eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.7هزار عکس
5.4هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
از زندگی شهید حسن فاتحی @tashahadat313
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالگرد شهادت حسن سرطلا، حسن فاتحی (حسن آمریکایی) گرامیباد @tashahadat313
یاد خدا ۱۲.mp3
11.39M
مجموعه ۱۲ | ✘ در زمانهای خاص، مثل شبهای قدر، لیله الرغائب، عرفه و ... و یا در مکانهای خاص مثل حرم، راهپیمایی اربعین، مسجد و .... اگر قلبمون قفل بود و حال معنوی خوبی برای درک اون مکان یا زمان نداشتیم، چکار کنیم؟ @tashahadat313
بدون اینکه چیزی بگه بلند شد برام آب آورد. نه اون حرفی زد نه من. حرف رفتن رو پیش کشید و گفت: منم میخوام برم سوریه... خشکم زد، باورم نمی شد در حالی که تنها چند ماه از ازدواجمون گذشته، چنین تصمیمی بگیره. سکوتم رو شکستم و زود عکس العمل نشون دادم: - تو نباید بری علی! -چرا؟! -چون ما تازه ازدواج کردیم هنوز یه سال نشده علی... ما برا بچه‌مون اسم انتخاب کردیم. داریم خونمون رو درست می کنیم. این همه برنامه برا زندگیمون داریم. -اجباریه خانوم (اینو گفت که چیزی نتونم بگم) -خب این دفه نرو، دفعه بعد میری. امسال اولین بهاریه که قراره باهم عید دیدنی بریم و سفره هفت سین بندازیم. نه گذاشت نه برداشت گفت: «خانم میخوای از زن هایی باشی که روز عاشورا نذاشتن شوهراشون به یاری امام حسین علیه السلام بره؟» دیگه چیزی واسه حرف زدنم نذاشت. ماتم برده بود و دهانم خشک خشک. باز گفت: تو اجازه بده برم، منم عوضش اگه شهید بشم و لایق بهشت باشم و اگه اجازه شفاعت یه نفرو داشته باشم قول شرف میدم اون یه نفر هیچ کس نباشه جز تو... شهید 🌷 @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 شوخی جالب حجت‌الاسلام قرائتی در حضور رئیس جمهور؛ به قول تریاکی‌ها «کم و تیز و چسبان»! @tashahadat313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 نقاب ابلیس 🔥 قسمت18 (الهام) کتاب‌هایی که داده هم بیشتر درباره سکولاریسم است و از زبان ان
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 🔥 قسمت19 (مصطفی) ضربه آرامی به در می‌خورد و مریم می‌آید داخل. همراه جواب سلامش آهی از ته دل می‌کشم. چقدر زحمت کشید سر آماده کردن بسته فرهنگی. قبل از توضیح من، خودش تکه‌های کاغذ پاره را روی میز می‌بیند. چند قدم به سمت میز برمی‌دارد و کتاب پاره شده سایه شوم را در دست می‌گیرد و نشانم می‌دهد: -مصطفی چی شده؟ چرا اینا پاره‌ست؟ به لبه میز تکیه می‌دهم: -امروز اینا رو انداخته بودن دم در مسجد. نمی‌دونم چرا تا ما یه حرکت می‌زنیم سریع جواب میدن. نمی‌دونم چی رو می‌خوان به رخمون بکشن؟ اینکه انقدر جسورن و پشتشون گرمه؟ یا چی؟ مریم کتاب را - که از وسط دو نیم شده- روی میز می‌گذارد و برشورهای پاره شده را برمی‌دارد. وقتی عکس پاره شده آقا را می‌بیند، اندوه نگاهش چندبرابر می‌شود. حق هم دارد. من هم وقتی دیدم عکس آقا پاره شده، حس کردم قلبم را زخم زده‌اند. سرش را بالا می‌آورد و نگاهم می‌کند: -می‌خوان ما دست برداریم، مصطفی! با اینکه دلم مثل سیر و سرکه می‌جوشد، با لحنی دلگرم کننده می‌گویم: -ولی ما دست برنمی‌داریم، درسته؟ هنوز تایید نکرده که الهام می‌آید داخل. سلام کرده و نکرده می‌پرسد: -راسته که یکی از بسته‌ها رو پاره پوره کردن انداختن در مسجد؟ با دست به کاغذهای پاره اشاره می‌کنم. الهام برعکس مریم، نمی‌رود که نگاه‌شان کند. بهتر، اگر عکس پاره شده آقا را ببیند، او هم قلبش زخم می‌شود. -مصطفی اینا چرا اینجوری می‌کنن؟ دستی به صورتم می‌کشم: -لابد می‌خوان شاخ و شونه بکشن که مثلا سرمون به کارمون باشه! سکوت چند دقیقه‌ای، باعث می‌شود صدای تمرین گروه سرود را بشنویم: -ما در غلاف صبر/ پنهان چو آتشیم/ لب تر کند ولی/ شمشیر می‌کشیم! مریم سکوت بین‌مان را می‌شکند: -مصطفی صفر تموم شده ها! مامان اینا می‌خوان تدارک ببینن. تازه یادم می‌افتد باید بساط عروسی را هم وسط این همه کار راه بیندازیم. آوار می‌شوم روی دیوار: - وای کلا یادم رفته بود. الهام نگاهی به من می‌کند و نگاهی به عکس آقا که پاره شده: - آخه الان... الان باید همه انرژیمون رو بذاریم اینجا. اگه درگیر کارای عروسی بشیم... مریم روی صندلی می‌نشیند: -من با حسن حرف زدم. اونم همین رو میگه! عروسی دیر نمیشه اما اگه الان جلوی اینا واینسیم ممکنه خیلی دیر بشه ها! الهام همانطور که با چسب نواری عکس آقا را می‌چسباند می‌گوید: -اگه موافق باشی و موافق باشن، عروسی رو بندازیم عقب. لبخند می‌زنم؛ حرفم را الهام زد. طعم انبه زیر زبانم می‌رود! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 نقاب ابلیس 🔥 قسمت20 (این قسمت را چند دور بخوانید!) (مریم) -ولی به نظر من، اعتقاد یه امر شخصیه. تو اجازه داری هر اعتقادی داشته باشی؛ اما حق نداری من رو مجبور کنی مثل تو فکر کنم. چون فکر هر آدمی برای خودش محترمه. تقدسی که شما می‌گید، فقط یه مسئله ذهنیه نه حقیقی. من به تو حق میدم موقع نماز احساس خوبی داشته باشی، تو هم به من حق بده که با کائنات لذت ببرم. این یعنی آزادی! الهام چندبار با خودکار روی زمین می‌زند و درحالی که نگاهش روی زمین است، لبخند می‌زند: -به نظرت سجده کردن مقابل یه گاو، عاقلانه‌ست؟ یا سجده مقابل سنگی که خودت ساختیش؟ لبانش را جمع می‌کند و سر تکان می‌دهد: -نه... یکم احمقانه به نظر میاد؛ خیلی احمقانه! الهام با بی تفاوتی شانه بالا می‌دهد: -ولی خیلی‌ها توی هند، هنوزم همچین کارایی می‌کنن و بهش اعتقاد دارن. اینم یه اعتقاده، به نظرت محترمه؟ مهسا با انگشتانش بازی می‌کند. الهام لبخند می‌زند: -ببین! اینکه یه عده به چیزی اعتقاد داشته باشن دلیل بر درستیش نمیشه! اگه بخوایم بگیم به تعداد همه آدمای دنیا عقیده و حرف درست وجود داره سنگ رو سنگ بند نمیشه چون هرکسی می‌تونه بگه حرف من درسته پس طبق حرفم کاری رو که می‌خوام انجام میدم! مشکل چیه؟ این که معیار رو گذاشتیم عقیده. عقیده یعنی چیزی که من عمیقا قبولش دارم و به روحم گره خورده. می‌تونه درست یا غلط باشه. مهسا چشم تنگ می‌کند: -یعنی تو میگی عقیده هیچ‌کس کاملا درست نیست؟ حرف الهام را کامل می‌کنم: -حالا فرض کن ما یه قانون بخوایم که مثلا باهاش یه معاهده بین المللی بنویسیم. هرکدومم یه عقیده داریم و یه چیز می‌گیم. چکار باید بکنیم؟ کدوم عقیده رو معیار بذاریم؟ مهسا تند و فرز جواب می‌دهد: - خب ولی همه عقل داریم. عقل معیاره دیگه! انسانیت معیاره! -خب با این حساب، پرستیدن گاو و بت، بی بندوباری، خشونت، تثلیث (اعتقاد به سه خدایی در مسیحیت) غیر عقلانیه و ما به عقاید محترم یه تعداد زیادی از مردم جهان بی احترامی کردیم. حالا اگه بخواد قانون ما اجرا بشه، تکلیف اون مردم چیه؟ -اعتقاد یه چیز شخصیه! الهام می‌گوید: - اما رفتار هرکسی بر اساس اعتقادشه و رفتارای ما توی جامعه اثر می‌ذاره. پس چه بخوایم چه نخوایم، عقیده یه امر اجتماعیه. اگرم تلاش کنی تو قلبت نگهش داری، دیگه اسمش اعتقاد نیست، در حد یه نظریه‌ست. ادامه حرفم هنوز مانده است: -اما گفتی انسانیت خیلی چیز خوبیه اگه در حد یه کلمه باقی نمونه! انسانیت تعریف می‌خواد. کی تعریفش می‌کنه؟ -یه سری اصول انسانی تو همه جای دنیا ثابت و مقدسه. مثل عفت، صداقت، عدالت، صلح... الهام نمی‌گذارد حرفش کامل شود: -مگه خودت نگفتی تقدس یه مسئله ذهنیه، نه حقیقی؟ چطور می‌تونی قوانینت رو براساس چیزای ذهنی بسازی؟ بعد هم خیلی از مردم دنیا همینا رو قبول ندارن و بهشون عمل نمی‌کنن. چون به نفع‌شون نیست. برای همینه که می‌گیم معیار آدما نیستن؛ معیار حقیقته. بله مردم همه یه سری چیزا رو قبول دارن، همین رو می‌گیم فطرت. اما اگه همون مردم از عقیده‌شون برگردن، حقیقت تغییر نمی‌کنه. آدما بخاطر مقام خلیفه اللهی قابل احترام و باارزشن، معیار حقیقته و ارزش آدما به نزدیکی‌شون به حقیقت. چون حقیقت ثابت و واحد و واقعی و عقلانیه. حالا این حقیقت چه چیزی می‌تونه باشه جز خدا؟ توحیدم یعنی همین که معیارمون خدا باشه فقط. لبخند پیروزمندانه‌ای می‌زنم: -جپس تقدسم یه چیز حقیقیه؛ هرچیزی که الهی باشه مقدسه. قانون الهی، نماینده الهی، کتاب الهی... -یعنی شما می‌خواید عقیده‌تون رو بهم تحمیل کنید؟ پیداست دنبال جوابی دندان شکن می‌گردد که این را می‌گوید. الهام لبخند می‌زند: -ما نمی‌تونیم کسی رو مجبور کنیم چطور فکر کنه، ولی می‌تونیم حقیقت رو نشون بدیم. -از کجا می‌دونید حرفتون حقیقته؟ حقیقت آزادیه! -آزادی‌ای که شما میگی خودشم نمی‌دونه حقیقت کجاست؟ این رو خودت گفتی! مبنای حرف ما هم کتاب خداییه که توی تاریخ بشر انقدر واضح و مشخص بوده که حتی نیاز به استدلال هم برای اثباتش نیست، گرچه استدلال‌های محکمم وجود داره! به ساعتش نگاه می‌کند و بلند می‌شود: - ببخشید من باید برم. بعدا با هم صحبت می‌کنیم. خوشحال شدم. الهام با مهسا دست می‌دهد: -جمعه به مناسبت میلاد پیامبر(ص) جشن داریم. خوشحال میشم ببینمتون. لبخندی ساختگی می‌زند: - مرسی، فعلا. تا دم در بدرقه‌اش می‌کنم: -یا علی. 🌸🌸🌸🌸🌸 @tashahadat313
هَر‌وَقت‌دانش‌آموزسرڪلاس‌حاضر باشند، معلم‌خواهد‌آمد :) 💡 ♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@tashahadat313
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز پنجشنبه: شمسی: پنجشنبه - ۰۶ دی ۱۴۰۳ میلادی: Thursday - 26 December 2024 قمری: الخميس، 24 جماد ثاني 1446 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليه السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️5 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام 🌺6 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ▪️8 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام 🌺15 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما السلام 🌺18 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام @tashahadat313
. . . 💠 دل نوجوان مانند زمین خالى است 🔻الإمامُ علیٌّ عليه السلام: 🔸إِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ كَاْلأَرْضِ الْخالِيَةِ مَهْما أُلْقِىَ فيها مِنْ كُلِّ شَى ءٍ قَبِلَتْهُ. ✍️دل نوجوان، مثل زمين آماده هست هرچقدر خوب بكارى، خوبم برداشت مى كنى. 📚 نهج البلاغه، نامه ۳۱ 📎 @tashahadat313
🔸 " در محضـر شهیـد " ... در خط ولایـت فقیـه باشید و از امام عزیـزم ، امام خامنه‌ای حمایت ڪامل و جامع نمایید ... مبادا از خط ولایت ‌فقیه خارج شوید ڪہ من شهـــادت می ‌دهم ... که شما از خط اهل‌بیت خارج شده‌اید. @tashahadat313