eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
✨ای سبز پوشِ کعبه دل‌ها ظهورکن ‌از شيب تندِ قله غيبت عبورکن... ✨شايدگناہ خوب نديدن از آن ماست فکری برای روشنیِ چشمِ کورکن... ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️」 ❤️🙃😍 من اینقدر تحت تأثیر موسیقی قرار میگیرفتم که... دختری‌که‌به‌عنایت‌شهدا‌متحول شد🙂! 👌🏼 ❤️ ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
ولی خوش به حال اون کسی که درک کرد بزرگترین گمشده زندگیش "امام زمانشه"... 🚫 ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨سین هفتم💔 دستنوشته ای عجیب از شهید سید احمد قریشی🌹 ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
✊ایستاند پای امام زمان خویش... 💐 امروز ۳ فروردین ماه سالروز شهادت شهیدان 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید مدافع حرم 🕊شهید امربه معروف گرامی باد. ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
الگو براری از شهداء 📣 خواستگاری شهید... 💞💕💞 ترم آخرکارشناسی مهندسی جوشکاری بودکه اومدبه خواستگاری من..... چون دانشجوبودوترم آخراولش مخالف بودم.... یه چیزی ته دلم گفت بذاربیادبعدنداشتن کارروبهونه میکنی میگی نه.... وقتی اومدوباهم صحبت کردیم بابت کارش به من اطمینان داد....ولی چیزی که منوبه این وصلت راضی کردصداقتش بود..... اینکه اصلاسعی نکردچیزی باشه که نیست.... واین بودکه به دلم نشست وجواب مثبت دادم..... بعدازاتمام درسش دنبال کاررفت.....بامدرکی که داشت خیلی جاهامیتونست بره سرکارولی ترجیح دادجایی بره سرکارکه براکشورش مفیدباشه وباروحیه اش سازگارباشه..... یکسال طول کشیدتابتونه واردقرارگاه خاتم الانبیابشه...... خیلی به کارش علاقه داشت وخیلی پرتلاش بود..... اونقدری که تو2سال ونیمی که خدابهش فرصت خدمت دادتونست یه موشک طراحی کنه..... موشکی که تواولین مرحله ی اجراش27تاداعشی روبه هلاکت رسوند..... ۹۴/۱/۳ 🕊 ꧁•♡ټاشَہـادَټ♡•꧂
هدایت شده از  ٺـٰاشھـادت!'
به وقت ☕️😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
✍️ رمان #دمشق_شهر_عشق #قسمت_نود_شش کمتر از اتاقش خارج می‌شد مبادا چشمانم را ببیند و حتی پس از بهبو
✍️ رمان 💠 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با به مصطفی التماس می‌کردم.. :«تورو خدا پیداش کنید!» بی‌قراری‌هایم را تمام کرده و تماس‌هایش به جایی نمی‌رسید که .... به سمت در رفت و من دنبالش دویدم :«کجا میرید؟» 💠 دستش به طرف دستگیره رفت و با لحنی گرفته حال خرابش را نشانم داد :«اینجا موندنم فایده نداره.» مات رفتنش مانده و من دو بار قامت غرق خونش را دیده بودم و دیگر نمی‌خواستم پیکر پَرپَرش را ببینم که قلبم به تپش افتاد. دل مادرش بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود، اشکش را با چند بار پلک زدن مهار کرد و دل کوچک من بال بال می‌زد :«اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟» ... 🌷 @tashahadat313 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا