دردیاری که عطش غارت دلهامی کرد
عزم میدان ز حرم زاده لیلا می کرد
همت پیر مغان بدرقه ی راهش بود
دست غیبی گره از مشکل او وا می کرد
شد خرامان ز پس خیمه به میدان پدر
دیده بر قامت او محو تماشا می کرد
پسر از بهر پدر شعر شهادت می خواند
پدر از بهرپسردیده چو دریا می کرد
کشته هاساخت پسربسکه ازآن قوم بکشت
کارموسی به خداباید بیضا می کرد
آه از آن دم که درآن دشت لب آب فرات
تشنه ازتشنه تری آب تمنا می کرد
تشنه لب رفت وشد ازساغرجدش سیراب
لیک یادازلب خشکیده بابا می کرد
گفت ژولیده در این شعر پی یاری دین
عرم رفتن ز حرم زاده لیلا می کرد
امام حسین #علی_اکبر را به میدان فرستاد و تا جایی که رفت، با نگاهش او را بدرقه کرد.
اماچگونه «فَنظَر الیهِ نظرةَ آیس»
با ناامیدی به پسرش نگاه کرد.
علیاکبر به میدان رفت.
نامردی گفت: گناهان عرب برگردن من باشد، اگر پدر این جوان را در مرگش ننشانم.
با نیزهای که در دست داشت به پشت آن جناب فرود آورد و با شمشیر بر فرقش کوبید و سر حضرت علیاکبر را شق کرد.
شمشیر پیشانیاش را شکافت. علیاکبردست به گردن اسب خود انداخت.
اسب او را به وسط لشکر دشمن برد.
لشکریان از هر طرف دور او را گرفتند و با شمشیرهای خود قطعه قطعهاش کردند؛
«فقطعوه بسیوفهم إربا إربا.» .
هر کسی به او میرسید ضربهای میزد. ... ابیعبدالله با شتاب به بالین جوانش آمد،
عاقبت گردید آن گل نقش خاک پیش چشم باغبان شد چاک چاک
ریخت خون از برگ برگ لالهاش کشت بابا را صدای نالهاش
مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری رحمه الله : وقتی علی اکبر بر زمین قرار گرفت در آن لحظه سه ناله وسه صدا یکدفعه بلند شد:
صدای اول : صدای #علی_اکبر بود که لحظات آخر صدا زد: یا ابتاه علیک منی السلام.
صدای دوم صدای امام حسین بود وقتی در خیمه صدای ناله علی اکبر را شنید بی اختیار فرمود: یا بنی قتلوک
صدای سوم که در آن حال بلند شد صدای زینب بودکه : واحبیباد وا اخیاه و ابن اخیاه
بهار من، گل من، بوستان پرپرمن
چه کردبا تو خزان پیشِ دیده ي تر من؟
محاسنم به کفِ دست بودواشک به رخ
نگاه کردم و دیدم تو رفتی ازبر من
چه آمدت به سر اي مصحفِ ورق ورقم
که آیه آیه شدي باز در برابر من
خداگواست که تنها شدم، غریب شدم ببین
چه آمده با کشتن تو بر سر من
الا تمام جوانان کمک کنید مرا
کنید گریه برايِ علیِّ اکبر من
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥مدح و روضه حضرت امام حسین علیه السلام
👈حجت الاسلام عباسعلی الماسی
هدایت شده از کانال #داستان و #طنز حال خوش
4_5987929119298427715.mp3
زمان:
حجم:
2.03M
🎧نوحه زیبا و به یاد ماندنی «مران یک دم ساربان اشتر ناقه ی زینب رفته اندر گل» با نوای زنده یاد حاج اصغر سعید منش از مداحان برتر اصفهان را بشنوید
#محرم
#کربلا
#امام_حسین
@GRARGAHSAF
🩸 #حضرت_علی_اکبر علیهالسلام🩸
🥀 در نقل است: روزی یک مرد مسیحی وارد مسجد رسولخدا صلیالله علیه و آله و سلم شد.
🥀 مردم به او گفتند: تو مسیحی هستی! از مسجد خارج شو!
🥀 مرد مسیحی به آنان گفت: شب گذشته در خواب، رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلم و حضرت عیسی علیهالسلام را دیدم.
🥀 حضرت عیسی علیهالسلام به من فرمودند: به دستان مبارک خاتمالانبیاء صلیالله علیه و آله و سلم اسلام بیاور که به حق پیامبر این امت است.
