منم قاسم یتیم مجتبایم (2)
فدایی شه کرب و بلایم
عموی مهربانم
تویی آرام جانم
عموجانم عموجان (2)
********
عمو جان مشکلم اینگونه حل شد (2)
برایم مرگ احلی من عسل شد
خدا داده نویدم
به راه دین شهیدم
عموجانم عموجان (2)
********
ز سوز تشنگی جان بر لبم من (2)
ولی حیران عمه زینبم من
حسن را نور عینم
فدایی حسینم
عموجانم عموجان (2)
********
اگر چه در ره قرآن شهیدم (2)
ولیکن نزد بابا رو سپیدم
گل باغ ولایم
به راه دین فدایم
عموجانم عموجان (2)
********
بود میدان جنگ میدان عشقم (2)
بود در این مکان جولان عشقم
انا بن مجتبایم
گل شیر خدایم
عموجانم عموجان (2)
********
مگر از اکبرت بالاترم من (2)
فدایی علی اصغرم من
بمیرم از برایت
کنم جانم فدایت
عموجانم عموجان (2)
********
شدی قاسم تو پامال ستوران (2)
فدا گشتی به راه دین و قرآن
الا ای نور دیده
شدم قامت خمیده
عموجانم عموجان (2)
13.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥الماسی ⬅️الماسی_ روضه حضرت رقیه علیهاسلام
18.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥الماسی ⬅️الماسی _ روضه امام حسین علیه السلام
22.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥الماسی ⬅️روضه شب هشتم محرم
ای واسطه فیض دو سرا… آجرک الله
وی حجت حق صاحبعزا… آجرک الله
با ناله ی زهراست عجین سوز صدایت
هم ناله ی ام النجبا آجرک الله
دریاب مرا در غم سالار شهیدان
ای منتقم خون خدا آجرک الله
اذنی بده تا گریه کن جد تو باشیم
هر جا که شود روضه به پا آجرک الله
ما روضه گرفتیم قدم رنجه نمایی
تا جلوه کنی بر دل ما آجرک الله
ما هرچه که داریم از آن گوشه ی چشم است
تو روی مگردان ز گدا آجرک الله
راضی به رضای تو شدن خیر و فلاح است
کی میشوی از شیعه رضا آجرک الله
ای بانی هر ساله ی روضه مددی کن
در روضه بیابیم تو را آجرک الله
بر عاشق جا مانده ات ارباب عطا کن
یک تذکره ی کرب و بلا آجرک الله
28.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥الماسی ⬅️قرائت حدیث شریف کساء
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥الماسی ⬅️روضه حضرت رقیه علیها سلام
طواف عشق
چون کمر بهر طواف عشق بست
در طواف اولش افتاد دست
دور دوم در مطاف یاورش
شد فدای دوست دست دیگرش
دور سوم خون به جای اشک خورد
تیر دشمن آمد و بر مشک خورد
دور چارم داشت عزم ترک سر
کرد پیش تیر ،چشمانش سپر
دور پنجم از عمود آهنین
گشت سرو قامتش نقش زمین
گشت در دور ششم از تیغ تیز
عضو عضو قطعه قطعه ریز ریز
دور هفتم داده بود از کف قرار
خویشتن را دید در آغوش یار
با زبان حال میگفتش بتول
آفرین عباس من حجٌت قبول
پس حسین آمد در آغوشش گرفت
این سخن آویزه گوشش گرفت
کای ابوفاضل فدایت یاورت
مادرم زهراست جانا مادرت
دستت از تن شد جدا رعنا گلم
سرو باغ مرتضی جان و دلم
چشمهای تو بخون آغشته است
شرمسارم من لبانت تشنه است
سر به زانویم گذارای نازنین
سرو بستان دل ام البنین
درکنار تو کمر بشکسته ام
بی تو عباسم به غم بنشسته ام
بی تو چون سوی مدینه رو کنم
بی تو چون جان و دلم خوشبو کنم
گر بپرسد مادرت حال تو را
شرم دارم گویم احوال تو را
چشم بگشود آن علمدار شرف
گفت با مولا و سردار شرف
کای عزیز جان زهرا یا حسین
زینب بستان طاها یا حسین
سر چه باشد تا که درپایت نهم
دست چه بود که در راهت دهم
چشم تا باز است در آن پا بنه
نقش جان در ساحل دریا بنه
گر بپرسد مادرم حال مرا
پرسد از تو اصل احوال مرا
گو بپای عشق من جان داده است
جان به قصد وصل جانان داده است
لیک دارم خواهشی از سرورم
عذرخواهی از جناب اصغرم
جریان ملا عباس چاوش
ملاعباس چاوش، در مازندران زندگی میکرد، هر سال پرچمی به دوش میگرفت و مردم رو جمع میکرد و پیاده به کربلا میبرد.
