💢رفتار علی(ع) با برهم زنندگان #نظم و #امنیت
✅امام علی(ع) با #خوراج که امنیت جامعه را برهم زده بودند و افراد بی گناه را به #قتل میرسانند چگونه رفتار کرد؟
امیر المؤمنین علی (ع) تا جایی که امکان داشت #خوارج را تحمل کرد و حتی حقوق آنها را از بیت المال قطع نکرد اما آنها به این امر #قناعت نکردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که غیر از خودشان بقیه مسلمانان کافرند و مال و جان و ناموس آنها بر اینان حلال است. این بود که شروع کردند به ایجاد نا امنی.
امیر المؤمنین علی (ع) برای نبرد دوباره با معاویه که به مفاد پیمان صلح خود با ایشان عمل نکرده بود لشگر تدارک دید. اما نا امنی های ایجاد شده توسط #خوارج سبب شد مردم از ایشان بخواهند ابتدا معضل خوارج را حل کند. او به عنوان رهبر حامعه، #وظیفه داشت ایجاد امنیت کند. بنا بر این برای سرکوب فتنه خوارج عازم شد.
قبل از شروع جنگ، هم خود و هم ابن عباس با دشمن سخن گفتند و به سئوالات آنان پاسخ دادند. این امر سبب شد بخش مهمی از لشگر دشمن بار دیگر به خانه هاشان یا اردوگاه امیر المؤمنین علی (ع) بازگردند. در ضمن به این نکته مهم تاریخی توجه کنید:
"على (ع) به یاران خود فرمود شما جنگ را با آنان شروع مکنید تا آنان جنگ را آغاز کنند، خوارج فریاد برآوردند که" حکم فقط از آن خداست هر چند مشرکان را ناخوش آید" و همگان یکباره بر یاران على (ع) حمله کردند."
📚اخبارالطوال/ترجمه،ص:256
✅در جای دیگر حضرت در مورد مخالفان و معاندین با حکومت که #امنیت را از بین بردند فرمود:
اگر #سکوت کنند، آنان را به حال خودشان واخواهیم گذاشت و اگرحاضر به گفت و گو باشند با آن ها گفت و گو و محاجه خواهیم کردو اگر #افساد کنند با آنان خواهیم جنگید.
#علیرضا_زادبر
🔴 رمز و راز بی نیازی
🤍 خدای متعال به داوود علیه السلام:
♦️ من توانگری را در #قناعت نهادهام؛ اما مردم آن را در فراوانی مال میجویند؛ ازاینرو، به آن نمیرسند.
قصه کودکانهای است به اسم پادشاه و ابرباف نوشته مایکل کچیول
قصه اینچنین شروع میشود؛
----------------
یکی بود یکی نبود. پسرکی بود که میتوانست از ابرها پارچه ببافد. او نوک تپهای یک چرخ نخریسی و یک ماشین پارچهبافی داشت.
ابرها که میگذشتند پسر چرخ نخریسی را به کار میانداخت. چرخ قرقر میچرخید و او از ابرها نخ میریسید.
صبح دم با طلوع خورشید نخ به رنگ طلا در میآمد. بعد از ظهرها به رنگ سفید و وقت غروب به رنگ سرخ.
درست همانطور که مادرش به او یاد داده بود.
بعد، ماشین پارچهبافی را کار میانداخت، ماشین تلق و تلوق صدا میداد و او از نخ پارچه میبافت. موقع کار آوازی را که مادرش یادش داده بود میخواند:
«به قدر کفایت بباف ای پسر
و هرگز نبافش از حد به در.»
پسرک عاقل بود. به اندازهی ....
----------------
فرمودهاند:
«القناعَةُ مالٌ لا یَنفَدُ؛ قناعت، ثروتی است پایانناپذیر.»
نهجالبلاغه، حکمت ۵۷
👈 #قناعت کجای تربیت امروزین ماست؟
https://eitaa.com/tazohoorhazrat