eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.6هزار عکس
5.3هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی در جستجوےِ خدا بودم خدا تو را بر سر راهم گذاشت و من خدا را در چشمانت جستجو کردم و او را در اعماق وجودت یافتم.. 🙃🌹 تولدت مبارک ای شهیدِ خدایی😍🌸 😍❤️
‌‌‌‌‹‌‌‌‌‌‌‌‌‌بِسْـمِ‌اللّٰھِ‌الرَحمٰـنِ‌الرَحِیـم...!🌿💚! اَلسَـلامُ‌عَلَیڪَ‌یـٰابقیَة‌اللّٰھِ‌فِۍ‌ارضِہ🖐🏻🌱› •؛•ᚔ‌ᚔ‌ᚓ⊰✾⊱ᚔᚔ‌ᚔ•؛• ...⇣•• ‹‌اَللھُمَ‌صَلِ‌عَلۍ‌مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمّد💛📒'› ‹‌خدایـٰادرودفرست‌برمحمدوخـٰاندان‌او..🌼
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۲۲ مهر ۱۴۰۱ میلادی: Friday - 14 October 2022 قمری: الجمعة، 17 ربيع أول 1444 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹ولادت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، عام الفیل 🔹ولادت امام جعفر صادق علیه السلام، 83ه-ق 📆 روزشمار: ▪️17 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️21 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️23 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️47 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️55 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
✍ امام صادق(علیه السلام) : زمانی که مومن مرتکب گناهی می شود خداوند تا هفت ساعت به او مهلت می دهد اگر در این زمان توبه کند برایش نوشته نخواهد شد. 📖 الكافی ، ج۲ ، ص۴۳۷
✍ خجسته میلاد پیام آور بزرگ رحمت، حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی"صلی الله علیه و آله و سلم" و همچنین میلاد فرخنده‌ی ششمین کوکب تابناک آسمان امامت، رئیس والاقدر مکتب تشیع، حضرت امام جعفر صادق علیه السلام، بر حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ونایب برحقشان و شما همراهان گرامی مبارک باد🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥#مزد_خون 🔥 #بر_اساس_واقعیت #قسمت_بیست_و_چهارم با آرامش گفت: نگران نباش تماس گرفتم گفتم کاری
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥 🔥 هر چی این حاج آقای خوش تیپ صحبت کرد از امام حسین(ع) گفت!!! تمام تاکیدش روی برپایی و حفظ هیئت ها بود که شور و نشاطش از بین نره!!! نمیدونستم چرا باید شیخ مهدی چنین حرفهایی بهم بزنه! در صورتی که اینجا جز عشق حسین(ع) چیزی پیدا نمیشد!!! کمی مردد شدم... آخه وقتی حرف حسین (ع) وسطه چرا باید اینطوری قضاوت کرد! بالاخره هر انسانی ممکن الخطاست شاید مهدی اشتباه کرده! اما نه مهدی آدمی نیست زود قضاوت کنه! باید بیشتر با شیخ منصور می چرخیدم تا مطمئن بشم و اول خودم رو راضی کنم که اینها مشکلی ندارند و بعد شیخ مهدی رو... جلسه که تموم شد پذیرایی آوردن... جمعشون اومد توی فضای صمیمیت خودمونی... البته یکم شدت صمیمیتشون از نوع و مدل صمیمیت شیخ منصور بود با ناقص شدن کتف من! من چون معمولا عادت نداشتم بدون فاطمه چیزی بخورم، چیزی نخوردم که شیخ منصور خیلی اصرار کرد که بخور تبرکه مال روضه ی امام حسین (ع) و من هم در نهایت گفتم: همراهم می برم... جالب بود که حاج آقا ی خوش تیپی که خیلی خوش بیان بود و شمرده شمرده و با آرامش صحبت میکرد هم ، نشست بین همین جوونها..‌ البته خوب این صحنه ها برای من غیر طبیعی نبود اما با ذهنیتی که از اینها برام درست شده بود متعجب شده بودم! با تک تکشون حرف میزد چیزهایی روی برگه ای که دستش بود می نوشت تا رسید به من و منصور... بوی ادکلن خاصی که زده بود تمام محدوده ی ما رو پر کرد حس خوشایندی بود که نشستن کنارش رو لذت بخش تر می کرد! شیخ منصور رو که از قبل می شناخت مختصر با هم صحبت کردند، که برای خرید پرچم و بیرق چکار کرد؟ خرید یا نه؟ واینکه برای هیئت چیزی دیگه ای کم و کسری ندارین و از این جور حرفها... من ساکت نشسته بودم هراز گاهی نگاهم به انگشترهای دستش می افتاد که خیلی جلب توجه میکرد! معلوم بود گرون قیمت هستن! سنگ شرف شمس بود، عقیق بود، فیروزه بوده با نگین های خیلی درشت! بعد از تموم شدن صحبت هاشون رو کرد به من ، هنوز حرفی نزده بود که شیخ منصور گفت: آقا مرتضی از رفقای طلبمون هستن تازه اومدن قم... تا متوجه شد طلبه ام خیلی صمیمی زد روی دستم و گفت: به به، پس هم لباسیم اخوی! بعد شروع به صحبت هایی کرد که نه تنها من که هر کسی اینجور حرفها رو بشنوه احساس مسئولیت میکنه... می گفت: چقدر ما به امثال شما نیاز داریم، چقدر میتونید کمک کنید تا شعائر حسینی رو زنده نگه داریم، اسلام رو زنده نگه داریم... الان طلبه ها دغدغه هاشون فرق کرده فاصله گرفتن از جوونها... با شنیدن اين حرفها من هم یاد دغدغه هام افتادم که باعث شد راهی قم بشم ولی خوب این هم دغدغه ی مهمی بود که منافاتی با اهداف و دغدغه های من نداشت که هیچ بلکه در یک راستا بود... از اونجایی هم که من مثل خیلی ها از بچگی عاشق امام حسین(ع) هستن، این حس زنده نگه داشتن یاد و نامش عجیب توی دلم شعله ور شد که بالاخره من هم یه نقشی داشته باشم...! من هم یه کاری بکنم...! هرچی توی این چند وقت جلوتر می رفتم بیشتر میفهمیدم اومدن من به قم بی حکمت نبود! من دغدغه داشتم، دغدغه ی دین! و حالا از گوشه گوشه، این دغدغه ها کنار هم جمع میشدند تا من کاری کنم برای موثر بودنم... 🍁نویسنده: سیده زهرا بهادر 🍁 🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸 🔥🔥 خیلی با رغبت ابراز علاقه کردم و گفتم خدا کنه بتونم و کاری از دستم بر بیاد دریغ نمی کنم برای امام حسین( ع )انشاالله... لبخندی زد و تا اومد مطبی بگه، یه جوون که از چهره ی آفتاب سوخته اش پیدا بود از شهرهای جنوب کشور هست از ما عذر خواهی کرد و گفت: ببخشید حاج آقا میشه لطف کنید چند لحظه بیاید ما باید زود بریم کاری پیش اومده... که بنده خدا حاج آقای خوش تیپمون از ما عذر خواهی کرد و رفت و حسابی مشغول شد... دیگه واقعا چندین ساعت از فاطمه خبری نداشتم ضمن اینکه می خواستم به شیخ مهدی هم زنگ بزنم، خیلی زشت بود اون همه پول و هزینه رو برام واریز کرده بود و من تا اون موقع زنگ هم بهش نزدم! به منصور گفتم: حاجی اگه کاری نداری من برم بیمارستان یه سر بزنم به خانمم خیالم راحت بشه! محکم زد روی پام و گفت: هر چند که راهت نمیدن داخل ولی بیا بریم می رسونمت... گفتم: نه حاجی مزاحم نمیشم باید چند جای دیگه هم برم ممکنه طول بکشه... چشمکی زد و با شیطنت گفت: خیره اخوی انشاالله خیره... خیلی جدی نگاهش کردم و گفتم: منصور یه بار دیگه از این تکه کلام ها بگی، کلاهمون میره تو هم گفته باشم! اصلا از این نوع تفکر خوشم نمیاد حتی به شوخی!!! گفت: باشه بابا، آقا مرتضی یه چیزی گفتم با هم بخندیم گناه که نکردم اشاره به یکی از احکام خدا بود! گفتم: اخوی اولا که شوخیشم قشنگ نیست! دوما اینکه شما که طلبه ای بهتر از بقیه میدونی هر حکمی شرایط خاص و افراد خاص خودش رو داره سوما... هنوز حرفم تموم نشده بود، پرید وسط صحبتم و با حالت عذر خواهی محاسنش رو با دستش گرفت و گفت: تسلیم اخوی تسلیم... بعد هم اصلا به روی خودش نیاورد و ادامه داد: حالا شیخ مرتضی فردا پایه ایی چند جا با هم بریم؟! گفتم: با این وضعیت خانمم کار خاصی که ندارم اما یکدفعه یادم افتاد من باید کارهای ثبت نامم رو انجام بدم و توی این موقعیت بهترین فرصته... گفتم: منصور تازه یادم افتاد فردا احتمالا درگیرم حالا باز هم بهت خبر میدم... خداحافظی کردم و راه افتادم سمت بیمارستان... با خودم فکر میکردم شاید علت اینکه مهدی با منصور و بچه هاشون باج بهم نمیدن بخاطر همین شوخی های بیجای منصوره! اما نه منصور سریع پذیرفت و عذر خواهی کرد و مطمئنم تکرار نمی کنه، پس مسئله این نیست!!! اینکه چی باعث این همه فاصله بین شیخ مهدی و شیخ منصور شده بود ذهنم رو حسابی مشغول کرده بود... شماره مهدی رو گرفتم که ازش تشکر کنم... چند تا زنگ خورد بعد جواب داد... مثل همیشه گرم و صمیمی بدون اینکه