eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۱۲ مرداد ۱۳۹۹ میلادی: Sunday - 02 August 2020 قمری: الأحد، 12 ذو الحجة 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) 💠 اذکار روز: - یا ذَالْجَلالِ وَالْاِكْرام (100 مرتبه) - ایاک نعبد و ایاک نستعین (1000 مرتبه) - یا فتاح (489 مرتبه) برای فتح و نصرت ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️6 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم ▪️18 روز تا آغاز ماه محرم الحرام ▪️27 روز تا عاشورای حسینی ▪️42 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام ✅ با ما همراه شوید... 🔗 تلگرام: t.me/taqvim_shia 🔗 ایتا: eitaa.com/taqvim_shia 🔗 سروش: sapp.ir/taqvim_shia ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔴 پویان | مرکز تخصصی بلوغ یک کانال خاص براب والدینی که نوجوان در خانه دارند حتما این صفحه رو ببینید ... ➡️ ➡ https://eitaa.com/joinchat/2790064170Ccb39ae3dd3 📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: دوشنبه - ۱۳ مرداد ۱۳۹۹ میلادی: Monday - 03 August 2020 قمری: الإثنين، 13 ذو الحجة 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸سبط النبي حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام 🔸سیدالشهدا و سفينة النجاة حضرت امام حسین علیهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه) - سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه) - یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹شق القمر حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️5 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم ▪️17 روز تا آغاز ماه محرم الحرام ▪️26 روز تا عاشورای حسینی ▪️41 روز تا شهادت امام سجاد علیه السلام 🌷 @taShadat 🌷
══🍃🌹 ✨التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ 💠اظهار محبت و دوستى با مردم نیمى از عقل است. 🌷 @taShadat 🌷
🌺🌿 🌸 🍁 زندگی به‌ سبک شهدا 🌼 مبـالغـی را برای کارهای خيـر کنار میگذاشتند 🌼اگر احساس میکرد فردی نيـاز دارد از لـذتهـای دنيـوی خودش میگذشت و به آن بنده خدا میبخشيد... 🌼 می گفت: حــج مـن شـادی دل بنـده خداست؛ 🌼حــج مـن کـفش پـای بچه یتيـم است... 💚 🌸🍃 ✋🏻 💐 🌷😇 🌷 @taShadat 🌷
جاده ای در مسیر مریوان داشتیم که به محور جانوران معروف بود! البته نام این مسیر بعدها تغییر کرد. هر روز ساعت نه صبح نیروهای ارتش تأمین را انجام می دادند و ساعت پنج عصر تأمین جاده جمع می شد و تا صبح فردا هیچکس جرئت تردد در جاده نداشت. به قرار دادن نگهبان در طی مسیر تأمین جاده می گفتند. چند نفر از بچه ها با یک خودرو از مریوان به سمت پایگاه در حرکت بودند. نزدیکی پایگاه خودروی آن ها پنچر می شود. همزمان با فرا رسیدن ساعت پنج، تأمین جاده جمع شد. ما هم از آن ها خبری نداشتیم. روز بعد وقتی سراغ جاده رفتیم. با یک خودروی سوخته مواجه شدیم! عصر روز قبل، وقتی ساعت پنج فرا رسید و تأمین جاده جمع شد، با شلیک یک گلوله آر پی جی خودرو منهدم شده بود. دو پیکر سوخته در داخل ماشین مانده بود که آن ها را به قرارگاه منتقل کردیم. آری، وضعیت امنیت کردستان به این صورت بود، در چنین شرایط امنیتی. سید مجتبی یکی از بهترین نیروهای پایگاه ما بود. روحیه مدیریتی سید از همان روزها به خوبی مشخص بود. وقتی به اطراف پایگاه می رفتیم منطقه را به خوبی برای ما تشریح می کرد. نقاطی که ممکن بود دشمن از آن طریق نفوذ کند مشخص می کرد و ... حضور ما در کردستان تا اوایل سال ۱۳۶۳ به طول انجامید. در آن مقطع بود که به جنوب اعزام شدیم و به لشکر ۲۵ کربلا رفتیم. سید مجتبی مدتی در گردان یا رسول و سپس به گردان امام حسین و بعد به گردان مسلم رفت و تا پایان جنگ در همین گردان ماند. 