eitaa logo
طب طبیعی (اسلامی)
2.5هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
6.8هزار ویدیو
237 فایل
دغدغه من احیای طب اسلامی است امام خامنه ای ❤️❤️ کپی برداری به هر نحوی از مطالب کانال حلال است🤓🤓 ثواب نشر مطالب جهت ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف میباشد🥰🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
↩️ اگزمای صفروای ... اگزمای سوداوی ... 📹 استاد خیراندیش @tebbetabiee
💢 دردهای پیش از 💢 ✍🏻 بسیاری از خانم‌ها مجموعه علائمی را در روزهای پیش از قاعدگی تجربه می‌کنند؛ مانند درد شکم، درد کمر، تهوع، تغییرات خلقی، سردرد و ... ↩️ نکته جالب اینجاست که اغلب خانم‌ها پذیرفته‌اند که پیش از قاعدگی بخشی از طبیعت بدن است و باید هر ماه منتظر عبورش بود! در حالی‌که اینطور نیست؛ با ، این علائم به شدت کاهش پیدا می‌کند و در مواردی، کامل رفع می‌شود. 🔸 یکی از شایع‌ترین این علائم، دوران قاعدگی است که در مواردی پیش از شروع خونریزی و در مواردی پس از گذر از روزهای اول خونریزی شروع می شود. ⭕ دیده شده در اغلب بیماران، با اصلاح مزاج مغز و رحم، سردردها از هر دو نوع، به‌شدت کاهش پیدا می‌کند. آنچه مسلم است این‌که حملات سردرد مکرر باید حتماً توسط پزشک بررسی و موارد پرریسک رد شود. ✅ در بعضی مزاج ها، مصرف دمنوش "پونه" یا "آویشن" در برخی موارد مصرف "زرده تخم‌مرغ" و "شیره انگور" گاهی "عناب" و …‌ کاملاً بسته به مزاج عمومی فرد و همچنین مزاج رحم و تخمدان‌ها، سردرد پیش و پس از قاعدگی درمان خواهد شد. @tebbetabiee
↩️ درمان خشکی پوست 👆🏻 @tebbetabiee
🧠 📝 هر شب قبل از خواب، ۵ عدد مغز بادام (سنگی) + هم وزنش نبات، کوبیده و میل شود. 👈🏻 حداقل ۳٠ - ۲۰ شب ▪️پوست بادام هنگام مصرف، شکسته و مغزش خارج شود. [ترجيحاً از مغز بادام آماده استفاده نکنید] @tebbetabiee
واجبی یا نوره یک ماده طبیعی است که قرار دادن آن روی پوست موهای زاید را از بین می‌برد و پوست را نرم می‌کند... سه ماده اساسی که در نوره یا واجبی وجود دارد عبارتند از : ✅آرسنیک ✅آهک ✅گوگرد است... که در این میان "آرسنیک " ماده‌ای است که در شیمی ‌درمانی ‌های امروزی از آن استفاده می‌شود و ضد سرطان است... پس چی شد!!!! ماده اصلی و اساسی واجبی یا نوره 👈آرسنیک است..... تکرار کنید 👈 آرسنیک 😨😨 چرا بهش ميگن واجبی؟؟؟ چون برای بدن واجبه ... چون باعث ميشه از سرطان دور بشین.... امروزه به هزار و یک دلیل مردم گرفتار سرطان شدند که مهم ترین آن همین استفاده نکردن از واجبی یا نوره می‌باشد .... مخصوصاً خانم‌ های عزیز که دچار انواع ناراحتی‌ های زنانگی از جمله سرطان سینه و رحم شده‌اند... می دونید چرااا و علت چیه؟؟؟؟ 