eitaa logo
تصویر
293 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
979 ویدیو
19 فایل
ما در انتظار رویت خورشیدیم
مشاهده در ایتا
دانلود
#خــــــــــاطــــــــــــره🔻 گفتند حالا كه «مرگ بر شاه» همه گير شده، شعار جديد بديم. «شاه زنازاده است، خميني آزاده است». آشفته شده بود. گفت: رضاخان ازدواج كرده، اين شعار حرام است. از پلكان حرام كه نمي شود به بام سعادت حلال رسيد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ۷ تیرماه سال روز شهادت مظلومانه شهید بهشتی گرامی باد. 📡تصویر @tasvirr
⭕️ #بسم_الله_الرحمن_الرحیم 💑 #عروسي_خوبان 🔻عروسي اش نزديک بود. يک کارت دعوت براي امام رضا (ع) نوشته بود که داده بود ببرن مشهد. يک کارت هم براي امام زمان (ع) که انداخت توي چاه مسجد جمکران. يک کارت هم براي حضرت زهرا (س) و حضرت معصومه (س) نوشت که برد قم و انداخت تو ضريح. درست قبل از عروسيش بود که حضرت زهرا (س) آمده بودند به خوابش. به بي بي عرض کرد : خانوم جان! من قصد مزاحمت براي شما نداشتم. حضرت فرموده بود : چرا دعوت شمارو رد کنيم؟ چرا به عروسي شما نياييم؟ #خاطره اي از سردار شهید حجت الاسلام #شهيد_مصطفي_رداني_پور فرمانده لشگر امام حسین علیه السلام 🌺🇮🇷🌼🇮🇷🌻🇮🇷 📡کانال تصویر👇 https://eitaa.com/tasvirr https://sapp.ir/tasvirr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ببینید | #خاطره امام خمینی(ره) از شجاعت آیت‌الله #مدرس هنگام تهدید نظامی دشمن 🗓 ۱۰ آذر، سالروز شهادت حضرت آیت الله #مدرس «به #کانال_تصویر بپیوندید» ••✾•🌺🇮🇷🌼🇮🇷🌻🇮🇷•✾•• 📡کانال تصویر👇 https://eitaa.com/tasvirr
هدایت شده از  سلیـمانے آسـمانے
🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻 راوی‌سردارحسنی‌سعدی 🔹شهید پورجعفری برایم تعریف میکرد🔻 یه روز رفتیم کردستان عراق داعش اومده بود در کردستان عراق.مردم خونه هارو خالی کرده بودند و رفته بودند. تو یه خونه مستقر شدیم. صبحونه خوردیم. ایشون دوربین برداشت راه افتادیم توی منطقه. روی پشت بوم یه خونه لب بالکن دوربین را گذاشت شروع کرد منطقه را شناسایی کند. من دیدم یه بلوک اون کنار افتاده این بلوک را برداشتم و گذاشتم روی سر بالکن تا ایشون دوربین را از سوراخ های بلوک بندازه که تک تیراندازهای داعش مارو نزنند. خدا شاهده هنوز بلوک را نذاشته بودم روی سر بالکن، تک تیرانداز زد بلوک پاشید روی سر و کله من و حاجی و از این خونه رفتیم پشتبام یه خونه دیگه برا شناسایی. اون جا هم یه تیر زدن بغل گوش ایشون تیر رفت تو دیوار. باز از این جا رفتیم. به من گفت حسین برو ببین این جا سرویس بهداشتی کجا هست یه جای تمیز باشه که وضویی بگیریمو و آبی به صورت بزنیم. رفتم گشتم تمیز نبود، به حاجی گفتم بریم بغداد این جا رفتم خیلی تمیز نیست. حاجی گفت تا بغداد ۱۸۰ کیلومتر راه هست میریم خونه ای که امروز صبحونه خوردیم. گفتم بریم. وقتی رسیدیم من نشستم ایشون رفت وضو بگیره دیدم دلم داره شور میزنه، استرس دارم، رفتم دنبالش ببینم کجا رفت. رفتم دیدم وضو گرفته آور کت روی دست راستشه و جوراباش دست چپش داره میاد گفتم از این جا بریم. گفت حسین تو امروز چه طورت شده، گفتم بریم بریم. گفت بذار جورابامو بپوشم گفتم تو ماشین بپوش. با زحمت ایشون رو سوار ماشین کردم و درو بستم و راه افتادیم صد متر که از اون خونه فاصله گرفتیم تمام خونه با هفده نفر از نیروهای خودی که داخلش بودن رفت رو هوا. این سه مورد ، مورد چهارم رفت برا شناسایی و ارتباط با بچه ها و دوستامون ، سوار ماشین بودیم که بچه ها دادزدن وایسا وایسا جلوتر نیا، ایستادیم. یه بمب کار گذاشته بودن تو جاده که چاشنی کششی داشت. بیست سانت دیگه مونده بود که ماشینمون بره روش منفجر بشه. شب رفتیم بغداد برا استراحت فقط حاجی یک کلام گفت: عجب امروز دو سه بار می خواستیم شهید بشیم، شهید نشدیم. @soleimaniasemani
هدایت شده از  سلیمانی‌آسمانی
حاجی وارد منطقه شد. نیروها تا فهمیدند یکی یکی آمدند و دورش حلقه زدند. یکی از بچه ها گفت : حاجی نصیحتی از حضرت آقا برای ما بگید. گفت : 🔔 حرفهای ‌‌‌‌‌" آقا " نصیحت نیست ، " امر " است. @soleimaniasemani