🥀 من به دست او اسلام آوردم و اکنون آمدهام تا اسلام خود را با مردی از اهلبیتش تجدید کنم!
🥀 پس او را به محضر امام حسین علیهالسلام آوردند. و همین که به محضر حضرت رسید، خود را بر پای امام علیهالسلام انداخت و شروع به بوسیدن پاهای آن حضرت کرد. بعد خوابی را که شب گذشته دیده بود، برای آن حضرت تعریف کرد. در آن هنگام سیدالشهداء علیهالسلام فرمودند:
🥀 أ تُحِبُّ اَنْ آتیکَ بِشَبیهِهِ؟ قالَ: بَلیٰ سَیّدی
🥀 آیا دوست داری کسی که شبیه به رسولخدا صلیالله علیه و آله و سلم است را نزد تو بیاورم؟!
🥀 گفت: بله، ای آقای من!
🥀 فَدَعَی الحُسَینُ علیهالسلام بِوَلَدِه عَلِیّ الاکبَر و کان اِذ ذاکَ طِفلٌ صَغیرٌ و قَد وَضَعَ عَلی وَجهِهِ البُرقَع فَجیء به الی اَبیه.
🥀 پس امام حسین علیهالسلام فرزندش علیاکبر علیهالسلام را ندا داد؛ در آن زمان او نوجوانی بود و در حالی که بر صورتش نقاب انداخته بودند، او را نزد پدر آوردند.
🥀 فَلَمّا رَفَعَ الحسین علیهالسلام البُرقَعَ مِن وَجهِهِ وَ رَآهُ ذلکَ الرَجُلُ وَقَعَ مُغمیٰ عَلَیه.
🥀 هنگامی که سیدالشهداء علیهالسلام نقاب را از روی صورت علیاکبر علیهالسلام برداشتند و آن مرد او را دید، از هوش رفت.
🥀 حضرت فرمودند: آب به صورت او بپاشید! زمانی که به هوش آمد، سیدالشهداء علیهالسلام به آن مرد فرمودند: ای مرد! آیا این فرزندم را شبیه رسولخدا صلیالله علیه و آله و سلم یافتی؟!
🥀 مرد گفت: به خدا قسم آری!
🥀 امام حسین علیهالسلام به او فرمودند: اگر تو چنین فرزندی داشتی و خاری به پای او میرفت، چه میکردی؟!
🥀 مرد جواب داد: به خدا قسم میمُردم!
🥀 در اینجا بود که سیدالشهداء علیهالسلام به او فرمودند:
🥀 اُخبِرُکَ أنّی أریٰ وَلَدی هٰذا بِعَیني مُقَطَّعاً بِالسُیُوفِ إرباً إرباً
🥀 اکنون به تو این خبر را میدهم که روزی این پسر را با چشمان خودم میبینم در حالی که با شمشیر بدنش را قطعه قطعه کردهاند...
📕 ثمرةالاعواد، جلد ۱ صفحه ۲۳۰
4_5789653899698769865.ogg
زمان:
حجم:
489.4K
#زمینه
#حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
علمدار خیمه هام
شده دست از تن جدا
غریبونه کشته شد
روی خاک کربلا
امیدم شد ناامید
اباالفضلم پر کشید
علم افتاده زمین
شده عباسم شهید
بی علمدار شدم ، بی سقا و بی یار شدم
بین علقمه کشتنش ، تا که دیدمش زار شدم
آه (ای وای ای ابالفضل)
بلندشو خوش غیرتم
نخاب اینطور روبه روم
بلندشو از روی خاک
برا حفظ آبروم
نگاه کن دور و برم
چه خوشحالن دشمنا
زدن پشتم رو زمین
دارن واسم نقشه ها
ای پناهه حسین ، بودی تکیه گاهه حسین
میدونی که با رفتنت ، پاشیده سپاهه حسین
آه (ای وای ای ابالفضل)
بلندشو که صحبت از
حرم دارن میکنن
یه چند ساعت دیگه هر
چی داریم و می برن
علمدارم بعد تو
تمومه کار حسین
ببین میخندن همه
به حال زار حسین
کوفیا بی وفان ، فکر غارت خیمه هان
پاشو تا اسارت نره ، زینب با شمر و سنان
آه (ای وای ای ابالفضل)
#عباس_قلعه✍️