🌷 @tashadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجنون_زهرا(س) ✍از خواب پريدم كسي داشت بلند بلند گريه مي كرد! ... رفتم توي راهرو حدس مي زدم عبدالحسين بيدار است و دارد دعايي مي خواند وقتي فهميدم خواب است اولش ترسيدم بعد كه دقت كردم ديدم دارد با حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیه) حرف مي زند. حرف نمي زد ناله مي كرد و درد و دل اسم دوستان شهيدش را مي برد مثل مادري كه جوانش مرده باشد به سينه مي زد و تو هاي و هوي گريه مي ناليد: اونا همه رفتن مادر جان پس كي نوبت من مي شه؟ آخه من بايد چه كار كنم؟... #شهیدعبدالحسین‌برونسی @tashadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌺 نیمه شب از خواب بلند شدم ، دیدم باز رضا مثل هرشب درحال خواندن نماز شب است👌 نمیدونم چرا اون شب برام تماشای رضا فرق می کرد. اصلا یک جورایی محو تماشای رضا شده بوده . مثل هرشب ، آرام و بی صدا با تمام سختی های موجود در منطقه ، رضا یک محوطه امنی برای خودش به نام نماز ساخته بود✅ با تمام جدیت و تحکم اخلاقی ای که داشت ، توی نماز بود. وقتی نمازش تموم شد و رفت سراغ کارهای مربوطه اش و من ماندم و صبح فردا که خبر شهادت رضا را برایم آوردند.💔 ۲۴رمضان ۹۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ دیدني تیراندازی سردارشهید ستاراورنگ🕊🌹🌿 یکی ازبهترین تک تیراندازان بودند👌 شهادت۹۴/۱۱/۱۶ #حتما_ببینید @tashadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸عید غدیر😊 🌿...عید غدیر که می‌شد خیلی‌ها عزا می‌گرفتند. لابد می‌پرسید چرا؟ 😳 به همین سادگی که چند نفر از بچه‌ها با فرماندهی فریبرز با هم قرار می‌گذاشتند، به یکی بگویند؛ سید ... 😁 البته کار که به همین جا ختم نمی‌شد. 😉 ⛺️ایستاده بودیم بیرون چادر، یک دفعه دیدیم چند نفر دارند دنبال یکی از برادرها می‌دوند. 🏃‍♂🏃‍♂🏃‍♂ می‌گفتند: وایسا سید علی کاریت نداریم! 😄 و او مرتب قسم می‌خورد که من سید نیستم، ولم کنید. 😲 تا بالاخره می‌گرفتندش و می‌پریدند به سر و کله‌اش و به بهانه بوسیدنش آش و لاشش می‌کردند. 😂😂😂 🌿...بعد هم هر چی داشت، از انگشتر، تسبیح📿، پول،💰 مهر نماز تا چفیه و گاهی هم لباس😜، همه را می‌گرفتند و از تنش به بهانه متبرک بودن در می‌آوردند ... جالب اینجاست که به قدری فریبرز و نیروهایش جدی می‌گفتند؛ سید که خود طرف هم بعد که ولش می‌کردند، شک می‌کرد و می‌گفت: راستی راستی نکند ما هم سید هستیم و خودمان خبر نداریم، 😂😂 گاهی اوقات کسی هم پا پیش می‌گذاشت و ضمانتش را می‌کرد و قول می‌داد که طرف وقتی آمد تو چادر،⛺️ عیدی بچه‌ها یادش را فراموش نکند؛ 💵حتی اگر یک کمپوت گیلاس 🍒باشد و سرانجام برای اینکه از دست اینها راحت شود، طرف کمپوت را می‌داد و غر می‌زد که عجب گیری افتادیم، بابا ما به کی بگیم ما سید نیستیم❗️❗️❗️😁😂😆 @tashadat
SarAnjam-HamedZamani.mp3
16.34M
حامدزمانی باز این چه شورش است که در خلق عالم است.....!!!!! 🍃 🍃 🌷 @taShadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 بسم رب الشهدا والمدافعین🌹
آنکه جان را طلبید بهر چه خواهد جان را ترک جان میگوید اگر می طلبد جانان را جان به قربان شهیدی که در قربانگه عشق غرق درخون شده تسبیح کند سبحان را آشنایی با شهید مقاومت، شهید وحید زمانی نیا 🌷 @tashadat🌷
🌟 نام: وحید زمانی نیا 🌟 تاریخ ولادت: ۱۳۷۱ 🌟 محل ولادت: اتابک 🌟 تاریخ شهادت: ۱۳۹۸/۱۰/۱۳ 🌟 محل شهادت: عراق 🌺 تازه داماد 🌺 محافظ سردار شهید حاج قاسم سلیمانی 🌷 @tashadat 🌷
