#روضه_نوشت
چون جدا گردید از پیکر سَرَش
اسب ، راندیم از جفا بر پیکرش
راوی میگوید: ده نفری که بر بدن سید الشهدا اسب تاخته بودند، به مجلس ابن زیاد وارد شدند و در مقابل او ایستادند.
اسید بن مالک، یکی از ده نفر برای اعلام جنایتشان به ابن زیاد شعری را خواند:
ما بودیم که با اسبهای بلندقامت و تندرو بر بدن حسین تاختیم
ابتدا کمر او و سپس سینهاش را خرد کردیم
تا جایی که استخوانهای سینهاش آسیاب شد...
ابن زیاد به آنها جایزه کم ارزشی داد.
ابوعمر زاهد میگوید: به چهره این ده نفر که نگاه کردیم، دیدیم همگی حرام زاده هستند.
مختار این ده نفر را دستگیر کرد. دست و پایشان را با زنجیر آهنی بست و اسب بر پشتشان تازاند تا همگی هلاک شدند.
منبع: اللهوف علی قتلى الطفوف
#روضه_نوشت
کاروان آزادگان کربلا در کوفه
وقتی مردم کوفه اهل بيت پیامبر(ص) را دیدند، فریادشان به اشک و ناله بلند شد.
امام سجاد علیه السلام به آنها رو کرد و گفت: برای ما ناله میکنید و اشک میریزید؟ مگر شما نبودید که ما را کشتید؟!
بشیر پسر خزيم اسدی روایت کرده:
آن روز به زينب دختر علی بن ابیطالب نگریستم. به خدا قسم، تا آن روز زن با حیا و محجبه ای را گویاتر و رساتر از او در سخن گفتن ندیده بودم، گویی شاخه ای بود از درخت امیرمومنان علی بن ابیطالب...
مردم در شیون و ناله بودند که زينب با اشاره آنان را ساکت کرد.
نفسها در سینهها حبس و زنگ ها بی صدا شد.
سپس زينب خطبه خود را در کوفه آغاز کرد...
_____________________
فجعل أهل الكوفة ينوحون ويبكون . فقال علي بن الحسين عليه السلام : تنوحون وتبكون من أجلنا فمن ذا الذي قتلنا .
قال بشير بن خزيم الأسدي : ونظرت إلى زينب بنت على يومئذ ولم أر خفرة والله أنطق منها كأنها تفرع من لسان أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام وقد أومأت إلى الناس أن اسكتوا فارتدت الأنفاس وسكنت الأجراس ثم قالت : الحمد الله والصلاة على أبى محمد وآله الطيبين الأخيار