یک سال جوانها جمع شدند برای رفتن به کربلا. ملاعباس گفت: امسال خیلی گرفتارم، نمیتوانم کربلا بروم. مشکلش مربوط به امور مالی و مزرعه بود، کمک کردند و مشکلش رو حل کردند، گفتند: خوب حالا بریم!
پرچم رو برداشت و حرکت کردند. شب جمعه بود که به نزدیکی کربلا رسیدند، از آنجا گلدستههای حرم را نشان داد و گفت: آنجا حرم اباعبدالله است، برویم یا همینجا استراحت کنیم و صبح حرکت کنیم؟
گفتند: شب جمعه است، برویم تا امشب را در کربلا باشیم. به حرم رفتند و زیارت کردند. میخواستند بروند بخوابند، عدهای گفتند: حیف است، همینجا عزاداری کنیم.
ملا عباس: چه بخوانم؟ دفترم رو باز میکنم، هرچه آمد میخوانم. نوحه حضرت علی اکبر علیهالسلام آمد، نوحه خواند و عزاداری کردند و رفتند خوابیدند.
شب در عالم رؤیا، خواب دید که کسی در میزند، در رو باز کردم، شخصی گفت: ملا عباس چاوش شمایی؟ بله؛ آماده باش که امام حسین علیهالسلام به دیدن شما میان!
عرض کردم: آقا کجان؟ ما میریم پابوس حضرت؛ گفت: نه، صبر کنید حضرت تشریف میآورند. رفقا رو جمع کردم و قضیه رو گفتم.
در باز شد، حضرت وارد شدند، خواستیم بلند شویم، حضرت: تو را به جان حسین بنشین، شما خستهاید، تازه رسیدید!
یک به یک احوال ما رو پرسیدند، بعد رو به من کردند: میدانی امب برای چی آمدم؟ عرض کردم: نه
فرمود: آمدم سه تا مطلب رو بگم:
از این به بعد که آمدی کربلا، شب جمعه نوحه علی اکبر رو نخوانی! عرض کردم: غلط خواندم؟ حضرت: نه، شب جمعه مادرم فاطمه به کربلا میاد، دیشب مادرم غش کرد.
ملا عباس، چند جا به سراغ زائرم میروم: لحظه جانکندن؛ شب اول قبر؛ هنگام خروج از قبر.
ملا عباس، مازندران که رفتی، یک پیرمردی هست که شبهای جمعه که جلسه دارید، دم در مینشینه، کفشها رو جفت میکنه؛ سلام مرا به او برسان. [روی او هم حساب وا میکنن]
شبهای جمعه فاطمه *** با اضطراب و واهمه
آید به دشت کربلا *** گوید حسین من چه شد؟
گردد به دور خیمهگاه *** آید میان قتلگاه
گوید حسین من چه شد؟ *** نور دور عین من چه شد؟
بیا مادر از حرم بیرون ، سرو بستانت میرود میدان
کفن بنما بر تن قاسم مونس جانت میرود میدان
بیا مادر درد دل گویم این دم آخر با تو از احسان
مکن دیگر بَعدم ای مادر، گریه و زاری ، ناله و افغان
بُوَد یارم اندر این صحرا ای ستمدیده خالق سبحان
ز جور چرخ نوگلِ مادر از گلستانت میرود میدان
اگر دیدی پیکرم را در خاک و خون غلتان ، صبر کن مادر
اگر دیدی رأس من بر نی چون مهِ تابان ، صبر کن مادر
اگر دیدی پیکرم را در خاک و خون غلتان ، صبر کن مادر
حلالم کن ، نازپرورده روی دامانت میرود میدان
گلی پرورده ی دامان زهرا ، که روشن شد ز دیدارش روانم
حسینم من که در خوی و شمایل ، شبیه خاتم پیغمبرانم
من آن آزاد مرد انقلابم ، که پرچمدار مردان جهانم
منم استاد درس پاکبازی که عاشوراست روز امتحانم
بیا مادر از حرم بیرون سرو بستانت میرود میدان
کفن بنما بر تن قاسم مونس جانت میرود میدان
رهایم کن تا که بنشینم بر بُراقِ مرگ با هزار افغان
که جولانم گشته ای مادر دیدة گریان، غرقه جانان
ز خون من باید این صحرا لالهگون گردد از دَمِ پیکان
شود جسمم توتیا از کین ، جان جانانت میرود میدانچ
استاد احمدیان