8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اللَّهُمَّ صَلِّ على مُحمَّدٍ كما حَمَلَ وَحيَكَ، وَبَلَّغَ رِسالاتِكَ.
وَصلِّ على مُحمَّدٍ كَما أحَلَّ حَلالَكَ، وَحَرَّمَ حَرامَكَ، وَعَلَّمَ كِتابَكَ.
وَصَلِّ على مُحمَّدٍ كَما أقامَ الصَّلاةَ، وَآتى الزَّكاةَ، وَدَعا إلى دِينِكَ.
وَصَلِّ على مُحمَّدٍ كما صَدَّقَ بِوَعدِكَ، وَأشفَقَ مِنْ وَعيدِكَ.
https://eitaa.com/tayebefarid
«میرزا قبله عالم»
به قلم طیبه فرید
https://eitaa.com/tayebefarid/715
#جهاد_روایت
«میرزا قبله ی عالم»
سر صبحی انیس خانم ابروهای مشکی پت و پهنش را کشیده بود توی هم و با لُپ های گل انداخته،دست به کمر بالای سر کلفت ها توی اندرونی گرد و خاک کرده بود. باد سرد آذر هو هو کنان توی حیاط می پیچید و می تپید توی چهار گوشه ی سرسرا و پلکان های اندرونی کاخِ گلستان.جلو خوابگاه، خواجه ها و پیشکارها که یک عمر برای اهالی اندرونی بساط دود و دمشان را آماده کرده بودند،حالا داشتند قلیان ها را پیاده می کردند.ان وسط مسط ها یکی دوتا از کوزه های بلورِ آبیِ منقش به تمثال ناصری، اتفاقی یا عمدی از دست کلفتی یا نوکری افتاده و کله ی همایونی و دک و پز ملوکانه رفته بود به باد فنا.وسط حیاط لاشه ی قلیان های مدل به مدل و چپق های جور واجور تلنبار شده بود. توی آن هاگیر و واگیر، سلطان صاحبقران سر رسیده بود. به جز صدای جیر جیر کفش های براق مشکی اش
صدا از احدی در نمی آمد. پیشکارها و کلفت هابه ردیف صف کشیدند و از ترسِ نگاه از حدقه درآمده و سبیل های از بناگوش در رفته اش چشم به درز سنگفرش های حیاط دوختند.نگاه شاه افتاد به بساط جلو خوابگاه، به قلیان های نقره و مرصعی که مثل اشیای بی ارزش روی زمین ریخته بودند.
انگار اتفاقات بیرون، حوادث کوی و گذر، حتی تلگراف سامرا را باد، زودتر از سلطان به اندرونی آورده بود.شیرِ نر عمارت گلستان آب دهانش را قورت داد و از انیس سوگولی خود مختارِ اندرونی پرسید:
_خانم این چه بلواییست توی اندرونی درست کردید؟
انیس هم پشت چشم نازک کرده و باد به غبغبش انداخته بود که قلیان را حرام کرده اند.
پرسیده بود:«حرام؟ کی حرام کرده؟»
انیس جواب داده بود:
_همانی که اهالی اندرونی را به شما حلال کرده!
پیش خودش گفت:«شاه ایران آمیرز ممد حسن است، که حرفش توی اندرونی ما از خود ما نافذتر است،ببین این ضعیفه چطور پیش چشم نوکرها مرا تکاند! تو هیچ پُخی نیستی ناصر.....».با انیس یکی به دو نکرد که ته مانده اعتبار صاحبقرانی اش نریزد.با سر شکستگی رد خاکستر تنباکوی کف حیاط را که می رفت تا روی پله های ورودی اندرونی دنبال کرد،رسید به آن وسط مسط ها که تکه های چشم و دماغ و سبیلش زیر دست و پای پیشکارها ریخته بود،به روی خودش نیاورد.
مخبرها گفته بودند توی شهر اوضاع بدتر از حریم سلطان است. رعیت شوریده کبریت کشیده بود زیر انبارهای توتون و تنباکو.در اندرونیِ رجال، نوکرها سرکشی کرده بودند. خبر رسیده بود که بنّا و کارگرهای عمارت امین الدوله وقتی قلیان دست متعلّقه او دیده اند کار را کنار گذاشته اند و مدعی شدند ما توی عمارتی که حرام علنی می شود کار نمی کنیم و امین الدوله مرخصشان کرده بود بروند.خبر سکه ی روی یخ شدن رجال نَقل محافل بود.