📢 قابل توجه بانوان و دختران: ✔یکی از راه های خروجی فضولات رحم و مواد زاید آن موهای زاید می‌باشد و نوره کردن این موها یعنی جذب مواد آن به رحم که اثرات مثبت زیادی را خواهد داشت. متاسفانه امروزه خیلی‌ ها با لیزرکردن موهای زائد ظاهرا خود را زیبا اما درحقیقت خود را گرفتار می‌کنند. لیزرکردن موهای زائد تاثیرات منفی بر قلب، سینه، رحم، فیبروم، میوم، کیست دارد... ✔زیرا لیزر اصلاً به لایه های زیر پوست نفوذ نمی‌کند چرا که پوست دارای سه لایه است و لیزر فقط به لایه میانی نفوذ کرده.... پس حالا اگه دوست دارید لیزر کنید... تازه خود لیزر عوارض سرطانی شدن پوست داره...!!! خب پس چرا این ماده به فراموشی سپرده شده؟ 📢جالبه بدونید 😱 وقتی آرسنیک از کشور ما خارج‌ می شود، با یک سری تغییرات جزیی و با قیمت گزاف نزدیک به چند میلیون مجدداً به خود ما فروخته می‌شود تا در بیمارستان ‌ها برای بیماران سرطانی استفاده کنیم ... چقدر بدبختیم....!!! 🤔🤔 ❓سوال اینجاست که آیا برای این نیست که ماده موثره مجانی را از خود ما بگیرند و به عنوان ماده اولیه درکشور خودشان با آن داروی ضد سرطان💉💉 تولید نمایند؟؟؟؟ هر بار با استفاده کردن از واجبی به صورت طبیعی خودمان شیمی درمانی می‌کنیم... ⏪ اصلاً فلسفه نوره گذاشتن فقط رفع موی زائد نیست.. خارج کردن مواد زائد بدن از نقاط مختلف بدن هست👌 سرطان مقدمه‌اش تجمع مواد سودآوی در یک نقطه است وقتی سودا تخلیه شود سرطان هم بوجود نمی‌آید... 👈 این ماده مزاج گرم و خشک دارد و برای افراد بلغمی بسیار مفید است زیرا باعث کاهش بلغم می‌شود... 📢 وقتی زیرشکم نوره یا واجبی گذاشته میشه علاوه بر رفع موی زاید... بیماری‌ های کلیه و مثانه رفع می‌شوند و درصورت خروج از حمام فوری مقداری روغن بنفشه بر مواضع مورد نظر مالیده شود که سبب جوش نشوند 😠 کسانی که تندخو و بداخلاق هستند توجه کنند درحمام کف پاهاشون نوره بمالند و ۵ دقیقه بعد بشویند 🏃پاها محل تجمع سوداست چون هم اندام انتهایی است و هم جاذبه زمین مدام خون و مواد زاید بویژه بخش سنگین اون یعنی سودا رو به سمت خودش می کشه همچنین اگر زیر بغل گذاشته شود شانه را قوی و دید بدن را زیاد می کند... # نشر واجب یادتان باشد استعمال نوره ضد سرطان پروستات است 🌹🌹🌹 *( این پست را برای آشنایان و دوستان ارسال کنید)* @tebbetabiee
یاشافی: 🔴 غلظـت خــون ♻️ در ســالهای اخیر یکی از علت مراجعات به اطباء طب سنتی غلظت خونه که متاسفانه در گروههای مختلف سنی بوفور دیده میشه... چه بســیارند افرادیکه حتی از وجود این مشکل در بدنشون بی اطلاعــند.. ❗️همونطور که اکثرا در جریان هستید غلظت خون از تا اختلال در خونرسانی کامل به تمام اعضا و بافتهای بدن را باعث میشه که خودش شروع مشکلات فراوانی را درپی داره از جمله ، ، اختلال یادگیری و ، ازدست رفتن شادابی پوست، و .... ♨️ عارضـه علل مختلف و فراوانی داره که از عوامل اصلی آن میشه به نان های ، مصرف مایعات همراه یا بعد غذا، خوابیدن بلافاصله بعداز غذا، خوردن ، فست فود، ماکارونی، ، قارچ، ذرت، پنیر، ماست، دوغ، ، روغن ها و محصولات کارخانه ای، چای، قندوشکر صنعتی، خواب صــبح و روز، تحرک بدنی پایین و ..... اشاره کرد 🌿 برای رفع این مشـکل ضمن اصلاح موارد فوق در روزانه از دمنوش و در از مخلوط "آویشن + " استفاده کنند تا در مدت 40 روز، به نتایج درمانی فوق العاده در خون دست یابند @tebbetabiee
