◾️حکمت علیه فلسفه
🔻داستانهای حکمتآمیز، پیوسته انسانهای گوناگون با پندارهای گوناگون را شیفتهی خود ساختهاند. مجلسی در «عین الحیات» نیز وقتی در بی ارزشی دنیا و لزوم زهد قلم میزند، داستان حکمت آمیز بیداریِ بودا را با شوق میآورد. وی در کنار نُه تمثیل از امامان علیهم السلام در مذمت دنیا، دهمین تمثیل را به ماجرای بیداری بودا اختصاص داده و آن را مشتمل بر فوائد بینظیر معرفی میکند. مجلسی در پایانِ این داستان درازدامن میگوید:
«ای عزیز! این قصهی شریفه که بر حکم طریفه و امثال وافیه مشتمل است و گنجی است از گنجهای حکمت ربانی، اگر در مواعظ و حکمتهای آن نیکو تأمل و تدبر نمایی و به دیدهی بصیرت در آن نظر کنی، برای قطع محبت دنیا و رفع علایق آن و دانستن معایب آن کافی است.
و حکمتی که حکیمان الهی برای مردم بیان فرمودهاند این قسم حکمتها و سخنان حق بوده است که موجب نجات از عقوبات و فوز به مثوبات و زهد دنیا و رغبت به آخرت میگردیده است، نه دانستن مسئله هیولی و صورت و مانند آن، که موجب تضییع عمر و تحصیل شقاوت ابدی گردد. چنانچه حق تعالی لقمان را به حکمت وصف فرموده و از حکمتهای او که نقل نموده معنی حکمت ظاهر میشود که چیست و حکیم کیست».
دو نقدِ ریز مجلسی به فلسفه نیز در این عبارات، نشاندهندهی حالت آمادهباش این محدّث بزرگ برای تنقیص مباحث فلسفی است.او حاضر است ماجرای بودا را حکمت بخواند؛ اما مبحث ماده-صورت و مانند آن را خلاف حکمت که هیچ، بلکه عنایت به آن را هدردادن زندگی قلمداد کند.
نیز جذاب است که فردی حدیثگرا مانند مجلسی، برای بیدار کردن قلوب عامه ابائی ندارد که از غیر حدیث بهره گیرد بدون اینکه اصراری بر اعتبارسنجی آن داشته باشد.
https://t.me/tavanerejal
🔴حلال کردن به ولایت
همیشه ی تاریخ تشیع، گروهی از شیعیان برخی از شیعیان را مقصر در مقامات اهلبیت علیهم السلام می دانستند. گروهی نیز بخشی از شیعیان را غالی در آن مقامات می دانستند. در این میان حرف و حدیث هایی را نیز گاهی به یکدیگر نسبت می دادند و به جرح و تضعیف یکدیگر می پرداختند و می پردازند و موجبات رنجش یکدیگر را فراهم می آورند. چه نیکوست که از یکدیگر درگذریم و کار را به قیامت وامگذاریم.
به یونس بن عبد الرحمن که از خواص اصحاب امام رضا علیه السلام بود گفتند جمعیت فراوانی از مردم تو را مذمت می کنند و از تو به زشتی یاد می کنند. یونس گفت: شما شاهد باشید! هر کسی که در مورد من چنین کرده و می کند اما بهره ای از ولایت امیرالمومنین دارد، او را حلال کردم.
علِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِي الْفَضْلُ، قَالَ حَدَّثَنِي عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا أَنَّ يُونُسَ بْنَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قِيلَ لَهُ: إِنَّ كَثِيراً مِنْ هَذِهِ الْعِصَابَةِ يَقَعُونَ فِيكَ وَ يَذْكُرُونَكَ بِغَيْرِ الْجَمِيلِ! فَقَالَ: أُشْهِدُكُمْ أَنَّ كُلَّ مَنْ لَهُ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) نَصِيبٌ فَهُوَ فِي حِلٍّ مِمَّا قَالَ .(رجال الکشی، الشيخ الطوسي، ج1، ص488)
رحمت خدا بر این مرد بزرگ.
https://t.me/tavanerejal
🔷تفویضِ دین به رسول
🔸شکی نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله، اجازهی دینگذاری داشتهاند. بر اساس متون متواتر روائی، امر دین به رسول خدا واگذار شدهاست. این واگذاری و تفویض، با پشتوانهی تادیب الهی و رسیدن پیامبر به جایگاه خلق عظیم ممکن شدهاست.
