eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷❤️ در خاطره رزمنده ای آمده است: یک شب با دوست همرزمم سالار محمودی در سنگر بودیم و نگهبانی می دادیم. نوبت ما تقریباً تمام شده بود. منتظر نفر بعدی بودیم. سرو کله کسی از دور پیدا شد. طبق معمول ایست دادیم. گفت: آشنا. پرسیدم: آشنا کیست و اسم رمز چیست؟ او پیرمردی بود که سواد خواندن و نوشتن نداشت و اسم رمز بالطبع در خاطرش نمانده بود. دستپاچه و هراسان به زبان محلی گفت: «خومانیم،خومانیم» یعنی خودمان هستیم خودمان هستیم. او را روی زمین خواباندیم. محمودی دوباره از او اسم رمز خواست. بیچاره مانده بود چه بکند، با عصبانیت گفت: بابا من چراغان معافی هستم که دو ساعت پیش شام با هم سیب زمینی خوردیم😂😂 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️سردار خدمتگذار... 🔺وقتی که استاد انصاریان طاقت دیدن تصاویر شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی را نداشت😞 👤شیخ حسین انصاریان: چه شرّ عظیمی که سردار از سر چند مملکت کم کرد 🌷 @tashadat 🌷
لبخند بعد از شهادت آنچه میبینید تصویر یکی از شهدای عملیات شبهای گذشته نیروهای حشدالشعبی است که در مقابله با گروه های تکفیری به شهادت رسید. تصویر این شهید و لبخند پس از شهادت آن، با بازتاب گسترده در شبکه های مجازی عراق همراه بوده است. #لبخند_شهدا #شهید 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"خدآیِ‌جآن" • خدا می‌تواند خرابی‌های بنده‌اش را جبران کند ولی غیر خدا نمی‌توانند ! • خدا می‌فرماید: من میتوانم سیئات را به حسنات تبدیل کنم؛ تو خراب کردی؛ من درستش می‌کنم :)♥️ • • 🌷 @tashadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
══🍃🌷🍃══════ 🔹با صدای تو حال مادربزرگ ... هر روز بدتر می شد ... تا جایی که دیگه مسکن هم جواب نمی داد ... و تقریبا کنترل دفع رو هم از دست داده بود ... 2 تا نیروی کمکی هم ... به لطف دایی محسن ... شیفتی می اومدن ... بی بی خجالت می کشید ... اما من مدام با شوخی هام ... کاری می کردم بخنده ... - ای بابا ... خجالت نداره که ... خانم ها خودشون رو می کشن که جوون تر به نظر بیان ... ولی شما خودت داری روز به روز جوون تر میشی ... جوون تر، زیباتر ... الان دیگه خیلی سنت باشه ... شیش ... هفت ماهت بیشتر نیست ... بزرگ میشی یادت میره ... و اون می خندید ... هر چند خنده هاش طولی نمی کشید... اونها مراقب مادربزرگ می شدن ...و من ... سریع لباس ها و ملحفه هاش رو می بردم توی حمام ... می شستم و آب می کشیدم ... و با اتو خشک می کردم ... نمی شد صبر کنم ... تعداد بشن بندازم ماشین ... اگر این کار رو می کردم... لباس و ملحفه کم می اومد ... باید بدون معطلی حاضر می شد ... دیگه شمارش شستن شون از دستم در رفته بود ... اما هیچ کدوم از دفعات ... به اندازه لحظه ای که برای اولین بار توی مدفوعش خون دیدم ... اذیت نشدم ... بغضم شکست ... دیگه اختیار اشک هام رو نداشتم ... صدای آب، نمی گذاشت کسی صدای اشک های من رو بشنوه ... با شرمندگی توی صورتش نگاه کردم ... این همه درد داشت و به روی خودش نمی آورد ... و کاری هم از دست کسی برنمی اومد ... آخرین شب قدر ... دردش آروم تر شده بود ... تلویزیون رو روشن کردم ... تا با هم جوشن گوش کنیم ... پشتش بالشت گذاشتم و مرتبش کردم ... مفاتیح رو دادم دستش و نشستم زیر تخت ... هنوز چند دقیقه نگذشته بود که ... - پاشو مادر ... پاشو تلویزیون رو خاموش کن ... - می خوای بخوابی بی بی؟ ... - نه مادر ... به جای اون ... تو جوشن بخون ... من گوش کنم... می خوام با صدای تو ... خدا من رو ببخشه ... 🌷 @taShadat 🌷
══🍃🌷🍃══════ 🔹مهمان خدا چقدر به اذان مونده بود ... نمی دونم ... اما با خوابیدن مادربزرگ ... منم همون پای تخت از حال رفتم ... غش کرده بودم ... دیگه بدنم رمق نداشت که حتی انگشت هام رو تکان بدم ... خستگی ... گرسنگی ... تشنگی ... صدای اذان بلند شد ... لای چشمم رو باز کردم ... اما اصلا قدرتی برای حرکت کردن نداشتم ... چشمم پر از اشک شد... - خدایا شرمندتم ... ولی واقعا جون ندارم ... و توی همون حالت دوباره خوابم برد ... ضعف به شدت بهم غلبه کرده بود ... باغ سرسبز و بی نهایت زیبایی بود ... با خستگی تمام راه می رفتم که صدای آب ... من رو به سمت خودش کشید ... چشمه زلال و شفاف ... که سنگ های رنگی کف آب دیده می شد ... با اولین جرعه ای که ازش خوردم ... تمام تشنگی و خستگی از تنم خارج شد ... دراز کشیدم و پام رو تا زانو ... گذاشتم توی آب ... خنکای مطبوعش ... تمام وجودم رو فرا گرفت ... حس داغی و سوختگی جگرم ... آرام شد ... توی حال خودم بودم و غرق آرامش ... که دیدم جوانی بالای سرم ایستاده ... با سینی پر از غذا ... تقریبا دو ساعتی از اذان گذشته بود که با تکان های آقا جلال از خواب بیدار شدم ... چهره اش پر از شرمندگی ... که به کل یادش رفته بود برام غذا بیاره ... آخر افطار کردن ... با تماس مجدد خاله ... یهو یادش اومده بود ... اونم برای عذرخواهی واسم جوجه کباب گرفته بود ... هنوز عطر و بوی اون غذا ... و طعمش توی نظرم بود ... یکم به جوجه ها نگاه کردم ... و گذاشتمش توی یخچال ... اونقدر سیر بودم ... که حتی سحر نتونستم چیزی بخورم ... توهم بود یا واقعیت؟ ... اما فردا ... حتی برای لحظه ای گرسنگی و تشنگی رو حس نکردم ... خستگی سخت اون مدت ... از وجودم رفته بود ... و افتخار خورده شدن ... افطار فردا ... نصیب جوجه های داخل یخچال شد ... هر چند سر قولم موندم ... و به خاله نگفتم ... آقا جلال کلا من رو فراموش کرده بود ... 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۱۶ اردیبھشتـ سالگـرد شھادت🥀 شھداے ڪربلاے خانطـومـانـ☄ ۲۵ڪربلا
🍃زودتر از سنش بالغ شد، نماز خواندن و گرفتن را از ۷ سالگی شروع کرد، آنچنان زیبا میخواند که قنوت هایش در آسمان هفتم می پیچید و در میان این قنوت ها گاهی چهره اش به وسعت دریاها نمناک و دیده اش تار میشد.✨ 🍃رضا آنقدر در برابر صبوری میکرد که دیگر هم به ستوه آمده بود. 🍃صوت دلنشینی داشت، هنگامی که را میخواند، میتوانستی حضور فرشتگان را در کنارش حس کنی.💫 🍃با هر که از راه می رسید، را با شور و حال عجیبی میخواند، گویا دلتنگی امانش را میبرید و تنها راه آرامش روحش این زیارت بود. 🍃هنگامی که فهمید عمه جان زینب«س»در معرض خطر است لحظه ای آرام و قرار نگرفت و داوطلب شد و اذن سربازی بانو را گرفت.🌸 🍃 در ماموریت دوم بود که پا بر بال گذاشت و رفت. 🍃او رفت و چند خط وصیت به یادگار گذاشت.💌 ❣«ای همسرم! از اینکه رفیق نیمه راه بوده‌ام، . تو را به همان خدایی می‌سپارم که به طفل صغیر هم می‌دهد. به پسرم بگو: که چرا به این راه رفته‌ام؟ ، زندگی عزتمندانه ایران، ایرانی و مردم بوده است.»✌️ 🌷روحش شاد و یادش گرامی ✍نویسنده: گمنام 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد: ۱۰ دی ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ 🥀مزار: روستای هریکنده 🎨طراح: 🌷 @taShadat 🌷
ڪسی کہ از دنیا با وضو بمیرد است ... عاشقان وقت نماز است 📢 اذان میگویند 🍃 🍃 🍃 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  ٺـٰاشھـادت!'