میرزا نشسته بود توی سامرا، سکان مملکت را گرفته بود توی دستش.شاه قجر دست به دامان امین السلطان شد. تصمیم گرفتند چو بیندازند که کاغذ میرزا دروغ بوده شایعه است و میرزا چنین دست خطی نداده.ملت، بروید پای بساط دود و دمتان.مردم اما اهل حلال و حرام و احتیاط بودند. هجوم بردند تلگرافخانه که ته توی ماجرا را دربیاورند. شاگردهای آتش به اختیار میرزا هر چه شاه و امین السلطان رشته بودند را پنبه کردند.اخبار فتوا رسیده بود بین توده ها،در اصفهان و شیراز و تهران و تبریز رعیت بلوا کرده بودند و جد و آباد شاه را بسته بودن به فُحشیات ملوّن و خاک بر سری.خبر رسیده بود که مردم تاجران خارجی بالاخص اتباع بریتانیا را تهدید به قتل کرده اند.دیگر این قصه را نمی شد جمعش کرد.فکرش را بکن!! نیم قرن انحصار توتون و تنباکوی وطن را بدهند دست اجنبی! تا پول سیر و سیاحت شاه قجر قوانلو جور باشد.
رعیت لبریز بودند.علما بیشتر...
خیلی زود شمدهای تنباکوی خشک نشده از پشت بام ها جمع شد.ناصر این شیر بی یال و کوپال جرات نداشت توی حریم سلطانی اش چپق دست بگیرد و یا دود و دمی راه بیندازد،ضعیفه ها شِت و پتش می کردند.تنباکو یکشبه از چشم مردم افتاده بود.عینِ ناصر.تیر جناب امین به سنگ خورد.شاگرد های میرزا زودتر خبر دستخط را رساندند به مردم،دروغ و شایعه کارساز نبود. کار که از کار گذشت قبله عالم، شاه بابا، خامی کرد و نایب السلطنه کامران میرزا را فرستاد میرزای آشتیانی شریعتمدار طهران را دور بزند که ای آقا اگر میرزای مُجَدّد مجتهد است خب شما چی از ایشان کمتر دارید؟چرا نظر مستقل نمی دهید!؟ ایشان تحریم کرده؟ کاری ندارد، قلمتان را بچرخانید روی کاغذ حلالش کنید. میرزای آشتیانی هم رو ترش کرده بود که برو به ابوی نان به نرخ روز خورت بگو ما با میرزای بزرگ هم نظریم.فتوای ایشان حرف آخرماست....
https://eitaa.com/tayebefarid
#جهاد_روایت
انگار شاعر این جا ایستاده بود وسروده بود:
جان گرگان و سگان از هم جداست
متحد جان های مردان خداست....
کامران میرزا رویش کم شده بود و دست از پا درازتر برگشته بود کاخ گلستان.
سلطان بی کرک و پر ایستاده بود توی ایوان، سگرمه هایش توی هم بود،آن دو خط شده بود بلای جانش.
بسم الله الرحمن الرحیم
«اليوم استعمال توتون و تنباکو باي نحو کان در حکم محاربه با امام زمان – سلام الله عليه – است.»
کاغذ میرزا محمد حسن شیرازی نایب الامام هَتَک سلطان صاحب قران را وََتَک کرده بود، تاجرهای انگلیسی را به زمین گرم زده و حق رعیت را پس گرفته بود.
بوی سوختن از غنسولگری بریتانیا بلند شده بود.
به قلم طیبه فرید
#جهاد_تبیین
#جنگ_روایتها
╭┅─────────┅╮
🌹@tayebefarid🌹
مــــجــــــــمـــــــوعــــــــه
دســــت نـــوشـتـــــه هـــــای
طیــــــبه فــــــریـــــد
╰┅─────────┅╯
https://eitaa.com/tayebefarid
#جهاد_روایت
.
....-'' مجموعه روایت سلطانی "-....
»» ارتش عیاران
»» سلطان تراریخته
»» رضا پسر نوش آفرین
»» وطنخوار
»» میرزا قبله عالم
https://eitaa.com/tayebefarid
«پیمان ابراهیم»
همه خواب بودند وقتی انور سادات با خیال عادی سازی رابطه با اسراییل دل به دریای مواج کمپ دیوید زد،آن روزها حنظله، قهرمان قصه های ناجی علی کودک بود.با آن لباس وصله دار و پای برهنه می رفت گوشه تصویر دست هایش را می گرفت پشت سرش.