🔸علاوه بر اخبار عمومی در تفویض دین به ایشان، اخباری است که آن وجودِ شارع در موارد فراوان نیز از این امکان بهره جستهاند و احکامی را تشریع کردهاند. تحریم هر مُسکری، افزایش عدد رکعات نمازهای یومیه، نمازهای نافله، برخی دیات، برخی سهم الارث ها و ... از این موارد است.
🔸تدبیر امور جامعه از سویی و آزموده شدن مردم به پیروی از فرامینی که نه در قرآن آمده و نه خداوند به شکل وحی صادر کرده از سویی، دو فلسفه اصلی پدیده تفویض دین است.
🔹برای مشاهدهی نمونه روایات تفویض، این دو باب را ببینید:
http://lib.eshia.ir/86650/1/378
http://lib.eshia.ir/27311/1/660
https://t.me/tavanerejal
🔶️ چرا سید مرتضی، متکلمی معتزلی است؟
🔹️(یادداشتی از جناب حسن انصاری که حدود چهارسال قبل نگاشته بودند)
به من انتقاد می کنند که چرا شریف مرتضی را متکلم معتزلی و بهشمی می خوانم. این انتقاد را هم می کنند که چرا می گویم تشیع امامی تفکر کلامیش برای قرنها معتزلی بوده است.
این منتقدان معتقدند کلام شیعی اگر تنزیهی است به خاطر احادیث امامان است و معتزله هم از ائمه شیعه مطالبشان را گرفته اند. در اینکه بخشی از شیعیان قبل از آشنایی با معتزله گرایشات تنزیهی داشته اند و روایات تنزیهی نقل می کرده اند شکی نیست. اما این به معنی تطابق نظریات آنان با معتزله نیست.
گروه زیادی از عالمان شیعی دو سه قرن نخست هم البته گرایشات غیر تنزیهی داشتند و این باز از اسناد موجود کاملاً روشن است. عقاید توحیدی معتزلیان با بسیاری از آنچه در احادیث عقایدی امامیه به نقل از امامان آمده تمایزی اساسی دارد؛ در مباحثی مانند صفات الهی و جبر و اختیار. بعدها که کسانی مانند شیخ مفید و شریف مرتضی و شاگردان آنان گرایشات معتزلی را پذیرا شدند مجموعه آنچه درباره مباحث توحید و صفات و بحث های مرتبط با حدوث عالم در آثارشان بیان کرده اند در چارچوب کلام معتزلی بغدادی و یا بصری بود و با بسیاری از احادیث سنت های شیعی تطابق نداشت و یا دست کم با آن زبان و اصطلاحات بیان نمی شد. در بسیاری موارد آنان ناچار بودند تعدادی از احادیث را با تأویل بیان کنند و یا اگر احادیثی در سنت های اصحاب حدیث امامی و اخباریان روایت می شد که با الزامات تفکر معتزلی آنان سازگار نبود آن احادیث را رد می کردند و روایت آن احادیث را جایز نمی دانستند و اصحاب حدیث امامی را به حشوی گری ملقب می کردند؛ مانند احادیث ابواب عالم ذر و امثال آن . اتفاقاً همین نوع احادیث از نظر شماری از منتقدان نویسنده این سطور و به دلیل تأثیری که از تفکرات معارفی های مشهد گرفته اند محور اصلی توحید امامان شیعه قلمداد می شوند که البته چنین نیست.
