و هرگز گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. (سوره آل عمران آیه ۱۶۹)
📆 روز بیست و یکم چله ی شهدا
در تاریخ : ۱۴۰۳/۱۱/۳
اَعمال چله :👇👇👇
🔸قرائت دعای فرج
🔸قرائت فاتحه هدیه به روح مطهر شهید عزیز
🔸یک مرتبه سوره حشر و ۱۴ مرتبه ذکر شریف صلوات از طرف شهید محمدرضا قمریان هدیه به حضرت علی اکبر علیه السلام
⏰ از اذان صبح برای انجام اعمال چله فرصت دارید
✏️ زندگینامه شهید محمدرضا قمریان:
شهيد محمد رضا قمريان در بیستم دیماه 1347 دیده به جهان باز کرد. پدرش نامش را "محمدرضا" گذارد. از سه سالگی به مکتب میرفت و در تحصیل قرآن کریم و آموزش و حفظ آن میکوشید و از چهار سالگی احادیث را حفظ میکرد و برای همگان میخواند. همزمان با آغاز تحصیل در دورهی ابتدایی و به همراه خانوده به مشهدالرضا (ع) عزیمت نمود. انس او از کودکی با قرآن در میان کودکان و نوجوانان فامیل او را شهره ساخته بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی اشتیاق محمدرضا به شرکت در جلسات مذهبی و امور انقلابی بسیار بیشتر گردید. قبل از انقلاب در جلسهی مذهبی « یتیمان حضرت مهدی » حضور داشت. با پیروزی انقلاب در مسجد محله شروع به فعالیت نمود. به پیشنهاد مردم برای نمازگزاران مسجد محل جلسهی احکام تشکیل داد. خوش خلقی نسبت به همگان خصوصاً اعضای خانواده، برخورداری از علم و حلم فراوان، سعهی صدر، علاقهمندی به مطالعه و کتابخوانی از مشخصههای محمدرضا در دورهی نوجوانی و جوانیاش بود.در سطوح مختلف تحصیلی شاگردی ممتاز بود و همواره مورد تحسین اولیای مدرسه.
مراحل تحصیلیاش را تا دورهی دبیرستان ادامه داد. همزمان با تحصیل در بسیج و انجمن اسلامی دبیرستان حضوری فعال داشت و بسیاری از مشکلات و مسایل را در جمع فرهنگی خود با هوش و ذکاوت بالایی که داشت حل میکرد
🍃⬇️ادامـــــــه
🍃↩️ علاوه بر موفقیتهای تحصیلی در امر ورزش نیز صاحب افتخار بود و در پرتاب نیزه مقام آورد. شاگردی مکتب قرآن و نهجالبلاغه که از افتخارات محمدرضا بود، از او نوجوانی فعال در زمینههای مختلف معنوی ساخته بود. امر به معروف و نهی از منکرش عملی بود و با اخلاق و رفتارش دیگران را ارشاد میکرد. در سختترین شرایط کاری تبسم از چهرهاش دور نمیشد و در مقابله با مخالفین و معاندین نظام سرسختانه پافشاری مینمود.
عشق به شهادت و جهاد در راه خدا، در شانزده سالگی او را به سوی جبههها کشاند. از بدو ورود در منطقهی عمومی بانه و سردشت به انجام وظیفه مشغول شد. با جدیت فراوان به آموختن فنون نظامی و اطلاعاتی پرداخت و در شناساییهای مختلف لشکر پنج نصر شرکت میکرد. حضور او در این شناساییها باعث قوت قلب دیگر همرزمانش بود. در عملیات بیتالمقدس 2 مجروح گردید و مدت 4 ماه بستری گردید اما در این مدت هم ارتباطش با همرزمانش قطع نمیشد. در همین ایام در آزمون کنکور سراسری شرکت کرد و با وجود رتبهی بالای علمی و قبولی در مراحل اولیهی دانشگاه به آنجا نرفت و راه دانشگاه جبهه را پیش گرفت. روحیات معنوی محمدرضا پس از بازگشت به منطقه مورد شگفتی دوستان بود. اغلب با وضو بود و در جلسات دعا با سوز و گدازی عارفانه شرکت میکرد. در شبانهروز فقط 4 ساعت استراحت میکرد و بقیه را صرف خدمت به سربازان امام زمان و خدمت به رزمندگان میکرد
از خندهی زیاد منع میکرد و میگفت: خندهی زیاد دل را میمیراند و سفارش این فراز از آیه قرآن بود که « فالیضحکوا قلیلاً و الیبکوا کثیراً »
پس از پذیرش قطعنامه از سوی امام (ره) چون راه شهادت را بر خویش بسته میدید، بسیار اندوهناک بود. بارها به دوستانش گفته بود که وقتی قرار است آدمی از این دنیا رخت بربندد، چرا با شهادت به این مقصود دست نیابد. در تاریخ 5/5/1367 در حالیکه دشمن بعثی تا نزدیکی پادگان حمیدیه پیش آمده بود، در مقاومت لشکریان اسلام و رزمندگان لشکر 5 نصر در حالیکه در پیشاپیش گردان حرکت میکرد، با تیر مستقیم دشمن در سنّ 20 سالگی به شهادت رسید و ندای «ارجعی» حضرت دوست را لبیک گفت.
