🌿تلنگــر
◎تاحالابہاینفڪرڪردے ،
◎شایـدیــارانامامزمان ‹عج›
◎ درحالحاضر ۳۱۲نفـر باشہ
◎ و بابرگشتن تُ ↬
◎ باخوبشدنتوبشہ ۳۱۳تا
◎و اونوقتہڪہامامزمــاݩبیاد ...♥️🍃
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
AUD-20211223-WA0036.
3.6M
☘نماز سکوی پرواز ۲۵☘
❣با خدا حرف بزن!
این تنها هم کلامی آرامش دهنده است،
که تو رو غرق نور میکنه!
💓تو و خدا...دونفری!
حرفاتو بگو...خدا میشنوه
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
🔰 #کلام_شهید | #شریک_زندگی
🌟 شهید سعید گلاب بخش؛
ای همسرم و ای شریک زندگی و شهادتم، این فرزندان پاک و معصوممان را که امانت پروردگار است در پیش ما، با قدرت و قوت و راهنمائی گرفتن از خدای تبارک و تعالی و امام زمان (عج) و نایب او روح الله، کسی که تختها و کاخهای طاغوتها زمان را ابراهیم وار زیر کشید و با قدرت گرفتن از پروردگار همچنان این کشتی نوح را به سمت الله هدایت می کند، آنچنان تربیت کن که در دلشان ایمان و در زبانشان ذکر خدا باشد، آنچنان تربیت کن تا زندگیشان و هدفشان و امیدشان «الله» باشد و چنان تربیت کن که ان شاءالله خداوند و امام زمان موعود (عج) راضی و خشنود گردند.
هر کاری که انجام می دهی و هر حرفی می زنی برای خدا و به خاطر خدا و برای رضای خدا باشد و هدفت و امیدت فقط الله باشد و رضای او را و خشنودی امام زمان (عج) را شرط هر کاری برای خود قرار ده و همیشه نیز همانند گذشته راضی باش به رضای خدا.》
#محسن_چریک
@tashahadat313
ٺـٰاشھـادت!'
✍️ رمان #دمشق_شهر_عشق #قسمت_صد_و_بیست_و_هفت 💠 از اینهمه دستپاچگی، مادرش خندید و ابوالفضل دیگر د
✍🏻 رمان #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_صد_و_بیست_و_هشت
💠 طعم #عشقش به کام دلم بهقدری شیرین بود که در برابرش تنها پلکی زدم
و او از همین اشاره چشمم،
پاسخش را گرفت که لبخندی شیرین لبهایش را ربود و ساکت سر به زیر انداخت.
در این شهر هیچکدام آشنایی نداشتیم که
چند روز بعد تنها با حضور ابوالفضل و مادرش در دفتر #رهبری در زینبیه عقد کردیم.
💠 کنارم که نشست گرمای شانههایش را حس کردم
و از صبح برای چندمین بار صدای تیراندازی در #زینبیه بلند شده بود که
دستم را میان انگشتانش محکم گرفت و زیر گوشم اولین #عاشقانهاش را خرج کرد :
«باورم نمیشه دستت رو گرفتم!»
از حرارت لمس احساسش،
گرمای #عشقش در تمام رگهایم دوید و نگاهم را با ناز به سمت چشمانش کشیدم که
....
ضربهای شیشههای اتاق را در هم شکست.
💠 مصطفی با هر دو دستش سر و صورتم را پوشاند و
شانههایم را طوری کشید که هر دو با هم روی زمین افتادیم.
بدنمان بین پایههای صندلی و میز شیشهای سفره #عقد مانده بود،
تمام تنم میان دستانش از ترس میلرزید و همچنان رگبار #گلوله به در و دیوار اتاق و چهارچوب پنجره میخورد.
💠 ابوالفضل خودش را از اتاق کناری رسانده و فریاد #وحشتزدهاش را میشنیدم
:«از بیرون ساختمون رو به گلوله بستن!»
مصطفی دستانش را روی سر و کمرم سپر کرده بود تا بلند نشوم و مضطرب صدایم میکرد
:«زینب حالت خوبه؟»
زبانم به سقف دهانم چسبیده و او میخواست بدنم را روی زمین بکشد که
دستان ابوالفضل به کمک آمد.
خمیده وارد اتاق شده بود و شانههایم را گرفت و با یک تکان از بین صندلی تا در اتاق کشید.
💠 مصطفی به سرعت خودش را از اتاق بیرون کشید و رگبار گلوله از پنجرههای بدون شیشه همچنان دیوار مقابل را میکوبید که
جیغم در گلو خفه شد.