علاوه بر همه اینها شریف مرتضی آن زمان که الملخص و یا الذخیره می نویسد و یا در پاسخ به پرسشهای کلامی و اعتقادی رساله هایی تحریر می کند، مگر جز این است که پردازشش از مباحث کلامی به سبک و در قالب کلام بهشمی است؟ مگر در مباحث صفات خدا از نظریه احوال دفاع نمی کند و یا اینکه در مباحث حدوث عالم و جواهر و اعراض مگر نه این است که نظرش موافق بهشمیان و اندیشه شیئیت معدوم است؟ مگر نه این است که این مباحث اساساً معتزلی است و در احادیث امامان شیعه (ع) اثری از این نوع مطالب نیست؟ مگر نه آنکه استاد همین شریف مرتضی، یعنی شیخ مفید عقیده احوال بهشمیان را با تأثیر پذیری از مکتب بغداد به کلی رد می کند؟ و مگر نه آن است که بعدها علمای شیعه تحت تأثیر مکتب ابو الحسین بصری و ملاحمی و سدید الدین حمصی عقیده به شیئیت معدوم را عقیده ای کفر آمیز قلمداد کردند؟
علمای سده های بعدی چه در مکتب حمصی و چه در مکاتب فلسفی خواجه و علامه و یا علمای مکتب ملاصدرا بعدها باورهای دیگری را عقاید متناسب با مکتب ائمه شیعه می دانستند. عقاید کلامی و فلسفی این مکاتب طبعاً مخالف شریف مرتضی بوده است. خوب تکلیف چیست؟ کدام منطبق است با تعالیم امامان شیعه؟
مکتب کلامی اعتزالی یک شیوه تفکر بوده است و علمای شیعه چه امامی و چه زیدی در آن مساهمتی بسیار مهم داشته اند. در آغاز آن هم حتی برخی معتزلیان در داد و ستدی مستمر با افکار تعدادی از متکلمان غیر معتزلی و از جمله هشام بن الحکم بوده اند. در این تردیدی نیست. معتزلیان البته تحت تأثیر عقاید مختلفی بوده اند و از جمله رویکردهای تنزیهی خود را منسوب به حضرت امیر هم می کرده اند. در این هم تردیدی نیست؛ اما اعتزال یک مکتب کلامی است درست مانند دیگر مکاتب کلامی و فلسفی. آنچه ما امروزه به عنوان تفکرات کلامی و اعتقادی شیعی می شناسیم محصول فرایندی تاریخی از داد و ستدهاست و آمیخته ای از برداشت های گوناگون. اگر معتزله نبود اصلاً کلام و فلسفه آنطور که امروزه در حوزه علمیه قم می شناسیم تحققی نداشت. اینها همه محصولات تاریخی اند و حاصل تلاش جمعی. ما هم روایات شیعی را با همین عینک تاریخی می بینیم و تفسیر می کنیم. تعدادی از این احادیث روشن است که با زبانی غیر معتزلی تدوین شده اند. تعدادی هم معلوم است که بعداً با ادبیات معتزلی تطبیق داده شدند و اضافات و الحاقاتی دارند. کلینی در کتاب کافی احادیثی توحیدی نقل می کند که نسبتی با اندیشه معتزلی شریف مرتضی درباره مسائلی مانند صفات خدا ندارد.
هشام بن الحکم متکلمی شیعی بوده است در عصر امامان و مرتبط با ایشان (که البته تحت تأثیر افکار مختلفی هم بوده است). پاسخ من به منتقدان این است: آیا تفکر کلامی شریف مرتضی به او نزدیکتر است یا به ابو هاشم جبایی؟
@barrasihayetarikhi
@azbarresihayetarikhi
https://t.me/tavanerejal
🔶از ناحیهی مقدسه، به شیخ مفید
🔹پیرامون دو نامهای که معروف است امام دوازدهم (علیه السلام) برای محمد بن محمد بن نعمان نوشتهاند
خودِ شیخ مفید، اشارهای به وجود این دو توقیع نمیکند. قدیمیترین اثر دستیابی که به صدور این دو توقیع اشاره میکند، احتجاج مرحوم طبرسی(قرن۶) است (ج2، ص496-499). طبرسی، با عبارت « ذِكْرُ كِتَابٍ وَرَدَ مِنَ النَّاحِيَةِ الْمُقَدَّسَةِ ...» بدون یادکرد هرگونه منبع پیشینی، نص دو توقیع را نقل میکند.
