eitaa logo
- هَم‌قرار'
1.1هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
451 ویدیو
27 فایل
• ﷽ ‌ ما آدمی‌زادهاۍ محتاطیم امّا در دل ڪورهٔ آتش، در میانهٔ برافروختگی‌های شعلھ .. #میم_عالی‌نژاد ــ ـ ڪانال‌ وقف مولا'عج ست‌. حذفِ‌نامِ‌‌نویسندگان، موردرضایت ‌نیست؛ به‌حرمت‌ِسورهٔ‌قلم. بهم وصل میشین: @Khadem_eshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
- هَم‌قرار'
🦋💠 🍃 🌿 [ ناڱفتہ‌هایے‌از‌ڪهف‌الشهدا ] وقتے مے‌خواستیم برای نخستین سالگرد تدفین شهدا مراسم بگیریم، به دنبال جمله‌ای برای سردر غار مے‌گشتیم. یکے از دوستان جمله‌ای که شهید آوینے انگار برای همین زمان گفته بود را پیشنهاد کرد؛ «تقدیر حقیقے جهان در کف مردانے است که پروای نام ندارند. آنان از گمنامے خویش کهفے ساخته‌اند و در آن آرمیده‌اند. کهفے که آنان را از تطاول دهر مصون داشته است.»   به گزارش برنا، «واذا اعتزلتموهم و ما یعبدون الا الله فاوا الے الکهف ینشرلکم ربکم من رحمته و یهے لکم من امرکم مرفقا.» و به آنها گفتیم هنگامے که از ایشان و آنچه جز خدای یکتا مے‌پرستیدند دوری جستید، باید در غار پنهان شوید تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما ارزانے دارد و اسباب کار شما را مهیا سازد. [سوره ڪهف آیه ۱۶] این آیه برای اصحاب کهف نازل شده است. آنها که از ظلم و ستم زمانه خود به تنگ آمده بودند و خداوند آنها را به سوی غار هدایت کرد. ماجرای اصحاب کهف یکے از شگفت‌انگیزترین داستان‌های قرآن است. در همین نزدیکے و در تهران عده‌ای از بےمهری مردمان شهر به غار پناه بردند. در تیرماه سال ۸۶، پنج شهید گمنام از شر بخل و کینه عده‌ای که اجازه دفن آنها در محدوده در نظر گرفته شده را ندادند به غار پناه بردند و دوباره ماجرای اصحاب غار تکرار شد. وقتے اهل محل فهمیدند قرار است شهدا در محوطه پایین که الان پمپ بنزین شده، خاکسپاری شوند، شروع به مخالفت کردند. عده‌ای فکر مے‌کردند که به دلیل تدفین شهدا در مقابل منزلشان، قیمت خانه آنها پایین مے‌آید. یادم مے‌آید در جلسه‌ای که سردار باقرزاده برای حل موضوع تشکیل داده بود، بچه‌های مذهبے یک طرف بودند و عده‌ای از اهالے در طرف دیگر. این ننگ به پیشانے ولنجک مے‌ماند که ۱۰ متر از زمین خود را به شهدا نداد. بعد از مراسم خاکسپاری شهدا اتفاق جالبے افتاد. فرزند یکے از اهالے که از مخالفان تدفین شهدا بود به بیماری لاعلاجے مبتلا مے‌شود. همسر او به شهدای کهف متوسل میشود و فرزندش شفا میگیرد. تا جایے که می‌دانم آن خانم هر هفته برای زیارت شهدا مے‌آید.» از او مےپرسم چرا به خود سختے میدهد و به اینجا مےآید؟ در جواب مے‌گوید: «حقے که شهدا به گردن ما دارند، باعث مے‌شود به اینجا بیاییم. آنها بهترین چیزشان را برای ما فدا کردند. مے‌توانستند مثل خیلے‌های دیگر به جبهه نروند.» همراهش مے‌گوید: «برای بر طرف کردن شرمندگے خود به اینجا مے‌آییم. به خدا وقتے یاد آن بےحرمتےها به شهدا مےافتم، مو به تنم راست مے‌شود. سربسته مے‌گویم؛ خیلے ما را اذیت مےکنند، خیلے. به خدا نمے‌توانم بگویم چه کارهایے در حق ما کرده‌اند. ولی ما هیچ گاه از خدمت به شهدا، دست نمے‌کشیم.» دیگر گریه امانش نمیدهد و سکوت مے‌کند. دیگری ادامه مے‌دهد :« عده‌ای از بچه‌های محل‌های دیگر و حتے مناطق دیگر تهران، برای خدمت به شهدا مے‌آیند و تقریبا تعداد ما به ۷ یا ۸ نفر مےرسد. مراسم‌های مختلف در کهف الشهدا برگزار میشود. تا قبل از سرد شدن هوا، هر صبح جمعه دعای ندبه در محل کهف برگزار مے‌شد و امسال برنامه شب‌های قدر در کنار شهدا برقرار بود.» همراهش دوباره از غریبے شهدا میگوید: «دیدید که راه بالا آمدن بسیار مشکل است. عده ای از اهالے اجازه نمےدهند همین راه خاکے را آسفالت کنیم. حتے راه مناسب‌تری نیز برای رسیدن به کهف وجود دارد، ولے جلوی راه را مسدود کرده‌اند. روزهای اول به چند نفر از زائرین متعرض شدند. این حرف‌ها را نمی‌شود جایے گفت.» وقتے از این دو خادمه مے‌پرسم، آیا در طول این مدت نشانه‌ای از شهدا دیده اید، هر دو سکوت مے‌کنند و انگار دوست ندارند از رازهای بودنشان با شهدا در این سه سال چیزی بگویند! غار شهدا رازهای زیادی دارد. چیزهایے که جایے برای گفتن آنها نیست. شهدای گمنام این غار خیلے مظلوم هستند.. همانند سید‌الشهدا.. :)) . . (: . . .. . 💠|• @tasmim_ashqane •°
- هَم‌قرار'
. جنگاورانی که بادستان خالی به نبرد بادشمن رفتند . درآن روزها درهرگوشه ی این دیار خون میبارید. واگر خوب گوش بسپاری ، میتوانی زمزمه ی شبانه ی جنگاوران را با گوش دل بشنوی و صدایِ چکاچک شمشیرهاشان را باید آداب زیارت را به جا آورد. نیت کرد و با شهیدان هم کلام شد کفش ها را درآورد وباپرهنـه شد . آنگاه گام برداشت برهر گوشه ی این خاک ، همانند آن که بر کربلا ومشهد شهیدان قدم میگذاری ، شهدا راهنما هستند ، برای همه ی ما ازقافله جاماندگان ، درشلمچه میتوان چشمِ دل باز کرد . در این جا میتوان نفس را زیر پا گذاشت در شلمچه میتوان خدا را پیدا کرد و به شهر بازگشت . . . ‌:))
آتشِ‌زبانه‌کش اما بی‌احتیاط ذوبم کرد .. در کفه‌ی ظرفیتِ ما ناعدلی شد، ورنه آن امتحانِ عظمی با این ظرفِ وجودی؟ این ابعادِ وجودی با این صفحه از تقدیرِ مِن الدهر؟! بخدا حکایتِ بشکستنِ ظرفِ مجنون نبود، از آدمی محتاط به شکاک میرسیدم.. " اگر پیشِ چَشمِ او من مجنون نیستم، حتما جنون دید که ظرفها از ما شِکاند. " کفایتی باشد برای تو این نامه در ساعاتِ دلتنگی و تصدق چشمانت که منزلگهِ شبنَم شده است .. اگر عصاره ی این چکیده حرفها، غمی بود ک به رخسار‌ه‌ات نشست عرضِ حلالیتی باشد از من برای تو ..