📝وصیت نامه اعجاز انگیز با مفاهیم الهی_عرفانی شهید ۱۹ساله دفاع مقدس محمدرضا قمریان
♨️پیشنهاد میکنم حتما متن وصیتنامه این شهید والا مقام را مطالعه نمایید💯
🕊بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین وله الحمد🕊
🍃الهی هب لی کمال الانقطاع الیک وانرابصارقلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصارالقلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه وتصیر ارواحنا بعز قدسک...
👤انسان موجودیست دو بعدی ، بعدى مادی بی ارزش سست عنصر وبی تردید خاکی که"خلقته من تراب" و بعدی دیگر ملکوتی جداشده از خدااز خود خدا از روح خدا"نفخت فیه من روحی" نفخه خدایی در گل سرشته از آب و خاک پست آدم دمیده شده وانسان موجودیت یافت وخداوند به ملائك فرمود :"فتبارک ا...احسن الخالقین" او را آفرید تا به کمال خویشتن دست یابد به وسیله ابزار کارش وابزار زندگیش "وما خلقت الجن ولانس الالیعبدون"انسان را برای عبادت وبندگی خلق کردواورا اشرف مخلوقات آفرید وفرمود حال خواهی که خالددر فردوس برين باشی ویا اینکه در اسفل السافلین قرار گیری ویا " اولئک کا لانعام بل هم اضل" باشی خود مختاری.
🌱انانکه که سر در پیشگاه پروردگارخود به خاک سجده گاه سائیدند ندای ادعونی رالبیک گفتند اذکرونی رادرك کردند اشکرونی را فهمیدند همانا رستگار شدند وبه فلاحت وسعادت و خوشبختی رسیدند اینانند رستگاران."السابقون السابقون اولئک المقربون"
🍃⬇️ادامــــــــــه
🌱آنانکه در دنیای تنگ مادی مسجون و محبوس شدند ودل به دنیا وآمالش بستند وخیمه امید را در دنیای خاکی بر افراشتند ماندندوماندندوماندند... غل وزنجیر شیطان به دست وپای آنها آویخته شد وبالهای مرغ ملکوت را شکست ووی را در گودال فنا سرازیر نمود "اولئک کالانعام بل هم اضل".
حال تواى انسان ای محمد رضا! نه ، این اسماءالهی اند شاید که تولایق آن نباشی بهتر است که بگویی قمریان کدامینی؟ چه کردی؟ عملت کو؟ آیا امید به فردوس برین داری؟
🍃حافظا شرمی از این قصه بکن
عملت چیست که فردوس برین میخواهی
🍂آیا رجاء را با خوف همراه کرده ای و کرده بودی؟ به کدامین فرمان لبیک گفتیوبکارستی آیا "قم الیل الاقلیلا" را عمل کردی؟ آیا "فالیضحکواقلیلا والیبکواكثيراً" راعمل کردی؟ آیا "ان تنصروا..." را عمل کردی؟ آیا؟؟؟... آیا میدانی در گرو چندین پرسشی؟؟ آیا رهایی خواهی یافت؟ "ربنا اننا ظلمنا انفسنا وتجرأنابجهلناواخطئنا بفقرنا یا رب ارحم ضعیف بدننافاغفرذنوبنا وان لم تغفر لنا وترحمنالنکونن من الخاصرین"
🍂خدایاگنه کردم اشتباه وخطا کردم ودرپیشگاه قدس تودر محضر روحانی تودر حضور ملائک مقرب تو روح الهى ام را کثیف وآلوده ساختم......
🍁مو از قالوا بلی تشویش دیرم گنه از برگ وبارون بیش دیرم
اگر لاتقنطوا دستم نگیره مو ازیا ویلنا انيش دیرم.....