شیخ یوسف بحرانی در لؤلؤة البحرین، به نقل از کتاب نهج العلوم الی نفی المعدوم اثر ابن بطریق حلی که از معاصرین طبرسی است، به این دو توقیع بعلاوهی یک توقیع دیگر که نص آن مشخص نیست، اشاره میکند (ص346). در همینجا، شیخ یوسف این توقیعات را بزرگترین و عمده شاهد جایگاه والای شیخ مفید میداند.
در هر دو نامه به شیخ مفید توصیه شده که نامه را مخفی کن و از آن نسخهای تهیه کن و آن را به دست آنکه مورد اعتماد است بده.
این توصیه به پنهانکاری، به عنوان پاسخی بر مشکل اِسناد روایت عنوان شدهاست. البته این توجیه، خود چالشی دیگر را ایجاد میکند. چه کسی از شیخ طوسی و سیدمرتضی و سایر شاگردان مطرح شیخ مفید نزد وی معتمَدتر بودهاست؟ معلوم نیست.
از آنجا که این توقیعات منسوب به امام است، انکار آن روا نیست؛ شاید که صادر شده باشد. اما اثبات شدنی نیز نیست.
اساسا برای اثبات والاییِ شخصیت محمد بن محمد بن نعمان و مفید بودن وی، زندگی سراسر مجاهدهی وی کافی است.
https://t.me/tavanerejal
🔶️نقش مشهد در انتقال دو توقیع
🔹️از دیرباز تاکنون، پژوهشهای انجام شده پیرامون دو توقیع از ناحیه مقدسه به شیخ مفید، احتجاج طبرسی را قدیمیترین منبع دستیاب آن میدانستند.
اکنون و پس از دسترسی به اقدم نسخِ خطیِ مصباح المتهجد شیخ طوسی که در کتابخانه آستان قدس رضوی است، میتوان سخن دیگری گفت. کاتبِ این نسخهی خطی مصباح، عبدالجبار بن علی بن منصور نقاش رازی به سال 502ق است. او پس از اتمام نسخهبرداری، در ضمیمهای که به نص مصباح دارد، این دو توقیع را نیز میآورد (وی این دو توقیع را یا از ضمیمهی احتمالیِ کاتب قبلی که ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ماوراءالنهری است دیده یا از جایی دیگر).
البته تقدم این نسخه مصباح بر احتجاج طبرسی، دلیل محکمی بر این نیست که طبرسی از روی این نسخه، توقیعین را نقل کرده است. بماند که اقدمیت این نسخه بر احتجاج قطعی نیست؛ شاید طبرسی احتجاج را قبل از این تاریخ نوشته باشد.
نسخه مصباح به نص کاتبِ آن در مشهد کتابت شدهاست.
چگونگی انتقال نص توقیعین به مشهد پس از گذشت 90 سال از صدور (علی فرض صدوره) و بنای مفید بر اختفاء، پژوهشی میطلبد.
https://t.me/tavanerejal
🔶️دو راویِ پیگیر
🔹️حُجر بن زائدة و عامر بن جُذاعة
در چندین روایت، این دو راوی در کنار یکدیگر حضور دارند. سبک فکری ایشان نیز در حوزه امامشناسی یکسان مینماید. روایات مدحشان در کنار روایات مذمتشان نیز تعارض نماست (کافی ج15 ص820، اختصاص ص8و62، کشی ج2 ص613، 615، 456 و 708).
بر اساس این روایات، این دو دوست این روحیه را داشتهاند که زعم خویش از انحراف افراد خاص را به اطلاع امام برسانند. در مورد مفضل و ابوحمزة ثمالی (با احتمال سوء برداشت ابوحمزه نسبت به این اطلاعرسانی) چنین بودهاست.
در میان بودن پای مفضل و انتقاد این دو راوی در مورد اعتقاد وی به رازقیت امام و نیز تعارض روایات مدح و ذمشان، همان بحث دیرین اختلاف مراتب و سخن گفتن امام با افراد بر اساس مراتب درکشان را تداعی میکند. بحث تعمد امام بر اختلاف افکنی میان شیعه با اهداف خاصی که در جای خودش بحث شده نیز، این تعارضات را توجیه میکند (البته حجر بن زائده نیز اهل نقل فضائل بودهاست-بصائر ج1 ص74، 116، 292 و 322-).
درود خدا بر مفضل بن عمر، ابوحمزه ثمالی، حجر بن زائده و عامر بن جذاعه
https://t.me/tavanerejal
🔶️حزن و عید
🔹️نیمهی شعبان، آغاز حیرت
معروف است که علی بن محمد سمری، آخرین نائب خاص امام عصر علیه السلام است. حکمت پروردگار چه بود که باید وی روز نیمهی شعبان از دنیا رود، خود آگاهتر است.
جناب سمری، شش روز قبل از فوت خویش به وسیلهی نامهای از سوی امام عصر، از زمان مرگش آگاه شد و به ساماندهی امورش پرداخت.
نقل است که در روز نیمهی شعبان در بستر احتضار بود. شیعیان نزدش گرد آمدند که: ای بزرگوار! قرار است پس از تو چه کسی بین ما و اماممان رفتوآمد کند؟ چه کسی پرسشهای ما را به وی منتقل کند و پاسخ آن امام را به جان ما بنوشاند؟
علی در حالی که به چشمان منتظرِپاسخِ شیعیان مینگریست به سختی پاسخ داد: لله امر هو بالغه، سپس جان داد.
نویسندهی این سطور وقتی خویش را جای شیعیانی که نعش بیجان سمری را دیدند و فهمیدند که دیگر امام ظاهر ندارند میگذارد، حیرت و غم را عجیب حس میکند.
الهی، امرخود را برسان ...
🔸️کمال الدین، ج۲، ص۵۰۳و۵۱۶
https://t.me/tavanerejal
🔷️کَشّیها
نقش شهر «کَشّ» در رونق حدیث شیعه مانند تمام ماوراءالنهر(فرا رود)، هنوز آنچنانکه باید و شاید پژوهیده نشدهاست. اگرچه این شهر در قرن هشتم به «شهر سبز» تغییر نام پیدا کرد، اما نام مرحوم کشّی و رجالش هنوز برای ما، کَشّ را آشناتر از هر نام دیگری حفظ کرده است.
انتقال حدیث از حوزههای حدیثی اصلی به شرق بلاد اسلامی و ماوراءالنهر، امر آسانی نبود. تلاش راویانی مانند جبرئیل بن احمد فاریابی، محمد بن مسعود عیاشی، حمدویه بن نصیر، ابراهیم بن نصیر، محمد بن نصیر و همین محمد بن عُمر بن عبدالعزیز کشی بود که شیعه را در این خطه زنده نگاه داشت.
درست است که اینان روایات عراق و قم و خراسان را به این جغرافیای متمدنِ آن روزگار رساندند؛ اما از همان خطهها، محدثینی بودند که تراثِ بربادرفتهی خود را با واسطهی کشّیها بازیابی کردند.
کشّیها ادامه دهندهی مکتب هشام بن حکم و یونس بن عبد الرحمن هستند و روایات مذمت زراره را که کم هم نیست، رواج دادند.
شهر کشّ (شهر سبز) در جنوب ازبکستان امروزی قرار دارد.
📚رجال کشی، ص ۱۴۴-۱۶۳
رجال طوسی، ص ۴۱۸
کمالالدین، ج۱، ص۳۱۵و۳۲۹و۳۵۱و۴۸۰و...
