:'')❤️‍🩹دلتنگی آن است که جسمت نتواند جایی برود که روحت آنجاست.. #مبتلا ‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌➻‧₊•⤷⊹@kimia_sticker✨

زن های عرب دلشان که می گیرد یآ غصه که به جآنشان می‌اُفتد ... راه کج می کنند سوی حرم تو آقا می‌نشینند یک گوشه چادرشان را روی صورتشان مےکشند ُ هی می گویند : یاعَبّآس اَدرکنی به حَقِّ اَخیکَ #الحُسین🫀:) اصلا حرم ات معروف است؛ به عقده گشایی و باز کردن سفره دل .....

در عَوَض کارد به استخونم که میرسد و نمی‌توانم مثل زن های عرب؛
سراسیمه پآ به حریمت بگذارم...

سرم را بلند میکنم رو به آسمان به یآدت #مآه را نگاه میکنمُ زمزمه‌اَم این است : نمیدانم ز پا افتادگان داری خبر یا نه . . ؟ ز دور این ناله‌ی ما در دلت دارد اثر یا نه . . ؟ #من‌دلم‌برات‌تنگ‌شده‌قربونت‌برم . .💔 ‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌➻‧₊•⤷⊹@kimia_sticker✨

‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌➻‧₊•⤷⊹@kimia_sticker✨

ب وقت کار🙂☺️

: )

دل من پر از زخمه
ولی صد ها نهال جوانہ میزند

🌱 اگر چه درد..هزار رنج داریم .اما در کنار حضرت معصومه (س) ما چه کم داریم؟ ツ➣ @kimia_sticker

شهادت امام محمدباقر

علیه السلام

بر مسلمانان جهان تسلیت باد 🖤

بریم؟

وای بچه ها.... صبح بیدار شدم با کلی انرژی پاشم صبحانه بخورم و وسایلمو جمع کنم و .... ساعت ۲ونیم باید راه میوفتادیم لحظه آخر ساعت یک و چهل و پنج دقیقه مامانم گفت نمیتونم بیام کار داریم،منو بگی دنیا رو سرم خراب شد....از گریه های تموم نشدنی و هق هق گرفته،تا پرت کردن ساک به دیوار ....😂🤦‍♀ وای خیلی دیوونه کننده بود بابامم اومد گفت فاطمه قسمتت نبوده،خداحافظ من با این حرف بابام مردم ینی،گفتم امام رضا ینی واقعا قسمتم نشد؟ بابام در هرصورت میرفت چون خودش قرار بود بقیه هم سفر هارو ببره مشهد.... من فقط گریه میکردم و همون جور که هق هق میکردم گفتم آقا نذار من آبروم بره من قراره کلی نامه های بچه هارو بندازم تو ضریحت...من دلم لک زده برات،آبرومو نبر...میسپرم به خودت... بعد از کلی گریه و زاری مامانم دلش برام سوخت😂زنگ زد به بابام گفت وایسید الان میایم،به منم گفت سریع آماده شو بریم.... هیچی دیگه دوتا اتوبوس وایسادن به خاطر ما و با نیم ساعت تاخیر راه افتادیم بچه ها این مثل یه معجزه است،من هنوز گریه هام تموم نشده ..... وقتی امام رضا بخواد،هر اتفاقی میوفته

اون برادری هم که توی ناشناس درباره کسی که دوسش داشتن و مال یکی دیگه شده و.... باید بهتون بگم من از بچگی تا الان خیلی معجزه از امام رضا دیدم این کوچک ترینشه ان شاءالله بابارضا یه خانم خوب هم به شما میدن

بچه ها مامانم هیچ جوره راضی نمیشدا چون کار خیلی مهمی داشت....به خاطر این میگم معجزه