مادر مصطفی کنار دیگر کارکنان دفتر #رهبری گوشه یکی از اتاقها پناه گرفته بود
، ابوالفضل در پناه بازوانش مرا تا آنجا برد و او مادرانه در آغوشم کشید.
#ادامه_دارد..
🌷 @tashahadat313 🌷
✍🏻 رمان #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_صد_و_بیست_و_نه
💠 مصطفی پوشیده در پیراهن سفید و کت و شلوار نوک مدادی #دامادیاش
هراسان دنبال اسلحهای میگشت
و چند نفر از کارکنان دفتر فقط کلت کمری داشتند که
ابوالفضل فریاد کشید
:«این بیشرفها دارن با #مسلسل و دوشکا میزنن،
ما با کلت چیکار میخوایم بکنیم؟»
روحانی مسئول دفتر تلاش میکرد ما را آرام کند
و فرصتی برای آرامش نبود که تمام در و پنجرههای دفتر را به رگبار بسته بودند.
💠 مصطفی از کنار دیوار خودش را تا گوشه پنجره کشاند و صحنهای دید که
لبهایش سفید شد،
به سمت ابوالفضل چرخید و با صدایی خفه خبر داد :
«اینا کیِ وقت کردن دو طرف خیابون رو با سنگچین ببندن؟»
من نمیدانستم اما ظاهراً این کار در جنگ شهری #دمشق عادت #تروریستها شده بود که جوانی از کارمندان دفتر آیه را خواند
:«میخوان راه کمک ارتش رو ببندن که این وسط گیرمون بندازن!»
💠 و جوان دیگری با صدایی عصبی وحشیگری ناگهانیشان را تحلیل کرد
:«هر چی تو حمص و حلب و دمشق تلفات میدن از چشم #رهبری ایران میبینن!
دستشون به #حضرت_آقا نمیرسه،
دفترش رو میکوبن!»
سرسام مسلسلها لحظهای قطع نمیشد،
میترسیدم به دفتر حمله کنند و تنها #زن جوان این ساختمان من بودم که مقابل چشمان همسر و برادرم به خودم میلرزیدم.
💠 چشمان ابوالفضل به پای حال خرابم آتش گرفته
و گونههای مصطفی از #غیرت همسر جوانش گُر گرفته بود که
سرگردان دور خودش میچرخید.
از صحبتهای درگوشی مردان دفتر پیدا بود فاتحه این حمله را خواندهاند که
یکیشان با #تهران تماس گرفت و صدایش را بلند کرد :
«ما ده دیقه دیگه بیشتر نمیتونیم #مقاومت کنیم!»...
#ادامه_دارد
🌷 @tashahadat313 🌷
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
#دعاےفرج🌱
#قرارِهرروزمون♥
-بسمالله...🌸
بخونیمباهم...🤲🏻
ـاِلٰهےعَظُمَالْبَلٰٓآوَبَرِحَالخَفٰآء
ُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…✨🍃
•♡ټاشَہـادَټ♡•
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
#نماز_شب
♨️ توصیه #امام_زمان(عجلالله) به آیت الله مرعشی در مورد نماز شب...
💠آیت الله مرعشی:
🔸«روزی در راه زیارت گم شدم و بالأخره تا نزدیک مرگ بیتاب گشتم.
🔸با توسّلی به امام زمان«ارواحنافداه»، حضرت به سراغ من آمدند و مرا نجات دادند و فرمودند:
🔸 «ننگ است برای شیعیان ما که نماز شب نداشته باشند.»
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
•♡ټاشَہـادَټ♡•
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
🌙 *شبتون شهدایی*
*💞عشقتون زهرایی*
*😌مرامتون حیدری*
*❤️امرتون رهبری*
*🤲راه هتون محمدی*
*😇دلتون حسینی*
*💔غمتون حسنی*
*💪جسمتون عباسی*
*✨عاقبتتون مهدوی*
~اݪݪهم عجݪ ݪۅݪیڪـ اݪفڔج❤️~_
❣سلامبرعاشقانولایت❣
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۱
میلادی: Saturday - 07 May 2022
قمری: السبت، 5 شوال 1443
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
❇️ وقایع مهم شیعه:
ا 🔹حرکت امیر المومنین علیه السلام به سمت صفین، 36ه-ق
🔹ورود حضرت مسلم بن عقیل به کوفه، 60ه-ق
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا سالروز تخریب قبور ائمه علیهم السلام در بقیع
▪️10 روز تا شهادت حضرت حمزه و وفات حضرت عبدالعظیم حسنی علیهما السلام
▪️20 روز تا شهادت امام صادق علیه السلام
▪️26 روز تا ولادت حضرت فاطمه معصومه س و آغاز دهه کرامت
▪️36 روز تا ولادت امام رضا علیه السلام
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
هدایت شده از ٺـٰاشھـادت!'