🌱ولی امید واثق ورجاء واثق به تو دارم دل به تو بسته ام زیرا که تو ارحم الراحمین هستی تو همانطور که ستارالعیوبی غفارالذنوب وقابل التوب نیز هستی پس اى رب جليل سبحان عظيم اى رحمان رحيم و اى غفارالذنوب "انی اسئلک الراحة عندالموت والمغفرة بعد الموت والعفو عندالحساب اللهم انی اسئلک ان تجعلنى فی جواراولیاوئک و صلحائک بعفك وبعزتك و المغفرتك.وارزقنی شفاعة الحسین یوم الورود..."🤲
و اما کسانی در این فتنه وامتحان الهی موفق وپیروزندکه ره توشه جها، اخلاص، ايمان ، تقوا، ورع و زهد.... درکوله بارخود داشته باشند حضرت امام فرمودند:خوش به حال انان که شهید شده اند زیرا که درجهاد تقوا وایمان را کامل کرده به شهادت که فوز عظیم است دست یافته چه سعادت بزرگی.
🎋این دوران تحقق آیه "ولقد فتناالذین..." است زمان زمان امتحان الهی است زمان زمان "ام حسب الذین یقولوا..." است بیدار باشید هوشیار باشیدبه ندای علی گونه امام امت گوش جان سپاریداگر علی (ع) گفت: "سلونی قبل ان تفقدونی" امام می گوید: درنگ امروز وفردای اسارت باری دارد.به پیش عاشورائیان ، حسینیان آماده باشید
🌾پدر ومادرم درست است که تربیت بیست سال زحمت ورنج ومشقت کشیدید،مادرم درست است که شبها مانند اسپند باصدای من از جای جهیدی،پدرم درست است که با کوچکترین بیماریم خواب راحت از چشمنتان رخت برمى بست،
🍃مادرم درست است که هنوزخستگی آغوشتان از تن نرفته،پدرم درست است که خطایم شمارا می آزرد،مادرم درست است که اشتباهاتم شماراناراحت می ساخت،وگرچه زحمت بیست ساله هنوزاز خاطرتان نرفته ولحظه لحظه جلوی چشمانتان پديداروهویدا است امابدانيد اگر خداوند به من عنایتی فرماید گناهانم را نادیده بگیرد واز خطاهایم چشم پوشی فرماید وفوزعظیم شهادت رابه من عطا فرماید مرابه آرزوی خود رسانیده است زیرا که قفس تنگ دنیای مادی مرا آزرده است دیگر تحمل و تاب بودن درآن را ندارم خداوند مرابرای عبادت آفریدولی این دنیای دنی واین عالم فانی مرا وادار به خطا وگناه می نماید..
🍁این جسم خاکی روح ملکوتی را محصور نموده چو خوش است لحظاتی که به دست دشمن این قفس پاره پاره شود شکسته شود تکه تکه شودو پودر شود وبناگاه :
🕊چنین قفسی نه سزای چومن خوش الحان است
روم به روضه رضوان که مرغ این چمنم (حافظ
برادرم خواهرم به هوش باشیدهمانطور که برادرعزيزم حجت الله بانیت خالص وبا عمل پاك خود سالهاست که در خدمت جنگ است شما نیز خود را به خدمت جنگ درآورید اگر به جبهه بیاييد آنوقت حرفهای من ارزش پیدا می کند والا بی مفهوم است.
قدر زندگی را تا وقتی باید دانست که در خدمت خدا بودنه اینکه به امر خدا پشت کردوبه فرمان روح خدا بی توجهی کردودل به دنیا بست دیگر حرفی ندارم فقط تکلیف را انجام دهید.
🥀آخرين قطرات اشك شهيد محمدرضا قمريان
🍂آخرین قطرات اشک محمد رضا در بعدازظهر روز 67/5/4 در قرارگاه تاکتیکی لشکر در ایستگاه حسینیه بر زمین تشنه ریخت. قرار بود محمد رضا و شهید زیبائی و شهید صادق توانا گردانها را در آن شب جهت باز پس گیری خاک مقدس کشورمان راهنمایی کنند، محمد رضا که با وصال دولت نزدیک و نزدیکتر می شد همینطور که دراز کشیده بود قطرات اشک از گوشه های چشمانش به کف سنگر می ریخت بعد از مدتی از جای برخواست و به پشت خاکریز پشت سنگر رفت پس از ساعتی با نامه ای که در دست داشت باز گشت ، و نامه را به یکی از برادران سپرد. فردای آن روز که دیگر محمد رضا نیازی به گریه کردن نداشت و در آسمان در جوار دولت به قهقهه مستانه مشغول بود فهمیدیم آن نامه جز وصیت نامه پر از الهام و معنویت و صدق و صفایش چیز دیگری نبوده است.
لازم به ذکر است که شهید در هنگام شوخی نیز در بین بچه ها آنقدر لطیف بود که همه بچه ها دوستش داشتند و به او احترام می گذاشتند .