eitaa logo
ٺـٰاشھـادت!'
2.7هزار دنبال‌کننده
17.9هزار عکس
5.5هزار ویدیو
194 فایل
شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 '' ناشناس'' @nashanastashahadat🍂 گوش جان @montazeralhojja🌿 ڪپے؟! با ذکر صلواٺ حلالٺ ؛ براے ظہور مولا!!
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 🔵شهید مدافع‌حرم ♨️کارت عابر بانک 🦋دوست شهید روایت می‌کند: مراد از همان ابتدا انسانی مُتديّن، آرام و باتقوا بود. يک بچه‌مسجدیِ پایِ كار بود. آدم ساكت و آرامی بود كه كار به كار كسی نداشت. شغلش كشاورزی بود و سرگرم كارهای خودش بود. 🎈یکبار ما می‌خواستيم ماشين بخريم و مقداری پول كم داشتيم. با اينكه سنّ‌مان كمتر از او بود، وقتی پيشش رفتيم، كارت عابر بانكش را به ما داد و گفت هر چقدر كم و كسری داريد، از اين كارت برداشت كنيد. 🦋آدمي بود كه به كوچک و بزرگ احترام می‌گذاشت. دو قطعه زمين كشاورزی داشت، مالک چند صدهکتار زمین بود و وضع مالی‌اش هم عالی بود. اين نشان از بزرگی روح و منش ايشان داشت. كارت بانكی‌اش كه مبلغ زيادی پول داخلش بود، به ما داد و اطمينان كرد و گفت «هر چقدر كه نياز داريد، از كارتم پول برداريد.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۰۴ آذر ۱۴۰۲ میلادی: Saturday - 25 November 2023 قمری: السبت، 11 جماد أول 1445 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها (روایت 75روز) ▪️22 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️32 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️39 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️48 روز تا وفات حضرت ام کلثوم سلام الله علیها
پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله اکثر اهل آتش در قیامت آنانی هستند که از ازدواج و تشکیل خانواده امتناع کردند.
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 تولد: ۱۳۶۲/۶/۲۸ _اصفهان شهادت: ۱۳۹۲/۹/۲۳ _سوریه _گلوله های قناسه. 🔖 می‌گفت فرزندم مشکلی داشت که باید حتما عمل می شدبه هر کسی گفتم پول نیاز دارم گفتند نداریم خیلی دلم گرفته بودصبح ابولفضل را دیدم گفت چی شده که ناراحتی منم ماجرا را برایش گفتم .گفت توکلت به خدا باشه حل میشه .بعدازظهر شهید بزرگوار تماس گرفت گفت ناراحت نباش حل شدالان که می‌بینم فرزندم در سلامتی کامل هستش متوجه شدم اونا ويژگي هاي خاصی از جمله بخشندگی و دل رئوف داشتن که خداوند به دل پاکشون نگاه می‌کنه وتوفیق شهادت را نصیبشان می‌کنه 📜 ✍بزرگان اسلام ما در راه حفظ اسلام واحکام قرآن کریم کشته شدند وبه شهادت رسیدند امروزهم وظیفه ماست که در برابرخطراتی که متوجه اسلام ومسلمین است برای تحمل هرگونه ناملایمات آماده باشیم تا دست خائنان را بتوانیم قطع کنیم وجلوی آنها را بگیریم .ودیگر روی حجاب خیلی تاکید دارم خواهرانم برای حفظ حرمت شهید در این روزگار حجابتان را رعایت کنید 🌱 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و صلوات 🌱 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ🌸
مداحی_آنلاین_اصل_معنویت_استاد_رفیعی.mp3
4.97M
🏴 ♨️اصل معنویت 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
💌 🟣شهید مدافع‌حرم 🎙راوے: پدر شهید 🔮عبدالحمید اخلاقش با همه فرزندان متفاوت بود. او بسیار مهربان، عزیز، خوش‌رفتار و خوش‌اخلاق بود و با پدر، مادر، خواهر، برادر و فامیل به نیکی رفتار می‌کرد. به مادرش در آشپزی کمک می‌کرد و حتی لباس‌های من و مادرش را می‌شست و از نظر اخلاقی واقعا بی‌نظیر بود. 🔮زمانی که از مدرسه به خانه بازمی‌گشت، بیل را برمی‌داشت و به من در کارهایم کمک می‌کرد. به او می‌گفتم «پسرم تو خسته‌ای، روزه‌ای، گرسنه و تشنه می‌شوی» اما قبول نمی‌کرد و به من کمک می‌کرد تا کارهایم زودتر تمام شود و واقعاً از نظر اخلاق و رفتار بی‌نظیر بود و هیچکدام نتوانستیم در تمامی طول عمرش او را به‌خوبی بشناسیم.