*یكی از محافظان مقام معظم رهبری در خاطره‌ای جالب نقل می كنند كه:* افتخارمان این است که در استان تهران، خانوادة دو شهید به بالا نداریم که آقا خانه‌شان نرفته باشد. تقریباً محله و خیابان اصلی در شهر تهران نداریم که ایشان نیامده باشند و بلد نباشند. تک‌تک این محله‌های خود شما را من حداقل می‌دانم ما خانواده شهید سه شهید و دو شهید نداریم که ایشان نیامده باشند. حدود شش، هفت سال بعضی روزهای شیفت کاری‌ام، مسئول تنظیم ملاقات خانواده معظم شهدا من بودم. به‌همین‌خاطر می‌دانم شرایط و وضعیت چگونه بود. دیدارهای خانواده شهدا، باصفاترین، باحال‌ترین لذتی که آدم می‌خواهد ببرد را دارد. بعضی‌هایش خیلی سوزناک است. یک خانواده شهید می‌روی فقط یک فرزند داشتند كه آن هم شهید شده است. خیلی سخت است برای یک پدر و مادر که یک بچه بزرگ کرده باشند، آن بچه‌شان را هم در راه خدا داده باشند. هرچند آن‌ها با افتخار می‌گویند، ولی ما که می‌نشینیم نگاه می‌کنیم، آن خستگی را احساس می‌کنیم. بعضی از خانواده شهدا با تقدیم چند شهید روحیة عجیبی دارند. به طور مثال خانواده شهید «خرسند»، در نازی‌آباد. خانوادة خرسند چهار تا شهید داده است؛ پدر خانواده، دو فرزند خانواده و داماد خانواده. مادر این شهیدان این‌قدر قدرتمند، باصلابت و بانجابت با آقا صحبت می‌کرد که یکی دو بار آقا گریه کرد. این فقط اختصاص به شهیدان شیعه ندارد. همة آدم‌هایی که در راه خدا در کشور ما از ادیان مختلف کشته شدند. چه شیعه، چه سنی، چه مسیحی و... صبح روز کریسمس یعنی عید پاک ارامنه، آقا فرمودند خانة چند ارمنی و عاشوری اگر برویم خوب است. ما آدرسی از ارامنه نداشتیم. سری به کلیساهای‌شان زدیم که آن‌ها از ما بی‌خبرتر بودند. رفتیم بنیاد شهید، دیدیم خیلی اطلاعات ندارند. کمی اطلاعات خانواده شهدا را از بنیاد شهید، مقداری از کلیساها و یک سری هم توی محله‌ها پیدا کردیم و با این دیدگاه رفتیم. صبح رفتیم گشتیم توی محلة مجیدیه شمالی، دو سه تا خانواده پیدا کردیم. در خانواده‌ها را زدیم و با آن‌ها صحبت کردیم. توی خانواده مسلمان‌ها ما می‌رویم سلام می‌کنیم و می‌گوییم از هیئت آمدیم از بسیج، پایگاه ابوذر، بالاخره یک چیزی می‌گوییم و کارتی نشان می‌دهیم. بین ارمنی‌ها بگوییم که از بسیج آمدیم که بالاخره فرهنگش... بگوییم از دادستانی آمدیم که باید دربروند. کارت صداوسیما نشان دادیم و گفتیم از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران هستیم. امشب شب کریسمس که شب پاک شماهاست می‌خواهیم فیلمی از شماها بگیریم و روی آنتن بفرستیم. برای نماز مغرب‌وعشا با یک تیم حفاظتی وارد مجیدیه شدیم. گفتیم اسکورت که حرکت کرد به ما ابلاغ می‌کنند، می‌رویم سر کارمان دیگر. اسکورت هم به هوای این‌که ما توی منطقه هستیم با بی‌سیم زیاد صحبت نکنند که مسیر لو نرود، روی شبکه بالاخره پخش می‌شود دیگر. چیزی نگفتند. یک آن مرکز من را صدا کرد با بی‌سیم گفتم