که قرار بود ما بریم. _برنامه آینده‌ت چیه؟ وقتی اومد؟ +نمیدونم استاد! من هنوز با رفتن مهدی کنار نیومدم! _مهدی برمیگرده؟ +نه! _اما ارمیا میتونه بره؛ میتونه خسته بشه! صدای ارمیا از لای در نیمه باز اتاق آمد: _من خسته نمیشم دکتر؛ اینقدر آیه رو اذیت نکنید! صدر به سمت صدا برگشت و با دیدن ارمیا با آن ریش‌های چند روزه، از روی صندلی بلند شد و به سمتش رفت: _سلام؛ رسیدن به خیر! ارمیا شرمنده سرش را پایین انداخت: _ببخشید، سلام. ممنون؛ شما هم خسته نباشید. +تو خسته نباشی مرد خدا! _مرد خدا رو زمین چی کار داره دکتر؟ مرد خدا بالش برای پریدن باز بازه! صدر: _لطفا تو قصد نکن. داغ مهدی برای همه‌مون بس بود! ارمیا: _بعضی داغ‌ها هیچوقت سرد نمیشن، شما که اینو میدونید نباید به آیه خانوم فشار بیارید؛ دست ما امانتن! صدر: _خودتون میدونید؛ من برم که خانومم منتظره.