فایل صوتی امام زمان_۱۰۶.mp3
6.05M
۱۰۶ تو هم می تونی؛ همــنامِ امام زمانت باشی! تو هم قائـــم باشی... 🔺 میـتونی؟
༻﷽༺ پاسداشت شهدای بخش چابکسر ای شهیددلمان درزمین اسیرشده است . پرواز بلد نیستیم . دستمان را بگیرو کمکمان کن زمین گیر دنیا نشویم دعایمان کن که سخت محتاج دعایتان هستیم . همان دعایی که ختم بخیر شهادت شود عاقبتمان . 🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷 ✅شهید خلیل امیری قاسم آباد 🌻تاریخ تولد: ۱۰ فروردین ۱۳۴۸ 🍃محل تولد:روستای قاسم آباد سفلی بخش چابکسر 🥀تاریخ شهادت: ۴ آذر ۱۳۶۶ 🌷محل شهادت: ماووت عراق 👈مزار شهید: گلزار شهدای قاسم آباد سفلی چابکسر 🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷🌷 🌺روحش شاد و راهش پر رهرو باد🌺 رفاقت با شهدا تا قیامت یاد شهدا با ذکر صلوات
10.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 🌴چادرت را بتکان 🌴روزی ما را برسان 🎙 👌بسیار دلنشین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ٺـٰاشھـادت!'
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 شکسته_هایم_بعد_تو 🇮🇷قسمت ۶۳ و ۶۴ سعی میکرد با بی‌حالی کنار بیاید و زودتر هوشیار شود. به
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🇮🇷قسمت ۶۵ و ۶۶ حاج علی لبخندی زد و گفت: _خودت تعبیرشو میدونی بابا جان؛سیدمهدی هم تو رو دست آقا ارمیا سپرده و رفته؛ البته وظیفه‌ی حفاظت از حرم هم با شماستا، آیه دار شدی، حرم یادت نره. ارمیا لبخند شرمگینی زد: _هرچی دارم از عمه جان دخترمه! هرچی دارم از حرم دارم حاجی من شرمنده‌ی لطف و کرم بی‌انتهای این خاندانم؛ از بی‌بی جانم گرفته تا سیدمهدی و زینب سادات. حاج علی لبخند زد به این همه اعتقاد و خلوص نیت این مرد پسر شده‌اش که عنوان دامادی داشت و پدریِ نوه‌ی عزیز کرده‌اش... زهرا خانوم بحث را عوض کرد: _حالا تکلیف اون مادر و دختر چی میشه؟ حاج علی: _نمیدونم؛ باید خود مریم خانوم باشه تا بشه درباره‌ش تصمیم گرفت. ارمیا: _پدر جان، وسط این تصمیما یه کمم به دل مسیح ما فکر کنید، داداشم التماس دعا از شما داره! علی که باشی، دست همه‌ی یتیم‌ها به دامانت میشه. پدری کنید برای برادر بی‌پدرم! محبوبه خانم: _من میخوام براش مادری کنم؛ فخرالسادات برای شما مادری کرد و دامادت کرد، حالا نوبت منه. میخواستم اول با رها جانم صحبت کنم و بعد بگم اما دیگه حرفش شد، همینجا میگم؛ رها جان مادر، من نظرم بود شما بیاین پایین پیش من، و اون بالا رو بدیم به آقا مسیح! اینجا برای من خیلی بزرگه، اینجوری برای تو سخت میشه اما برای من انگار سینا دوباره زنده شده. رها نگاهی به صدرا و مهدی کرد ، که مشغول بازی بودند. پسرک ساکت و آرامی که هیچ دردسری نداشت. تمام روزهایش شادی بود و لبخند خدا...چرا شادیاش را قسمت نمیکرد؟ رها با لبخند به مادرشوهرش نگاه کرد: _چه فکر خوبی کردید، دیگه لازم نیست صبح‌ها که خوابه بغلش کنیم و بیاریمش پایین؛ با صدرا صحبت میکنم که زودتر شرایط رو فراهم کنه. زهرا خانوم خندید: _حالا اول از عروس بله رو بگیرید! محبوبه خانوم به شوخی پشت چشمی نازک کرد: _یعنی سخت‌تر از بله گرفتن فخرالسادات از آیه جانه؟ من پسرمو داماد میکنم! حالت کی میان؟ روی سوالش با ارمیا بود که جوابش را گرفت: _اینطور که خبر دارم، فردا قراره منتقلش کنن تهران، یه عمل دیگه باید رو چشمش انجام بشه، حال مادرش هم بدتر شده و اونم منتقل میکنن اینجا. تو این مدت نگهداری از خواهر برادرش با ماست تا مریم خانم مرخص بشن. حاج علی: _تکلیف مدرسه و اینا چیشد؟ صدرا همانطور که مهدی روی دوشش بود گفت: _فقط برادرش مدرسه میرفت که من کاراشو درست کردم زهرا خانم سیبی که پوست کنده بود را جلوی حاج علی گرفت: _حالا شاید نخوان تهران زندگی کنن! رها لبخندی به شوهرداریِ مادرش زد ، و به آیه اشاره‌ای داد و لبخند زدند به این عاشقانه‌های زیر پوستی و با همان لبخند رها گفت: _باهاشون صحبت کردم، بعد از اون اتفاق میخواد از اون محیط و آدماش دور باشه! حاج علی گازی به تکه سیب در دستش زد: _شاید منظورش جابه‌جایی تو همون مشهده! آیه: _نه، میدونه برای درمان خودش و مادرش چند وقتی باید بیاد تهران. آیه در خانه را گشود ، و ارمیای زینب در آغوش وارد شد؛ زینب را روی تخت آیه گذاشت و آرام صورتش را بوسید. درد این کودک سخت‌ترین چیز در دنیایش بود. به خاطر این دختر همه‌ی دنیا را بر هم میزد. آیه کتری را روی گاز گذاشت و به آن خیره شد... " چه بر سر زندگی‌اش آمده بود؟ چه بر سر دخترکش آمده بود؟ سیدمهدی! نگاهمان میکنی؟ گناه من چیست که جز تو کسی را نمیخواهم؟ اصلا تقصیر توست که دنیایم زیر و رو شده است... تقصیر توست که نام دیگری جز تو در شناسنامه‌ام نوشته شده است؛ مگر نمیدانستی که همه‌ی دنیایم بودی و هستی؟ مگر نمیدانستی که عاشقانه‌هایم با تو رویید و از روزی که رفتی همه چیز برایم خشکید و خاموش شد؟ مگر نمیدانستی من تا همیشه با تو لبخند میزنم؟ مگر نمیدانستی من تا ابد با تو دنیا را میبینم؟ سیدمهدی! حق آیه‌ات این بود؟ این بود آن قولهایت؟ این بود آنهمه دنیایم بودن‌هایت؟ این بود عهد و پیمان ازدواجمان؟ " آیه چرخید و نگاهش را به سیدمهدی در قاب دوخت.... " چرا مرا در این شرایط گذاشتی؟ چرا این مرد را وارد دنیای من، خودت و دخترک‌مان کردی؟ من خسته‌ام از این نقش لبخند بر لب داشتن و سینه در آتش سوختن‌ها؛ سیدمهدی... آیه‌ات شکسته است. دیگر آن لبخند زیبای خدا نیست؛ دیگر آن پر پرواز روزگارت نیست؛ آیه‌ات کمر خم کرده؛ آیه‌ات مو سپید کرده؛ آیه‌ات غم در دل دارد. " ارمیا مقابل نگاه آیه ایستاد... اشک چشمان بانوی خسته‌اش را دید، سرش را به زیر انداخت. _می‌خواستم یه سفر خوب براتون باشه. میخواستم دوباره رنگ زندگی چشمای شما بیاد؛ میخواستم مرهم بشم روی زخمتون... یادم نبود من خود دردم...... 🥀ادامه دارد.... ❤️‍🩹 نویسنده؛ سَنیه منصوری 🌸🌸🌸🌸🌸🌸