به روی خودش بیاره چکار مهمی برام انجام داده با هم احوال پرسی کردیم، ازش کلی تشکر کردم اما قشنگ بحث رو عوض کرد و گفت: خوب کی باید بیایم شیرینی تولد آقازادتون رو بخوریم شیخ مرتضی... گفتم: انشاالله تا دو هفته ی دیگه گفتن، خیلی دعا کنید که مشکلی پیش نیاد... گفت: نگران نباش انشاالله سالم و صالح پا به رکاب و سرباز آقا، پس احتمالا میام می بینمت، دو هفته ی دیگه قم جلسه ای داریم توفیق و سعادتم داشته باشیم شما و آقازادتون رو هم زیارت می کنیم... خیلی خوشحال شدم که قرار شد ببینمش... توی دلم یه چیزی میگفت ماجرای دیدن منصور رو به شیخ مهدی بگم .... 🍁نویسنده: سیده زهرا بهادر🍁 🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۰‌‌‌‌‹‌‌‌‌‌‌‌‌‌بِسْـمِ‌اللّٰھِ‌الرَحمٰـنِ‌الرَحِیـم...!🌿💚! اَلسَـلامُ‌عَلَیڪَ‌یـٰابقیَة‌اللّٰھِ‌فِۍ‌ارضِہ🖐🏻🌱› ‌‌‌‌•؛•ᚔ‌ᚔ‌ᚓ⊰✾⊱ᚔᚔ‌ᚔ•؛• ...⇣•• یـٰآربَ‌العـٰآلـَمین...!🖇🕊•• اِ؎پـَروردگـٰارِجَـهانیـٰان...!🎼🤍•• ‌
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۲۳ مهر ۱۴۰۱ میلادی: Saturday - 15 October 2022 قمری: السبت، 18 ربيع أول 1444 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️16 روز تا ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام ▪️20 روز تا ولادت امام حسن عسکری علیه السلام ▪️22 روز تا وفات حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ▪️46 روز تا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ▪️54 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز)
🌻 (عج) می‌فرماید: ☘إنّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم ولا ناسین لِذِکرِکُم و لَولا ذلِکَ لَنَزلَ بِکُم اللّأْواءُ وَاصطَلَکُمُ الأَعداءُ. ☘ما در رعایت حال شما هیچ کوتاهی نمی‌کنیم و یاد شما را از خاطر نمی‌بریم وگرنه محنت و دشواری‌ها شما را فرا می‌گرفت و دشمنان شما را از بُن و ریشه قلع و قمع می‌ساختند. (بحارالانوار، جلد ٥٣، صفحه ٧٢) 🌹🍃
💐یک ماه قبل از شهادت حاج حمید سفرےچند روزه به سوریه داشتم،حال و هواےآن سفر باسفرهاےقبلی متفاوت بود.آن سفر همراه شده بود باگریه های دو نفری،صحبت ازجدایی،صحبت از همسرشهید شدن.آن چندروز گذشت موقع رفتن من به ایشان گفتم که ساک و مقداری از وسایلم را در کمد شخصی ات بگذار تادر سفرهاےآینده نیاز به آوردن مجدد آنها نباشد.ایشان جواب داد:ساک و وسایلت را ببر که این آخرین سفرت به سوریه است.ممکن است دوباره به سوریه بیایی ولی به عنوان همسرشهید می آیی. 🌷آنروز حاج حمید مرا به فرودگاه دمشق رساند.بعداز دست دادن و خداحافظی با ایشان دوباره حاجی با صدایی آرام ومحزون گفت:خانم خداحافظ،این لحن خداحافظی بوی جدایی میداد وحکایت ازچیزی میکرد که حاجی آنراباور کرده بود ولی من نه، حکایت از آخرین دیدار وآخرین وداع،و همینطور هم شد.آن ساک را چندماه بعد از شهادت حاجی به من تحویل دادند در حالی که روےآن نوشته شده بود شهید حمیدمختاربند. ✍به نقل از:همسرشهید 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷این پرچم افتادنی نیست، صاحب دارد... اللّهُـمَّ‌ صَـلِّ‌ عَلی مُحَمَّد وَآلِ‌ مُحَمَّد بحق زینب سلام الّله🕊 🇮🇷
این انقلابی که میخواید با رمزِ مهسا امینی سرنگونش کنید ، با رمز [ یا زهرا "س" ] بیمه شده‌ ! حالا هی شما زورتونُ بزنید :)
|😂 🌴😅 محسن با موتور تصادف ڪرد و پایش مو برداشت .❗️ آتل بندی شد دراز به دراز افتاد گوشہ ی خونہ . با رفقا قراࢪ گذاشتیم بریم سری بھش بزنیم . گفتنـد دست خالے نریم ... ڪہ من این امر خطیـر را به عھده گرفتم 😁 نامردی نڪردم یڪ هندوانہ ده ڪیلویے گرفتم . چھار نفری سرش خراب شدیم 😁 گفتم : بگو نہ شیرینے میخوایم نہ چای ... فقط سینے بیارن این را پارھ ڪنیم . با شوخے و مسخره بازی نصف این هندوانہ را بہ خوردش دادیم . 😅 بد جور رڪب خورد اواسط شب محسن زنگ زد : نامردا ! پدرم در اومد هے باید با این پا خودم را بڪشونم سمت دستشویے 😞😂 「 ✨ 」