وحید در سال ۷۱ در محله اتابک به دنیا آمد؛ و۶سال بعد به همراه خانواده به شهر ری آمد وتا لحظه شهادت آنجا زندگی کرد. پدر شهید می گوید: وحید خیلی فرزند خوبی بود.او نمونه کامل فرزند صالح بود که خدا نصیبمان کرد. ۴سال در سوریه بعنوان مدافع حرم حضور داشت تا اینکه توسط حاج قاسم به عنوان همراه ومحافظ انتخاب شد. وحید از سال ۹۴ در سوریه حضور داشت وبه دست تکفیریها شیمیایی شده بود؛ البته هیچ کس از این موضوع اطلاع نداشت. 🌷 @tashadat 🌷
خداوندا این قربانی را از ما بپذیر درمیان همه رفت وآمدها برای تسلیت گفتن به خانه شهید؛ نوشته ای مقابل درب ورودی خانه جلب توجه میکرد. " ربنا تقبل منا هذا قلیل القربان" " خدایا این قربانی اندک را از ما بپذیر" پاسدار شهید وحید زمانی نیا روز ۱۳ دی ۹۸ در حمله بالگردها ی امریکایی در فرودگاه بغداد با ۲۷سال سن در کنار سردار بزرگ ایران واسلام پر کشید وبرگ زرینی به تاریخ پر افتخار قبله تهران اضافه کرد. 🌷 @tashadat 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت پدر شهید زمانی که فهمید فرزندش شهید شد.😔😔 🌷 @tashadat🌷
از دامان زن است که مرد به معراج میرود😇✌️ تعداد مادران چند شهیدی: دو شهیدی: ۸۱۸۸ مادر سه شهیدی: ۶۳۱ مادر چهار شهیدی: ۸۲ مادر پنج شهیدی: ۲۱ مادر شش شهیدی: ۶ مادر هفت شهیدی: ۱مادر هشت شهیدی: ۱مادر نه شهیدی: ۲ مادر میدونستید مادری هست که نه تاشهیدداده؟ @tashadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت چهل و چهارم: کودک بی پدر مادرم مدام بهم اصرار می کرد که خونه رو پس بدیم و بریم پیش اونها ... می گفت خونه شما برای شیش تا آدم کوچیکه ... پسرها هم که بزرگ بشن، دست و پاتون تنگ تر میشه ... اونجا که بریم، منم به شما میرسم و توی نگهداری بچه ها کمک می کنم ... مهمتر از همه دیگه لازم نبود اجاره بدیم ... همه دوره ام کرده بودن ... اصلا حوصله و توان حرف زدن نداشتم ... - چند ماه دیگه یازده سال میشه ... از اولین روزی که من، پام رو توی این خونه گذاشتم ... بغضم ترکید ... این خونه رو علی کرایه کرد ... علی دست من رو گرفت آورد توی این خونه ... هنوز دو ماه از شهادت علی نمی گذره ... گوشه گوشه اینجا بوی علی رو میده ... دیگه اشک، امان حرف زدن بهم نداد ... من موندم و پنج تا یادگاری علی ... اول فکر می کردن، یه مدت که بگذره از اون خونه دل می کنم اما اشتباه می کردن... حتی بعد از گذشت یک سال هم، حضور علی رو توی اون خونه می شد حس کرد ... کار می کردم و از بچه ها مراقبت می کردم ... همه خیلی حواسشون به ما بود ... حتی صابخونه خیلی مراعات حال مون رو می کرد ... آقا اسماعیل، خودش پدر شده بود اما بیشتر از همه برای بچه های من پدری می کرد ... حتی گاهی حس می کردم ... توی خونه خودشون کمتر خرج می کردن تا برای بچه ها چیزی بخرن ... تمام این لطف ها، حتی یه ثانیه از جای خالی علی رو پر نمی کرد ... روزگارم مثل زهر، تلخ تلخ بود ... تنها دل خوشیم شده بود زینب ... حرف های علی چنان توی روح این بچه 10 ساله نشسته بود که بی اذن من، آب هم نمی خورد ... درس می خوند ... پا به پای من از بچه ها مراقبت می کرد... وقتی از سر کار برمی گشتم ... خیلی اوقات، تمام کارهای خونه رو هم کرده بود ... هر روز بیشتر شبیه علی می شد ... نگاهش که می کردیم انگار خود علی بود ... دلم که تنگ می شد، فقط به زینب نگاه می کردم ... اونقدر علی شده بود که گاهی آقا اسماعیل، با صلوات، پیشونی زینب رو می بوسید ... عین علی ... هرگز از چیزی شکایت نمی کرد ... حتی از دلتنگی ها و غصه هاش ... به جز اون روز ... از مدرسه که اومد، رفتم جلوی در استقبالش ... چهره اش گرفته بود ... تا چشمش به من افتاد، بغضش شکست ... گریه کنان دوید توی اتاق و در رو بست ... 🌷 @taShadat 🌷