⚘﷽⚘ ۸_به_وقت_امام_هشتم🕗 تاخراسان راهی نیست...✋ دست بر سینه و عرض ادب 🌷بسم الله الرحمن الرحیم ‌‌‌‌🌷اللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌷علِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى 🌷الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ 🌷و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ 🌷و مَنْ تَحْتَ الثَّرى 🌷الصِّدّیقِ الشَّهیدِ 🌷صلاةً کَثیرَةً تامَّةً 🌷زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً 🌷کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک... تو بزن نقـاره زن اسیر آهنگ توام... به امام رضابگوبدجوری دلتنگ توام... خوشبختی یعنی تو زندگیت امام رو رضا داری.... 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا 🌷 @taShadat 🌷
•┄❁❁┄• فرستـادن پنج بہ نیتــ سلامتے و ٺعجیـل در «عج» هدیہ ‌بہ‌ روح ‌مطهر تمامی شهدامخصوصا 🌷 @taShadat 🌷 🔺کودک شیعی که در مدینه سر بریده شد
🌹شهادت سه نیروی سپاه کردستان در درگیری با گروهک تروریستی 🔹قرارگاه حمزه سیدالشهدا(ع): در پی درگیری نیروهای جان بر کف سپاه بیت المقدس کردستان با گروهک ضد انقلاب در منطقه دیواندره، سرهنگ پاسدار شکیبا سلیمی از فرماندهان سپاه بیت المقدس به همراه دو نفر دیگر از نیروهایش به درجه رفیع شهادت نایل آمدند.🕊 شادی روحشان صلوات🌹 🌷 @taShadat 🌷 و
﷽✨ 💠امروز چهارشنبه 🌤۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۹ 🌛۱۲ رمضان ۱۴۴۱ قمری ‌ 📿 ذکرروز: ۱۰۰ مرتبه یاحی و یا قیوم ‌ 🍽طبخ غذابه نیت:امام محمدتقی(علیه السلام) 🌷 @taShadat 🌷
══🍃🌷🍃═ 🔅 قَالَ (علیه السلام): الْحَذَرَ الْحَذَرَ، فَوَاللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ، حَتَّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ.  فرمود (ع): بترسيد، بترسيد، به خدا سوگند، كه گاه چنان گناه را مى پوشاند كه پندارى آن را بخشيده است.   🌷 @tashadat 🌷
🔹خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه برای برطرف شدن بیماری کرونا🤲 🔹روز.چهلم وهشتم 1399/2/17 🍃🌷 @taShadat 🌷🍃
شهید شاخص سال 99 💠شهیده صدیقه رودباری 🥀نام: صدیقه 🥀نام خانوادگی: رودباری 🥀تاریخ تولد: 1340/12/18 🥀محل تولد: تهران 🥀تاریخ شهادت: 1359/5/28 🥀سن: 19 🥀محل شهادت: بانه 🥀نحوه شهادت: اصابت گلوله 🦋اولین شهـ❊ــیدھ جهاد سازندگی🦋 ✋🏻 💐 😇🌷 🌷 @taShadat 🌷
❤ شب به دل گفتم چه باشد آبروی زندگی؟ گفت: چون پروانه در آغوشِ دلبر سوختن برای شادی روح شهدا 🌷@tashadat🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه با شهید هادی ذوالفقاری: توصیه شما به افرادی که فیلم شما رو می بینند چی است؟ پشتیبان ولایت فقیه باشید علم دین دست ولی فقیه است وآقا تنهاست آرزوی شما چیه؟ انتقام سیلی حضرت زهرا (س)😔😔 🌷 @tashadat 🌷
در میان شهدای مازندرانی خان طومان محمد بلباسی از همه نام‌آشناتر شد.🌹 رزمندگانی که از معرکه خان طومان برگشتند، تعریف می‌کردند که شهید بلباسی موهای سر هرکسی را که اصلاح کرد، او شهید می‌شد❤️. یکی از رزمندگانی که در لحظه نبرد، در منطقه حضور داشت، توضیح می‌دهد که این شهدا تا آخرین لحظه هوای همدیگر را داشتند: «شهید کابلی با اصابت خمپاره به شهادت رسید. 😢شهید بلباسی که در مناطق عملیاتی راهیان نور همیشه با او بود، رفت که شهید کابلی را بیاورد، شهید بریری هم برای کمک به بلباسی رفت تا در میان تیر و ترکش تنها نباشد.☝️ وقتی پیکر کابلی را روی ماشین گذاشتند، با قناسه هر دو را از پشت زدند😭. عکس‌های شهید بلباسی را اگر ببینید صاف دراز کشیده و پشت سرش خون جاری شده است. اینها به راستی مردانه ایستادند. من خط به خط عقب می‌آمدم و شاهد این قضایا بودم.»💔 شهید مدافع حرم محمد بلباسی🌹 🌷 @taShadat‌🌷