- هَمقرار'
💔〰 #حےعلےالعزا حسین{ع}صدا مےزند: بیا... خوب گوش کن! صدای قدمها؛ صدای سایش ڪفشها بر سینهۍ جاد
حسین تشنهی آب بود و من،
تشنهی دیدار حسین...
نڪند...
خدا نڪند همانند ارباب، تشنه بمیرم...
#مجنون
- هَمقرار'
📖📚
📚
#یڪقاچکتاب
💔..خاک های نرم کوشک ..💔
✍..| سعید عاکف
موضوع:
روایتی از خانواده ، دوستان و آشنایان
شهید عبدالحسین برونسی
••|برشے از کتاب|••
حالا می فهمم که آن لحظه ها گویی وصیت می کرد
وقتی گفت :
کاری نداری پسرم ؟!
پرسیدم:
کی می آیی ؟
گفت :
ان شالله میام
با هم خداحافظی کردیم ، گوشی را دادم مادرم
او هم سوال مرا پرسید
نمیدانم پدر به او چه گفت که خیلی رفت تو هم
کمی بعد خداحافظی کرد
با هم آمدیم بیرون ، ازش پرسیدم:
به بابا گفتی کی میایی ، چه گفت ؟!
_ گفت تو چرا هر وقت من تلفن میزنم ، میگی کی میایی؟!
بگو کی شهید میشی ؟!
مادرم وقتی دید ناراحت شدم ، انگار به زور خندید :
بابات شوخی کرد پسرم
معلوم بود خودش هم خیلی ناراحت است ،
اما نمی خواست من بفهمم
چند روز بعد از عملیات بدر ، خبر شهادت پدرم را آوردند
آن تلفن، تلفن آخرش بود!
✏️ /... @tasmim_ashqane
📖
📚
- هَمقرار'
🖤/..
#دلانه
من انسانم!
نسیان دارم؛فراموشے!
یادم میرود که
از آب گندیده خلق شده ام!
یادم میرود که آخر دارد زندگیم...
مرگ همیشه کنار من قدم میزند
و من میترسم از آن.
به همین خاطر سعے میکنم که فراموشش کنم!
اما من کر نیستم کور نیستم؛
میبینم حقایق را...
وانتخاب میکنم راه اولیاء خدا را؛
مجاهدت، استقامت، ایثار...تاشهادت!
انتخاب مرگم را خودم بدست میگیرم!
و میبینم که جز امام، کسے این گونه براے من دل نمی سوزاند...
میخواهد مرا #حسـین بخاطر خودم!
حُر دید...شنید...و سعے نکرد خودش را به فراموشے بزند..
راه خدا راه بیداران است، نه راه مستان قهقهه زن در دنیاے پَست!
و راهِ #حسین راهِ عاشقانِ #عاقل است...
برگرفته از کتاب #امیرِ_من
#اربعینے_ام
@tasmim_ashqane
🖤/..