به گوشم. موردمان را گفت که شخصیت سر پل سیدخندان است. سر پل سیدخندان تا مجیدیه کم‌تر از سه چهار دقیقه راه است. من سریع از ماشین پیاده شدم. در خانه را زدم. خانمی از گل بهتر آمد دم در، در را باز کرد. ما با یاالله یاالله خواستیم وارد شویم، دیدیم نمی‌فهمد که. بالاخره وارد شدیم. چون کار باید می‌کردیم. گفتیم نودال و اَمپِکس و چیزایی که شنیده بودیم، کارگردان و این‌ها بروند تو. کارگردان رفت پشت‌بام پست بدهد، اَمپِکس رفت توی زیرزمین پست بدهد، آن رفت توی حیاط پست بدهد. پست بودند دیگر حالا. فیلممان بود. یک ذره که نزدیک شد، بی‌سیم اعلام کرد که ما سر مجیدیه هستیم. من هم با فاصله‌ای که بود به این خانم چون احیا بشود، این‌جوری جلوی آقا نیاید، گفتم: ببخشید! الآن مقام معظم رهبری دارند مشرف می‌شوند منزل شما. گفت: قدم روی چشم، تشریف بیاورد. گفتید کی؟ من اسم حضرت آقا را گفتم. ـ داستان بازرگان و طوطی را شنیده‌اید ـ‌، تا اسم آقا را گفتم افتاد وسط زمین و غش کرد. فکر کردیم چه کنیم داستان را؟ داد بیداد کردیم، دو تا دختر از پله آمدند پایین. یاالله یاالله گفتیم و بهشان گفتیم که مادرتان را فعلاً جمع کنید. مادر را بردند توی آشپزخانه. دخترها گفتند: چه شد؟ گفتم: ببخشید! ما همان صداوسیمای صبح هستیم که آمده بودیم. ولی الآن فهیمدیم که مقام معظم رهبری می‌آیند منزلتان، به مادرتان گفتیم غش کرد. فکری کنید. تا اجازه نگرفت وارد خانه نشد این‌ها شروع کردند مادر خودشان را به حال آوردند. فشارشان افتاده بود، آب قند آوردند. بی‌سیم اعلام کرد که آقا پشت در است. من دویدم در خانه را باز کردم. نگهبانی هم که باید كنار در می‌ایستاد، رفت دم در. کارهای حفاظتی‌مان را انجام دادیم. آقا از ماشین پیاده شد تا وارد خانه بشود. آمد توی در خانه نگاه کرد و گفت: سلام علیکم. گفتم: بفرمایید. گفت شما؟ نه این‌که ما را نمی‌شناخت ..، گفتند، تو چه کاره‌ای یعنی؟ گفتیم: صاحب‌خانه غش کرده. گفت: کس دیگری نیست؟ یاد آن اف
تادیم که دو تا دخترها هم می‌توانند به آقا بگویند بفرمایید. گفتیم آقا شما بفرمایید داخل. گفت: من بدون اذن صاحب‌خانه به داخل نمی‌آیم. معنی و مفهوم حفاظت، خودش را این‌جا از دست نمی‌دهد. مهم‌تر از حفاظت این است. بدون اذن وارد خانه کسی نمی‌شود. رهبر نظام است باشد، ارمنی است باشد، ضدحفاظت‌ترین شکل ممکن این است که مقام معظم رهبری توی خیابان اصلی توی چهارراه، با لباس روحانیت با آن عظمت رهبری خودشان بایستند، همة مردم هم ایشان را ببینند و ایشان بدون اذن وارد خانه کسی نشوند. من دویدم رفتم توی آشپزخانه. به یکی از این دخترها گفتم آقا دم در است بیایید تعارف کنید بیایند داخل. لباس مناسبی تنشان نبود. گفتند: پس ما لباسمان را عوض کنیم. به آقا گفتیم: که رفته‌اند لباس مناسب بپوشند، شما بفرمایید داخل. گفتند: نه می‌ایستم تا بیایند. چند دقیقه‌ای دم در ایستادند. ما هم سعی کردیم بچه‌هایی که قد بلند دارند را بیاوریم، مثل نردبان دور ایشان بچینیم که ایشان پیدا نباشد. راه دیگری نداشتیم. چند دقیقه معطل شدیم. چون دانشجو بودند لباس دانشجویی مناسب داشتند. یكی از دخترها، دوید و آقا را دعوت کرد و آقا رفتند داخل اتاق. این خانم پیش آقا رفت و خوش‌آمد گفت. بعد گفت كه مادرمان توی این اتاق است، الآن خدمت می‌رسیم. رفتند بیرون. آقا من را صدا کرد گفت این‌ها پدر ندارند؟ گفتم: نمی‌دانم. چون صبح نپرسیده بودم. گفت بزرگ‌تر ندارند؟ برادر ندارند؟ رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟ گفتند، مرده. گفتیم، برادر؟ گفتند، یکی داشتیم شهید شده. گفتیم، بزرگتری، کسی؟ گفتند، عموی ما در خانة بغلی می‌نشیند. فکر کردیم بهترین کار این است که عمو را بیاوریم بیرون. حالا چه کلکی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قدوقواره، همه دو متر درازی و لباس‌ها، شکل، تیپ و اسلحه. هرچه هم بخواهی بگویی من کسی نیستم، قیافه‌ات تابلو است. در بغلی را زدیم. یک آقایی آمد دم در سلام کردم. گفتم، ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم. این بنده خدا نگاه کرد، یک مسلمان بسیجی، خانة یک ارمنی آمده، چه امر خیری؟ خودش تعجب کرد. رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه که شدیم، نگهبان او را بازرسی کرد. نگاه کرد، پیش خودش گفت، برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می‌کنند؟ بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم. گفتیم: رهبر نظام آمده این‌جا، این‌ها چون بزرگتری نداشتند، خواهش کردیم که شما هم تشریف بیاورید. او را داخل كه بردیم و آقا را که دید، مُرد. یک جنازه را یدک کردیم و بردیم نشاندیم روی صندلی کنار آقا. این‌ها به خودی خود زبانشان با ما فرق می‌کند. سلام علیک هم که می‌خواهند بکنند کلی مکافات دارند. با مکافاتی بالاخره با آقا سلام و احوال‌پرسی کرد و درنهایت یک هم‌دمی را برای آقا مهیا کردیم.حضرت آقا چایی و شیرینی‌شان را خورد رفتیم توی این اتاق بالای سر مادر و با التماس دعا، مادر را هم راه انداختیم.آمدند رفتند بالا، لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین. وقتی وارد اتاق شد، آقا تعارفشان کردند در کنار خودشان، کنار همان عمویی که نشسته بود. بعد هم گفتند: مادر! ما آمده‌ایم که حرف شما را بشنویم؛ چون شما دچار مشکل شده بودید، دوستان عموی بچه‌ها را آوردند. دخترها آمدند نشستند. آقا اولین سؤالشان این بود که شغل دخترها چیست؟ گفتند: دانشجو هستند. آقا خیلی تحسینشان کرد و با این‌ها كلی صحبت کردند، توی این حالت، این دختر سؤال کرد که آقا آب، شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟ این‌ها همه‌اش درس است. من خودم نمی‌دانستم که بگویم بیاورد یا نیاورد؟ آقا می‌خورد یا نمی‌خورد؟ نمی‌دانستم. رفتم کنار آقا، از آقا سؤال کردم، گفتم: آقا این‌ها می‌گویند که خوردنی چیزی بیاوریم؟ چایی چیزی بیاوریم؟ آقا گفتند: ما مهمانشان هستیم. از مهمان می‌پرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟ خُب اگر چیزی بیاورند ما می‌خوریم. بعد خود آقا گفتند: بله دخترم! اگر زحمت بکشید چایی یا آب‌میوه بیاورید، من هم چایی، هم آب‌میوه شما را می‌خورم. این‌ها رفتند چایی، آب‌میوه و شیرینی آوردند. خود میوه را هم آوردند. خُب توی خانة مسلمان‌ها این‌‌طوری است. یک نفر چند تا میوه پوست می‌کند می‌دهد دست آقا، آقا هم دعا می‌کند. همان‌جا به پدر شهید، مادر شهید، پسر شهید و یا همسر شهید آن خوراکی را تقسیم می‌کنیم، همه یک قسمتی از این میوه می‌خورند که آقا به آن دعا کرده. توی ارمنی‌ها هم همین کار را باید می‌کردیم؟ واقعاً نمی‌دانستیم. چایی آوردند، آقا خورد، آب‌میوه آوردند، آقا خورد، شیرینی آوردند، آقا خورد. آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنی‌ها نشستند و با این‌ها صحبت کردند. مثل بقیه جاها آقا فرمودند: عکس شهیدتان را من نمی‌بینم. عکس شهید عزیزمان را بیاورید ببینم. توی خانة مسلمان‌ها چهار تا عکس بزرگ شهید وجود دارد که توی هر اتاقی یکی هست. می‌پریم و می‌آوریم. این‌ها رفتند آلبوم عکس
‌شان را آوردند. آلبوم عکس هم متأسفانه برای شب عروسی شهید بود. آلبوم را گذاشتند جلوی آقا. صفحة اول یک عکس دوتایی. یادگاری فردین با دوستش گرفته بود آن وسط بود. آقا همین‌جوری نگاه می‌کردند، شروع کردند به صحبت کردن، همین‌جوری صفحه‌ها را ورق می‌زدند تا تمام شود. تمام که شد گفتند: خُب! عکس تکی شهید را ندارید؟ یک عکس تکی از شهید پیدا کردند و آوردند گذاشتند جلوی آقا. آقا شروع کردند از شهید تعریف کردن. گفت: خُب! نحوة اسارت، نحوة شهادت اگر چیزی داشته به من بگویید. ما فهمیدیم نام این شهید بزرگوار، شهید «مانوکیان» است، به اندازة شهیدان «بابایی»، «اردستانی» و «دوران» پرواز عملیاتی جنگی داشته است. هواپیمایش f14، بمب‌افکن رهگیر بوده و بالای صد سُرتی پرواز موفق در بغداد داشته. هواپیمایش را توی دژ آهنی بغداد می‌زنند. شهید، هواپیما را تا آن‌جا که ممکن است، اوج می‌دهد. هواپیما در اوج تا نقطة صفر خودش، که اتمسفر است بالا می‌آید و بقیه‌اش را به‌سمت ایران سرازیر می‌شود. چهار تا موتور هواپیما منهدم می‌شود. هواپیما لاشه‌اش توی خاک ایران می‌افتد، ولی چون دیگر سیستم برقی هواپیما کار نمی‌کرده‌، نتوانسته ایجکت کند و نشد كه چتر برای شهید کار کند. هواپیما به زمین خورد و ایشان به شهادت رسید. ارمنی‌ای بود که حتی حاضر نشد، لاشة هواپیمای جمهوری اسلامی به‌دست عراقی‌ها بیافتد. آن خانواده، این فرزندشان است. این بزرگوار در نیروی هوایی مشهور است. دربارة شهادتش و اخلاقش تعریف کردند. مادر شهید گفت: امروز فهمیدم كه علی(علیه السلام) كیست مادر شهید گفت: آقا! حالا که منزل ما هستید، من می‌توانم جمله‌ای به شما عرض کنم؟ آقا گفت: بفرمایید، من آمدم این‌جا که حرف شما را بشنوم. گفت: ما با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم، در روضه‌هایتان شرکت می‌کنیم، ولی خیلی مواقع داخل نمی‌آییم. روز شهادت امام حسین(علیه السلام)، روز عاشورا و تاسوعا به دسته‌های سینه‌زنی امام حسین(علیه السلام) شربت می‌دهیم. می‌آییم توی دسته‌هایتان می‌نشینیم، ظرف یک‌بار مصرف می‌گیریم، که شما مشکل خوردن نداشته باشید، چون ما توی ظرف آن‌ها آب نمی‌خوریم. توی مجالس شما شرکت می‌کنیم و بعضی از حرف‌ها را می‌شنویم. من تا الآن نمی‌فهمیدم بعضی چیزها را. می‌گفتند، در دین شما بانویی ـ که دختر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) است ـ را بین درودیوار گذاشته‌اند، سینه‌اش را سوراخ کرده‌اند. میخ، مسمار به سینه‌اش خورده. نمی‌فهمیدم یعنی چی. می‌گفتند مسلمان‌ها یک رهبری داشتند به نام علی(علیه السلام). دستش را بستند و در سه دورة 25 ساله، حکومتش را غصب کردند. نمی‌فهیمدم یعنی چی. گفتند، در 25 سالی که حکومتش غصب شده بود، شغلش این بود، آخر شب نان و خرما می‌گذاشت روی کولش می‌رفت خانه یتیم‌هایش. این را هم نمی‌فهمیدم. ولی امروز فهمیدم که علی(علیه السلام) کیست. امروز با ورود شما به منزل‌مان، با این همه گرفتاری‌ای كه دارید، وقت گذاشتید و به خانة منِ غیر دین خودتان تشریف آوردید. اُسقُف ما، کشیش محلة ما به خانة ما نیامده است، شما رهبر مسلمین‌ هستید. من فهمیدم علی(علیه السلام) که خانة یتیم‌هایش می‌رفت چه‌قدر بزرگ است. از ورود آقای خامنه‌ای به منزلشان، به علی(علیه السلام) و 25 سال حکومت غصب شده‌اش و زهرا(سلام الله علیها) پی برد. خُب! این برود مشهد، امام رضا(علیه السلام) شفایش نمی‌دهد؟ بعد از بازگشت حضرت آقا، پاسداران را توبیخ كردند ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم. عین چهل دقیقه،‌ به اندازة چند کتاب از این‌ها درس گرفتیم. آقا در خانة ارامنه آب، چایی، شربت، شیرینی و میوه‌شان را خورد. بعضی از دوست‌های ما نخوردند. کاتولیک‌تر از پاپ هم داریم دیگر. رهبر نظام رفته خورده، پاسدار، من نوعی، نخوردم. حزب‌اللهی‌تر از آقا هستم دیگر. با آن‌ها خداحافظی كردیم و به‌سمت دفتر به‌راه افتادیم. وقتی رسیدیم آقا فرمودند: این بچه‌ها را بگویید بیایند. آمدند. گفتند: این چه کاری بود كه شما کردید؟ ما مهمان این خانواده بودیم. وقتی خانه‌شان رفتیم چرا غذایشان را نخوردید؟ این اهانت به این‌ها محسوب می‌شود. نمی‌خواستید داخل نمی‌آمدید. 🌐 منبع ایرنا، بسیج نیوز @tebbetabiee
🔰 🔰 ✍🏻 یکی از مهم‌ترین علل پادرد، کمردرد، خواب رفتن پا و دردهای عضلانی، تجمع رطوبت است. این مشکل در میان خانم‌ها و به طور ویژه در سنین بالا بیشتر دیده می شود. این دردها، بعد از خواب و در محیط‌های سرد شایع‌تر است. ⭕️ کم تحرکی، پرخوری، مصرف بیش از حد میوه و مواد غذایی سرد و تر و … از مهم‌ترین عوامل تجمع رطوبت در بدن هستند. ◀️ شایع‌ترین علت به‌وجود آمدن کمردرد، فعالیت شدید به دنبال پر بودن شکم پس از ناهار یا شام است. ▫️برای پیشگیری از این مسئله، توصیه می‌شود بعد از خوردن غذا ۱۵ تا ۲۰ دقیقه افراد استراحت کنند. @tebbetabiee
💢 👆🏻 ➖ لک صورت (گونه) ریزش ابرو ✔️ ریختن روغن بنفشه زیتونی داخل ابرو (هر شب) @tebbetabiee