لسان المیزان، ج۲، ص۹۴و۹۵
مقاله «کشها و کشیها»
مقاله «جریانشناسی فکری امامیه در خراسان و ماوراءالنهر»
https://t.me/tavanerejal
🔶️ اخباری و اصولی، عنب و انگور
شیخ یوسف بحرانی (م1186ق)، نماد مقاومت اخباریگریِ معتدل در مقابل اصولیگری است؛ اما او از جایی به بعد تصمیم میگیرد که این منازعات را ادامه ندهد. شیخ در آخرین مقدمه از مقدمات دوازدهگانهی حدائق، اعلام میکند که تقسیم عالمان به دو طیف اصولی و اخباری نه به صلاح وحدتِ شیعه، نه دارای سابقه در تاریخِ فقاهت شیعه و نه دارای ثمره و فایده است. او که روزی «المسائل الشیرازیه» را در رد مبانی اصولیان نگاشته بود، در اینجا از تغییر نوعِ برخوردش با این منازعات خبر میدهد. بیشتر مانور محدث بحرانی روی این مطلب است که هیچ دلیل روشنی برای این انشقاق نیافته است. اگر اصولیان ادلهی استنباط را کتاب و سنت و عقل و اجماع میدانند و اخباریان فقط کتاب و سنت، بسیاری از اصولیان پای استنباط که میرسد آنقدر در تحقق و وجود مدلول اجماع نزاع میکنند که دیگر هیچ اثری از اجماع نمیماند. در مورد عقل نیز چنین نزاعی است؛ حتی پژوهشگرانِ اصولی، حکم به عدم حجیت عقل دادهاند.
او در این مقدمه البته به برخی تندرویها از هر دو طرفِ نزاع اشاره میکند و آن را نادرست میداند. از نگاه وی این تندرویها از روی غفلت و وهم و بی اطلاعی از برخی امور است.
خوانش شیخ یوسف از دوگانهی اخباری_اصولی، خوانشی عنب و انگوری است؛ بیهوده و فرسایشی.
البته واقعیتِ زمانِ ما، تحلیل بحرانیِ زمانِ بهبهانی را برنمیتابد. ما هم اخباری دیدهایم هم اصولی. اخباریانی که دیدهایم تقلید ندارند، قواعد اصول فقه مصطلح را نه اینکه نخوانند که مضلّ میدانند، قرآن را به عنوان منبع استنباط قبول ندارند و چیزهای دیگر. اصولیان نیز رفتن به جلسات اخباریان را علامت فسق و خروج از طریق هدایت میدانند و دختر به دو نفر نمیدهند: اخباری و شارب الخمر.
آیا اکثرِ اصولیان و اخباریانِ کنونی، همان تندروهایی هستند که شیخ میگوید؟
خواندن مقدمهی دوازدهم حدائق، به خوانندگان پیشنهاد میشود:
http://lib.eshia.ir/10013/1/167
https://t.me/tavanerejal
میشل تاردیو، تاریخدان بزرگ فرانسوی
او در این روزها و در سن ۸۲ سالگی، مشغول نوشتن کتابی با موضوع بودا و با محوریت روایت شیخ صدوق در کمال الدین از ماجرای بودا و بلوهر است.
@tavanerejal
🔷️ سرنوشت سه کتاب مهم شیعی
🔸️ امان از دست کاتبان نسخه های خطی
کاتبان نسخه های خطی حافظان تاریخ و فرهنگ یک تمدن هستند، امانت داری در انتقال میراث فکری و علمی و کیفیت این انتقال توسط آنها اولین گزینه برای شناسایی و درجه بندی ایشان است، به طور کلی ناسخان به اقسام مختلفی تقسیم می شوند، یکبار کاتب خود از قشر عالمان است و کتاب را برای خود کتابت کرده، که در این صورت قطعاً نسخه دقیق و درست کتابت شده است، صورت دیگر آن است که کاتب از راه کتابت نسخه های خطی ارتزاق می کرده که این دسته بیشترین بخش ناسخان را شامل می شوند، آنها نیز انواع گوناگونی دارند؛ دسته ای از ایشان یا فرهیخته و اهل فضل هم بوده اند و در وقت کتابت مطالب را می فهمیدند و درست قرائت می کردند و صحیح می نگاشتند، اما دستۀ دیگری فقط کتابت می کردند و نه درست سواد خواندن داشتند و نه نوشتن، بلکه به تعبیر صحیح نقاشی حروف می کردند؛ این در حالی است که بعضی از آنها نقاش خوبی هم نبودند و کتابی پر از غلط در می آمیختند که در وقت قرائت و یا تصحیحِ نسخه باید با علوم غریبه فهمید که اصل این کلمات چه بوده است.