از دوسانت و نیم آدم روی کاغذ جز تماشا کردن و فرو خوردن بغض کاری بر نمی آمد.با دست خالی و گاهی سنگ می خواست چطوری همه چیز را پس بگیرد؟ سال ها از حنظله خبری نبود. انور سادات را خالد اسلامبولی با نارنجک کشت،توی همان امواج کمپ دیوید غرقش کرد.تکبیر خالد چرت خیلی ها را پاره کرد. اگر سادات کشته نمی شد سران دست نشانده عرب عادت های بدی را باب می کردند.مثلا اینکه سر قربانی کردن فلسطین با اسراییل مذاکره کنند. ترورش هزینه خیانتی بود که کرد،دندش نرم!آدم که ادم نمی فروشد.فلسطینی هابه اسراییل گفته بودند نر است، انور به اسرائیل گفته بود بدوش!با شهادت خالد اسلامبولی قصه سادات را خیلی ها فراموش کردند وشاید هم خودشان را به فراموشی زدند.و این خیلی ها یعنی سران عرب نه ملت ها.امارات متحده، بحرین وشاید هم خیلی زود سعودی!دولت هایی که خربزه ملت ها را می خورند باید پای لرزش هم بنشینند. ساکنین همه این جزایر از یک خلیج آب می خوردند!نگاه نکنید عبدالطیف بحرینی و بن زاید اماراتی با نتانیاهو سر یک میز در کاخ سفید می نشینند و با نظارت آمریکا برای ثبات و آرامش خاورمیانه تصمیم می گیرند،باور کنید یک موی مردم عرب توی تن این ها نبود!اسم پیمانشان را گذاشتند« پیمان ابراهیم» که پیامبر مشترک ادیان بود اینجوری به تریج قبای مذاکره کننده ها بر نمی خورد،تنها جایی که ملاحظه مسلمان ها شد همینجا بود.مسلمان باشی و سر آدم ها مذاکره کنی!! حاشا وکلا...
شهروندان عرب اما تومنی صنار با دولتمردهایشان فرق داشتند.گواهش اعتراضات مردمی بعد از پیمان ابراهیم. پیمانی بنام او و بکام شیطان.
توی شلوغی ها،وسط شامورتی بازی های اسراییل و سران عرب حنظله پسر قدسی جان قد کشیده بود. شلوار هشت جیب پایش بود شاید هم شش جیب،شاید هم کمتر. بگذریم! تعداد جیبش خیلی مهم نیست،زده بود زیر میز مذاکره اسراییل و سران عرب.خدا ناجی علی را رحمت کند نبود ببیند چقدر حنظله ی قصه هایش بزرگ شده.دیگر یک آدم غمگینِ تماشاچیِ چند سانتی،آن گوشه پایین صفحه نبود . توی فاصله کمپ دیوید تا پیمان شیطان ابعادش صفحه را پر کرده بود.تمام صفحه را. شنبه حنظله را توی صف بچه های مقاومت دیدم داشت.موقع شلیک خمپاره شعرتوفیق زیاد را می خواند:
انادیکم اشد علی ایادیکم
وابوس الارض تحت نعالکم
و اقول افدیکم
انادیکم....
پ. ن:
*ناجیعلی کاریکاتوریست فلسطینی مشهورترین کاریکاتوریست خاورمیانه و جهان عرب بود، که در سال ۱۹۸۷ در لندن به قتل رسید.
*نام پیمانی است که به وسیله انور سادات رییس جمهور مصر و مناخیم بگین، نخستوزیر وقت اسرائیل در تاریخ ۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸ به امضا رسید.
* توافقهای ابراهیم یا پیمان ابراهیم (Abraham Accords) بیانیه مشترک رژیم صهیونیستی، امارات متحده عربی و ایالات متحده بود که در ۱۳ اوت ۲۰۲۰ منعقد شد.
طیبه فرید
#طوفان_الاقصی
https://eitaa.com/tayebefarid
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ
وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا
صَدَقَ اَللّه العَلیُ العَظیم
https://eitaa.com/tayebefarid