دعاے هفتم صحیفہ سجادیہ..
چند دقیقہ بیشتر وقت نمیگیرہ...🍂
ولے بہ جاش حرف رهبرمون زمین نمی مونہ...🌹🍃
#صحیفہ_سجادیہ
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
#سلام_امام_زمانم
شـــــنبه صبح ها را مے سپارم
به نگاه تـــــو
دست مے گذارم روے سینه و
سلام ات مے دهم...🌸
هفته ام را به دست بگیر و جـــــلا بده!
#هفته_تون_پر_برکت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
✍امام باقر علیه السلام:
✨لِکُلِّ شَيْءٍ رَبِیعٌ وَ رَبِیعُ الْقُرآنِ شَهْرُ رَمَضَانَ
🌿هر چیزی بهاری دارد و بهار قرآن ماه رمضان است.
📚کافی،ج2،ص630
#حدیث
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
حاج قاسم میگفت:✨
حتیاگہیـهدرصداحتمـالبِـدیڪہ
یـهنفر یهروزیبرگـردهوتوبہکنـه...
حـقنداریراجبشقضاوتڪنۍ!🙃
قضاوتفقطڪارخداست!
-فلذاحواسمـونباشه🚶♂
#شہیدانہ ♥️
#حاج_قاسم ✨
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••🌼•••·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·
گفـت: دختر رو چہ بہ #شہـآدت؟!💣
🦋گفتـم:
شاید #دخترها توےِ جنگ
شهید نشنـ🍃
🦋اما همین بس کہ #ازنسل
بعضے مادرهآ
#چمران و آوینے و
قاسم سُلیمانـے داریم..✌️🏻♥️
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
4_310226054725763861.mp3
3.29M
☘نماز سکوی پرواز ۲۶☘
❣انسان های بزرگ؛
هر روز که می گذرد، عاشق تر می شوند؛
پنجه در پنجه خدا....
چشم در چشم خدا....
با هر رکن نماز، تا بوسيدنش ؛پرواز می کنند!
پرواز بياموزيم
꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
🔻 شهیدي داشتیم که میڱفت با انگشتان دست هآتون ذکر بگید؛ که پَس فــردا، توقیامت تَک تک انگشتاتون شھادت میدن..!
تسبیح و صلوات شمار که نمیان شھادتـــــ بدن/:
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷
@tashahadat313
🔰 #سیره_شهدا
🌟اصغر وصالی شرایط را میسنجید که الان با این وضعیت باید چطور رفتار کند. مشخصه دوم اصغر با توجه به جدیتی که داشت، انعطاف پذیری بود. او خود محور نبود. هر شب با نیروهایش جلسه داشت و کارهای روزانهیشان را بررسی میکردند. هر کس هم انتقادی داشت میگفت. موفقیتهایشان را در جلسه مطرح میکردند تا از آن برای عملیاتهای بعدی استفاده کنند. نظرات نیروها برای اصغر وصالی بسیار اهمیت داشت. به همین خاطر همیشه نظرخواهی میکرد. در سیستم نظامی خیلی کمتر دیده شده است که فرمانده از نیروهایش نظر بخواهد، اما اصغر این خصوصیت را داشت.
🌷شهید اصغر وصالی🌷
#فاتحان_جبهه_غرب_کشور
@tashahadat313
به نام عشق ، بنام مدافعان حرم
سرم فدای امام مدافعان حرم
🦋🦋🦋
اگر که قسمت من نیست تاحرم بروم
بخوان مرا تو غلام مدافعان حرم
🦋🦋🦋
من و تو ایم که از روزگار بیزاریم
جهان خوش است به کام مدافعان حرم
🦋🦋🦋
میان کل جهان در مقابل داعش
زبانزد است قیام مدافعان حرم
🦋🦋🦋
فدای غیرت و مردانگی این مردان
فدای لطف و مرام مدافعان حرم
🦋🦋🦋
خودحسین و ابالفضل باده میریزند
به نام خویش به جام مدافعان حرم
🦋🦋🦋
غزل سروده ام اینبار پیشکش باشد
سلامتی تمام مدافعان حرم
🌷@tashahadat313🌷