البته این مطالب قاعدۀ کلی نیستند تمامی آنها نقض و استثنا هم دارند؛ حال من نمی دانم که کاتب سه کتاب بسیار مهم «تفسیر عیاشی» تألیف ابو نظر محمد بن مسعود عیاشی (ت 320 ق) و «تفسیر فرات» تألیف فرات بن ابراهیم کوفی زیدی (ت 352 ق) و «المستدرک المختار فی مناقب وصی المختار» یحیی بن حسن ابن بطریق حلی (ت 600 ق) از کدام یک از این دسته ها بوده اند ولی آنچه را که الان در مقابل ما قرار دارد کاری است بسیار ناقص که مهمترین بخش یک کتاب حدیثی توسط کاتبان آنها حذف شده است.
ما این سه دانشمند برجسته و حسّاس شیعی (عیاشی، فرات و ابن البطریق) را به کثرت مشایخ و اساتید و میراثی که کتابت و روایت کرده اند، می شناسیم؛ عیاشی میراث دار شیعه در دورترین بخش های کشور های اسلامی یعنی سمرقند، و فرات در قلب تپندۀ دنیای اسلام و مرکز فعالیت تمام فرق اسلامی کوفه، و ابن بطریق در مرکز دنیای تشیع در قرن ششم یعنی حله میزیسته اند که هر یک دارای تألیفات و مشایخ و طرق بسیار زیادی بودند که ما با گوشه ای از آنها آشنا هستیم.
متأسفانه کاتب «تفسیر عیاشی» تمام اسانید روایات این کتاب را انداخته و روایات را بدون سند نقل کرده است. فقط رجال شناسان و تاریخ نگاران شیعه حجم ضرری که این کاتب به تاریخ و رجال شیعه زده است را متوجه می شوند، از آنجا که او عیار روایات عیاشی را برای مفسران و حدیث پژوهان پایین آورده، و از منظر تاریخ پژوهی شیعی نیز با حذف مشایخ و طرق عیاشی که در سمرقند در حال فعالیت علمی بوده است، راه را برای شناسایی عالمان شیعۀ آن دیار بسته است، سرزمینی که آگاهی ما دربارۀ تشیع در آنجا بسیار اندک می باشد و مقداری از شناخت ما با تاریخ شیعه در این سرزمین به آنچه در «رجال کشی» آمده است، محدود می باشد.
همین موضوع دربارۀ فرات کوفی افتاده است؛ او عالمی زیدی مذهب بود که از کتاب او به خوبی واضح است که با شیعیان امامی هم ارتباط مستقیمی داشته و بسیاری از مطالب کتاب خود را از طریق میراث امامیه تنظیم کرده است. و باز کاتب با حذف بخش وسطی اسانید راه شناخت و مصادر او را برای ما دشوار بلکه محال کرده است.
کتاب دیگر «المستدرک المختار» ابن بطریق حلی از علمای شیعۀ امامی است، همۀ ما با کتاب «العمده» او که احادیث مناقب و فضائل اهل بیت (علیهم السلام) از کتب معتبر اهل سنت جمع آوری کرده، را می شناسیم و می دانیم که این کتاب با این سبک تألیفی اولین در نوع خود است با این مزیت که مؤلف دارای مشایخ و طرق گسترده برای روایت منابع اهل سنت از مشایخ سنی مناطق مختلف اسلامی است.
بله متأسفانه کتاب «مستدرک» ـ که استدراک بر کتاب العمدۀ خودش بوده ـ و مؤلف نقل هایی از منابع بسیار پر اهمیت اهل سنت دارد و این منابع در حال حاضر از کتب مفقوده هستند، نیز مبتلا به همین دست از کاتبان بی توجه شده و تمام اسانید روایات آن به همراه مقدمه حذف شده اند.
با تمام این احوال جای شکر و تقدیر از این کاتبان این چنینی هم دارد که اگر آنها نبودند و متون روایات این کتب را برای ما به ارمغان نمی آوردند شاید ما از این کتاب ها فقط نامی در منابع کتابشناسی داشتیم.
وإلی الله المشتکی
سید حسن موسوی بروجردی
@majlesilib
@tavanerejal